eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 با همسرم آیه‌ی هفتم‌ سوره ابراهیم علیه‌السلام را می‌خواندیم: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِى لَشَدِيدٌ»(و به یادآورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام کرد اگر شکرگزارى کنيد، نعمتم را بر شما می‌افزایم و اگر ناسپاسى کنيد، مجازاتم شديد است!) 💠 به گفتم پس اگر بخواهم کاری کنم که خوبیهای شما بیشتر شود باید از خدا بابت نعمتهایی که از طریق شما به من داده تشکّر کنم و اگر بخواهم با نق زدن و توقّعات زیاد، کنم طبق فرمایش قرآن وضعیت زندگیمان عذاب‌آور خواهد شد. 💠 با هم قرار گذاشتیم چند دقیقه به نوبت این فرمول را کنیم: خدایا شکر که همسرم است! خدایا ممنونتم که همسرم مودّب است! الحمدلله که همسرم است و درگیر بیماری نیست! خدایا شکرت که همسرم بچه‌ها را خوب تربیت می‌کند! الحمدلله که همسرم آبروی مرا می‌کند! خدایا سپاس که همسرم بیکار نیست! خدایا ممنونتم که توان جسمی به همسرم دادی تا برای همسر و فرزندانش کند! خدایا شکر که پاهای سالم به همسرم دادی تا برای خرید و امور خانه بتواند رفت و آمد کند! الحمدلله که به من دادی تا از دیدن همسرم لذّت ببرم! الهی شکر که راهنمایی‌ام کردی تا به نعمتهایی که از طریق همسرم به من عطا کردی توجّه کنم! خدایا... 💠 اقرار می‌کنم بعد چند دقیقه، دلم چنان و رقیق شد که اشک شوق، اشک خجالت از خدا بر گونه‌هایم سرازیر گشت و لذّت با خدا را چشیدم. 💠 فقط پنج دقیقه در روز این فرمول زیبا را کنید! @asraredarun
🔴 💠 بسیاری از همسران در همه حال یک عامل و برهم‌زننده روابط را با خود حمل می‌کنند. خیلی از ما وقتمان را در دنیای و پر هرج‌ و مرج و شبکه‌های اجتماعی تلف می‌کنیم، بدون اینکه وقتی برای صمیمی‌تر کردن رابطه با همسرمان بگذاریم. 💠 را خاموش کنید، را از برق بکشید و سعی کنید برای همسرتان وقت بگذارید. @asraredarun
I ♥️ U 😍💖 دوست داشتن تو ❣ چنان حسی به من میدهد که ❣ غذا به گرسنه ❣ شعر به شاعر ❣ و آب به کویر😍😘💕❣💕 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از فرم های مشاوره استاد فرجام پور
سلام علیکم شبتون بخیر. بنده مادر یک دختر 17 ساله هستم که دخترم از وقتی مدرسه ها آنلاین شد همش تو خونه س قبلا هم بیرون نمیرفت فقط مدرسه می رفت ولی این یکسال ونیم که تو خونه بوده فقط تو اتاق هستش زیاد نمیاد بیرون حرف نمیزنه وقتی خونه پدر ومادر هم تو شهرستان هست بریم باهم بحث میکنیم تا قبول میکنه خودش میگه از درون داغونم دوست ندارم برم بیرون حرفی بزنم من که مادرش هستم صحبت کردن در حد غذا خوردن که میاد سرسفره ومیره یه ماه پیش داروی گیاهی مثل بادرنجبویه و ُاُستخدوس و بابونه هرز گاهی شب دم میکنه میخوره ولی چند روز پیش گفت میخوام نوبت روانپزشک بگیرم برم من گه اعتراض کردم گفت من خودم درونم را میدونم چیه خیلی نگران هستم از دوسال پیش هم قسمتی از موهای سرش سفید شده اصلا حوصله نداره یه خواهر کوچکتر داره 6سالش هست تا میره اتاق یا دست میزنه به کتاب هاش داد میزنه سرش یا خودمون میایم حرفی بزنیم پرخاش میکنه خیلی نگرانم البته در بچگی که 7سال داشت من بخاطر بیماری پسرم که بزرگتر از خودش مجبور میشدم تنها بزارم وانموقع هم خیلی بهم وابسته بود ولی مجبور بودیم چون پسرم شیمی درمانی میشد وشرایط خیلی سخت بود و دخترم مجبور بود سازش کنه ولی هرچی میخوام بهش نزدیک بشم میگه دیگه نمیشه منظورش آینه آنوقت رهام کردین خیلی نگرانم حتی یه بار که گفتم تو چته چرا اینطور میکنی گفت من به خودکشی فکر میکنم شما میگی چته. اجرتون با سیدالشهدا. یاعلی سلام علیکم و رحمت الله سپاسگزارم از شما مادر دغدغه‌مند که مشکل فرزندتون را با ما در میان گذاشتید. باید بدانید که متاسفانه افسردگی در میان جوان و نوجوان شایع است. مخصوصا با توجه به سبک زندگی و تغذیه، در عصر حاضر. در این دوران به خاطر به هم ریختگی هورمون ها و مزاج، و البته درگیری های ذهنی که دارند، احساس پوچی و حقارت دارند. بی‌انگیزه و بدخلق می‌شوند. گوشه‌گیر و منزوی هستند. از سر و صدا و شلوغی فراری هستند. از ظاهر خودشان بیزارند و..... که تا حدودی طبیعی است. اما زمانی که از خودکشی صحبت می‌کنند، باید قضیه را جدی بگیرید و به فکر درمانش باشید. 🔸بهترین راهکارها👇 🔺حتما سعی کنید رابطه خوبی با او برقرار کنید. 🔺اجازه ندهید ساعت‌های زیادی را تنها باشد. با هر ترفندی شده او را به جمع خانواده وارد کنید. 🔺به او مسیولیت هایی بدهید که در توانش باشد. 🔺نوجوان و جوان، دوست دارند که دیده شوند، پس او را با مشورت کردن و نظر خواهی و دادن مسئولیت در منزل ببینید. 🔺اگر کاری هر چند کوچک انجام داد، تشویثش کنید. 🔺دقت کنید که در چه زمینه‌ای علاقه و استعداد دارد. در همان مسیر هدایتش کنید. 🔺و حتما او را تشویق به فعالیت اجتماعی کنید. مثل فعالیت در کارهای فرهنگی، بسیج و مسجد و.. 🔺سعی کنید دوستان خوبی برایش بیابید. 🔺سخن آخر و البته سخن اول، حتما باید با یک مشاور در تماس باشد. توصیه می‌کنم از مشاورین متخصص طب و تغذیه کمک بگیرید و اصلاح مزاجش را جدی بگیرید. صرفا با خوردن چند دمنوش، آن هم سر خود، نتیجه مطلوب به دست نمی‌آید. ان شاءالله موفق باشید🌹 زنانه خاص بانوان اعتقادی (فرجام‌پور) آی دی ارسال سوالات و نوبت دهی مشاوره تلفنی @masoomi56 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
هدایت شده از فرم های مشاوره استاد فرجام پور
سلام خانم فرجامپور عزیز ممنون بابت حال خوب الانم که باعثش شما هستین همینجور هرروز حرفای شما رو مرور میکنم تاخدای نکرده به حال چند روز پیشم برنگردم به همسرم و بچه هام شوخی میکنم سعی میکنم بخندونمشون که ان شا ء الله جبران گذشته باشه به نظر من دعاهای شما خیلی تاثیر داره فقط نمازهام هم اول بتونم بخونم و همینطور سر نماز حواسم هم پرت نشه عالی میشه 🙂 هیچی ارزش قهر و خودخوری و ناامیدی رو نداره واقعا ممنونم 😊 ان شاء الله خودتون و خانواده تون عاقبت بخیر بشین💗 خدا را شکر 😊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍نمیذاشت چند روزی تو راه بودیم حالا دیگه مطمئن بودم مقصد، جایی عرب زبان مثله سوریه ست و چقدر درست بود و من دلیل این سوپرایز عجیب شوهرم رو نمیفهمیدم بالاخره به مقصد رسیدیم جایی درست روی خرابه های خانه ی مردم در سوریه نمیدونستم این شوهر رذل چه نقشه ایی برای زنانگی هام داره... اون شب دانیال کنار من بود و از مبارزه گفت...مبارزه ای که مرد جنگ میخواست و رستگاری خونه ی پُرش بود...اون از رسالت آسمانی و توجه ویژه خدا به ما و انتخاب شدنمون واسه انجام این ماموریت الهی گفت! اما من درک نمیکردم.و اون روی وحشی وارش رو وقتی دیدم که گفتم: کدوم رسالت؟ یعنی خدا خواسته این شهر رو اینطور سر مردمش خراب کنید؟و من تازه فهمیدم خون چه طعمی داره،وقتی مزه دهنم شه منه کتک نخورده از دست پدر از برادرت کتک خوردم تا خود صبح از آرمانهاش گفت از شجاعت خودشو و هم ردیفاش،از دنیایی که باید حکومت واحد اسلامی داشته باشه! اون شب برای اولین به اندازه تک تک ذرات وجودم وحشت کردم ببینم تا حالا جایی گیر افتادی که نه راه پس داشته باشی،نه راه پیش؟ طوری که احساس کنی کل وجودت خالیه؟که دست هیچ کس واسه نجات،بهت نمیرسه؟که بگی چه غلطی کردم و بشینی دقیقه های احتمالی زندگیتو بشماری؟ من تجربه اش کردم اون شب برای اولین بار بود که مثل یه بچه از خدا خواستم همه چی به عقب برگرده اما امکان نداشت.صبح وقتی بیدار شدم، نبود یعنی دیگه هیچ وقت نبود ساکت و گوشه گیر شده بودم،مدام به خودم امید میدادم که برمیگرده و از اینجا میریم اما نفسهایم تند شده بود دختره روبه رویم،همسره دانیالی بود که برای مراسم ازدواجش خیال پردازی های خواهرانه ام را داشتم؟در دل پوزخند میزدم و به خود امیدی با دوز بالا تزریق میکردم که تمام اینها دروغهایی ست عثمانی تا از تصمیمم منصرف شوم عثمان از جایش بلند شد:صوفی فعلا تمومش کن..و لیوانی آب به سمتم گرفت بخور سارا.واسه امروز بسه اما بس نبود داستان سرایی های این زن نظیر نداشت شاید میشد رمانی عاشقانه از دلش بیرون کشید ای عثمان احمق. 🌿💐🌿💐🌿 ✍چرا در انتهای دلم خبری از امید نبود؟خالی تر این هم میشد که بود؟ من خوبم.. بگو.. لبهای مچاله شده ی صوفی زیر دندانهایش،باز شد:زنهای زیادی اونجا بودن که... خیلی شبیه برادرتی..موهای بور چشمای آبی انگار تو آب و هوای آلمان اصالتتون،حسابی نم کشیده چقدر تلخ بود زبانِ به کام گرفته اش درست مثله چای مسلمانان صدای عثمان بلند شد:(صوفی؟؟!!) چقدر خوب بود که عثمان را داشتم صوفی نفسی عمیق کشید:عذر میخوام.اسمم صوفیه اصالتا عرب هستم،قاهره اما تو فرانسه به دنیا اومدم و بزرگ شدم. زندگی و خوونواده خوبی داشتم.. درس میخووندم،سال آخر پزشکی دو سال پیش واسه تفریح با دوستام به آلمان اومدم و با دانیال آشنا شدم پسر خوبی به نظر میرسید.زیبا بود و مسلمون، واما عجیب هفت ماهی باهم دوست بودیم تا اینکه گفت میخواد باهام ازدواج کنه جریانو با خوونوادم در میون گذاشتم اولش خوشحال شدن.اما بعد از چند بار ملاقات با دانیال، مخالفت کردن،گفتن این به دردت نمیخوره انقدر داغ بودم که هیچ وقت دلیل مخالفتشونو نپرسیدم شایدم گفتنو من نشنیدم..خلاصه چند ماهی گذشت،با ابراز علاقه های دانیال و مخالفهای خوونواده ام.تا اینکه وقتی دیدن فایده ایی نداره، موافقتشونو اعلام کردن و ما ازدواج کردیم درست یکسال قبل حالا حکم کودکی را داشتم که نمیداست ماهی در آب خفه میشود،یا در خشکی او از دانیال من حرف میزد؟یعنی تمام مدتی که من از فرط سردرگمی،راه خانه  گم میکردم، برادرم بیخیال از من و بی خبریم، عشقبازی میکرد؟ اما ایرادی نداردو شاید از خانه و فریادهای پدر خسته شده بود و کمی عاشقانه میخواست حق داشت دختر جرعه ایی از قهوه اش را نوشید: ازدواج کردیم تموم نمیتونم بگم چه حسی داشتم فکر میکردم روحم متعلق به دوتا کالبده صوفی و دانیال یه ماهی خوش گذشت با تموم رفتارهای عجیب و غریب تازه دامادم. که یه روز اومدو گفت میخواد ببرتم سفر،اونم ترکیه دیگه رو زمین راه نمیرفتم..سفر با دانیال..رفتیم استانبول اولش همه چی خوب بود اما بعد از چند روز رفت و آمدهای مشکوکش با آدمای مختلف شروع شد وقتیم ازش میپرسیدم میگفت مربوط به کاره بهم پول میداد و میگفت برو خودتو با خرید و گردش سرگرم کن رویاهام کورم کرده بود و من سرخوشتر از همیشه اطمینان داشتم به شاهزاده زندگیم یک ماهی استانبول موندیم خوش ترین خاطراتم مربوط به همون یه ماهه،عصرا میرفتیم بیرون و خوش بودیم تا اینکه یه روز اومد و گفت بار سفرتو ببند پرسیدم کجا؟گفت یه سوپرایزه و من خام تر از همیشه..موم شدم تو دست اون حیوون صدای عثمان سکوتم را بهم زد:سارا اگه حالتون خوب نیست بقیه اشو بذاریم برای یه روز دیگه... ⏪ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهـــی به نام تو که بی نیازترین تنهایی... با تکیه بر لطف و مهربانی ات روزمان را آغاز می کنیم: سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄