#دلبرانه😍💖
همیشه یکی هست که ❣
مهم نیست هر چقدر با هم ❣
دعوا کرده باشید و ازش ناراحت باشين ❣
وقتی میگه دوست دارم ❣
بی اختیار در جوابش ميگين ❣
من بیشتر 😍💕❣💕
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سـی_و_هـفـتـم ✍حسام بی خبر از حالم، خواند. صدایش جادو
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سـی_و_هـشـتم
✍تو هم یه عوضی هستی مثل دوستت و همه ی هم کیشاش! اصلا نکنه توام مسلمونی؟!
جدی بود: سارا آرام باش! هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی پس فعلا یه کم استراحت کن!
از کوره در رفتم: با خبری؟ چجوری؟یان بیشتر از این دیوونم نکن! این دوستی که تو ایران داری کیه؟ کسی که منو به اون آموزشگاه معرفی کرد کیه؟ کسی که پروین رو آورد تو این خونه کیه؟ اسمش چیه؟ حسام؟ یان دارین باهام بازی میکنید اما چرا؟
گرمم بود، زیاد. به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد میخکوبِ زمین شدم! این من بودم؟! همان دختر مو بور با چشمان رنگی؟! این مرده ی متحرک شباهتی به من نداشت! صدای الو الو گفتنهای یان را میشنیدم اما زبانم نمیچرخید، گوشی از دستم افتاد. به سمت آینه رفتم دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود جز چشمانی آبی رنگ. وحشت کردم سری بی مو چشمی بی مژه صورتی بی ابرو!
جیغ زدم، بلند. دوست نداشتم خودم را ببینم، پس آینه محکوم شد به شکستن! پروین هراسان به اتاقم آمد. با فریاد این زنِ تپل و مهربان را به بیرون هُل دادم. تا جاییکه از دستم برمیآمد شکستم و پاره کردم و در این بین، در زدنهای گریان پروین پشت در اتاق قصد قطع شدن نداشت. صدایش را میشنیدم: آقا حسام، مادر تو رو خدا خودتو زود برسون این دختره دیوونه شده در اتاقم بسته میترسم یه بلایی سر خودش بیاره من که زبون این بچه رو نمیفهم!!
مدتی گذشت تتمه ی توانم را صرفِ خانه خرابیم کرده بودم و حالی برایِ ادامه نبود. روی زمین تکیه زده به کمد نشستم دیگر چه چیزی از همه ی نداشته هایم، داشتم تا برایش زندگی کنم؟! با ضعفی عجیب تکه ی خورد شده از آیینه را برداشتم تمام لحظه های نفس کشیدنم را مرور کردم. معدود خنده هایم با دانیال، شوخی هایش، جوک های بی مزه اش، سر به سر گذاشتن های بچه گانه اش، کل عمرم خلاصه میشد در دانیال! تکه ی تیزِ آیینه را روی مچ دستم قرار دادم، مردن هم جرات میخواست و من یکبار نخواسته تجربه اش کرده بودم. چشمانم را بستم که ناگهان ضربه ایی آرام به در خورد: سارا خانوم لطفا درو باز کنید!
خودش بود؛ قاتل خوش صدای تنها برادرم، صدایش را شنیدم، درست مانند وقتی که قرآن میخواند، نرم و خوش آهنگ اما من متنفر بودم، نه از صدا، که از صاحبش!
دوباره ضربه ای به در زد: سارا خانوم خواهش میکنم درو باز کنید!
زیادی آلمانی را خوب حرف میزد به همان خوبی که ته مانده ی انگیزه ی زندگیم را گرفت دیگر چه داشتم که دل وصل کنم به بودن و نفس گرفتن؟ زیبایی، آخرین چیزی بود که از دست دادم و حالا به امید مرگ باید لحظه های آغشته به سرطانم را میشمردم صدایش در گوشم موج زد سه ثانیه صبر میکنم در باز نشد میشکنمش
پس سه ثانیه برای گذشت از زندگی و نجات از دستِ این مسلمان داعش مسلک وقت داشتم باید داغِ این رستگاریِ نکاحین را به دلش میگذاشتم تکه ی آیینه را با وجودی لرزان شده از ترس روی مچ دستم فشار دادم مُردن کارِ ساده ایی نبود، دستم سوخت،چند ضربه ی محکم به در خورد، من با تمام وجود وحشت کردم، و در شکست با موهایی پریشان صورتی خوابیده در ریش و لباسی که عدم هماهنگی در رنگهایش عجله برای رسیدن به این خانه را نشان میداد با رنگی پریده، سری پایین و چشمانی چسبیده به دستم، حیرت زده روبه رویم ایستاد صبر کن داری چیکار میکنی زخم دستم سطحی بود پروین با دیدنم جیغ زد عصبی فریاد زدم دهنتو ببند حسام با آرامشی هیستیریک از پروین خواست تا اتاق را ترک کند دو قدم به سمتم برداشت خودم را عقب کشیدم آرزوی این تَن را به دل میگذاشتم نزدیک نیا عوضی ایستاد دستانش را تسلیم وار بالا برد حسِ جوجه اردکی را داشتم که در حصاری از گربه های گرسنه دست و پا میزند باشه فقط اون شیشه رو بنداز کنار از دستت داره خون میاد روزی میخواستم زندگی را به کامش زهر کنم اما حالا داشتم جانم را برای اخلاصی از دستش معامله میکردم ترس و خشم صدایم را میخراشید بندازم کنار که بفرستیم واسه جهاد نکاح مگه تو خواب ببینی وقتی دانیالو ازگرفتی وقتی با اون خدا و اسلامت تنها خوشیمو آتیش زدی و کَردیش یه قصاب عین خودتو اون دوستای لعنتیت، عهد کردم که پیدات کنمو خِرخِرتو بجوئم اما تو پیدام کردی اونم به لطف اون عثمان و یانِ عوضی و درست وقتی که حتی انرژی واسه نفس کشیدن ندارم نمیدونمم دنبال چی هستی چی از جوونم میخوای اما آرزوی اینکه منو به رفقای داعشیت بدی رو به دلت میذارم گوشیم به صدا درآمد و حسام به سمتم دویدغافلگیر شدم به شیشه ی مشت شده در دستم چنگ زد و من با تمام نیرویی که ترس چند برابرش کرده بود در عین مقاومت حمله کردم نمیدانم چند ثانیه گذشت اما شیشه در دستش بود و از پاره گیِ به جا مانده رویِ سینه اش خون بیرون میزد...
⏪ #ادامہ_دارد...
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@masoomi56
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زیباست که هر صبح
همراه با خورشید
به خدا سلام کنیم💚
نام خدا را
نجوا کنیم و آرام بگوییم
الهی به امید تو💚
سلام صبحتون بخیر🌹
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
هر که با طهارت به بستر رود، آن شب بستر او به منزله مسجد اوست و اگر یادش آمد که وضو ندارد به همان رو انداز خود -هر چه می خواهد باشد- تیمم کند که اگر چنین کرد پیوسته در نماز و ذکر خداوند خواهد بود.✨
@asraredarun
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#سلام_امام_مهربانم
مهــدے جــانم(عج)
گناه من!
دنیایی می سازد؛
بدون تو...
شرمنده ام....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asraredarun
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
4_5776375699065539727.mp3
15.3M
#خانواده_آسمانی ۵۱
#استاد_شجاعی
#آیتالله_دستغیب
⚜ زندگی مسیری است از *من* تا *خدا*
مسیری هزارپیچ و تاریک ، و تو در تو ... نه کسی را یارای رفتن هست ، و نه کسی را توان بهسلامت رسیدن!
مگر آنکه از همان نوری که قرآن در توصیف چهرهی بهشتیان، بکار برده است، همین جا، در متن همین زندگی، با خود به همراه داشته باشد!
این نور چیست؟
از کجا میآید ؟
چگونه راه *من* تا *خدا* را روشن و هموار میکند؟
#من_و_خانواده_آسمانی
#قرب_به_اهل_بیت علیهمالسلام
#هدف_خلقت
@Ostad_Shojae
چگونه "بازي كردن" امروز فرزندان، چگونه "زندگي كردن" فرداي آنان را تعيين مي كند.
اگر كودك را از بازي محروم كنيم،
او را از زندگي محروم كرده ايم.
#تربیت_فرزند
@asraredarun
کودک و نوجوان نسل امروز ، در زمینه استقلال و مهارت های خودیاری از سن خود پایین تر و ضعیف تر عمل می کند !!!!!!!!
والدین به دلیل عجله و نداشتن زمان کافی ، از سن پایین شخصا" کارهای فرزندشان را انجام می دهند .
در صورتی که آنها نياز به تمرين دارند تا مهارت های حرکتی و خودیاری شان پيشرفت كند .
هول كردن، غر زدن، داد زدن، دعوا كردن شما باعث افزايش سرعت آنها نخواهد شد تنها روی اعتماد به نفس و خودباوری فرزندتان تاثير منفی خواهد گذاشت .
#مادرخوب
نمی تونی تا ابد کنار فرزندت باشی،
پس او را برای ایستادن روی پای خودش آماده کن،
می تونی ازش قهرمان بسازی
یا یک فرد ناتوان...
انتخاب با خودته!
وقتی کودک تلاش می کند،
به جای اینکه یأس در دل کودکتان پدید آورید، بگذارید فرزندتان به اکتشاف و تجربه بپردازد.
مثلا در بازی عروسکی که با کودک
می کنید نقش اصلی را به او بدهید.
این کار موجب استقلال بهتر او می شود.
به جای متهم کردن فرزندتان بهتر است نگاهی به رفتارهای خودتان بیندازید؛ بدون شک فرزندتان از ابتدا اینگونه نبوده و اشتباههای رفتاری شما از او یک کودک نقنقو ساخته است.
یادتان نرود محیط بر کوچکترین رفتارها و عادات فرزندتان اثر میگذارد و هر رفتار یا واکنش کوچکی از سوی شما میتواند رفتارهایی را در فرزندتان ماندگار کند که تغییر دادنشان کار سادهای نیست. شاید در گذشته زمانیکه حالتان خوب بوده یا حوصله نق زدنهای فرزندتان را نداشتید به خواستههای او گوش دادید و اکنون او یاد گرفته میتواند با نق زدن به خواستهاش برسد.
كودک از طريق مشاهده ياد میگيرد. اگر خودتان لجبازی میكنيد، فرزندتان هم از شما میآموزد و اگر برای عصبانی كردن همسرتان و تلافی كردن رفتار نامناسب او صدای تلويزيون را بلند میكنيد، فرزندتان هم اين روش رفتاری را ياد میگيرد.
پس قبل از هر كاری، سعی كنيد الگوی كاملی برای فرزندتان باشيد؛ البته گاهی هم آموزش نادرست فرزندی لجباز بار میآورد.
اگر هنگامي كه رفتار نادرستی را در جمع مرتكب میشود به او لبخند بزنيد و با شوخی بگوييد «به فلانی رفته» تا سعی كنيد رفتار نامناسبش را پوشش دهيد، اين پيام را به او می دهيد كه رفتارش جالب بوده و به طور ناخودآگاه رفتارش را تقويت میكنيد.
گذشته از اين، هيچ وقت در مقابل کودک به خاله و دايی در مورد اينكه چگونه ظرف شكلاتها را پخش كرده يا ظرفهای خانه را شكسته است چيزی نگوييد و اشتباهاتش را به عنوان شيرينكاری به ديگران معرفی نكنيد.
پدر و مادر مقتدر، والديني هستند كه كنترل احساس و رفتارشان را به دست كودك و نوجوانشان نميدهند. آنها هميشه محكم و مهربان هستند مخصوصا زمانى كه فرزندشان دچار بحران احساسى و رفتارى است.
@asraredarun
هدایت شده از علیرضا پناهیان
panahian-clip-khodet-ra-aadam-hesab-kon.mp3
2.2M
🌱 خودت رو آدم حساب کن!
⛔️ خود تحقیری ممنوع
👈🏻 ما برای خدا مهم هستیم، نظر ما برای خدا مهم است ...
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
🌺🔸🌺🔸🌺
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#عناصر_انتظار #جلسه_بیستونهم ما نباید مردم یا خانواده و فررندانمون رو به بند بکشيم به سمت خدا بيا
#عناصر_انتظار
#جلسه_سیام
گفتیم که ما در راه دین بايد سخت بار بيایم.☝️
✨اميرالمؤمنين در نامه سى و يکم نهج البلاغه همش از تلخى دنيا
با جوانش صحبت مى کنه!✅
اما ما میريم تو خوابگاه مى شينيم
جوون داره از مشکلاتش حرف میزنه!😒
این زشته براى یک جوان!
مشکل مال تو هست.👌
تو بايد با مشکلات، دست و پنجه نرم کنى و رشد کنی!✅
خدا نادان نبود که اين مشکلات رو
براى تو آفريد!
اين خداى تو بود که اين مشکلات رو برای تو قرار داد!✅👌
بايد مشکلات رو تحمل بکنى!
خدا هيچ وقت بنده خودش رو لوس بار نمياره!❌
بنده ای که تقى به توقی بخوره افسرده میشه.😐
عصبى میشه قهر میکنه!😒 نشاط نداره!
بنده ای که تا چهار تا رفيق پيدا بکنه،
ديگه رفيق نمى تونه پيدا بکنه!😐
خسته میشه! بى حوصله میشه!
مدام تفريح و سرگرمی میخواد!🎭
کرامت انسانى اينه⁉️
خودت باش!✅👌
اينجا باب بحثهاى اخلاقى باز میشه
که بحثهاى اخلاقى يعنى چى؟
👈يعنى اينکه تحت تأثير کسى نباش!✅
در روايت مى فرمايد:
اگه تو ، درميان شهرى ، زندگى کنى که هزار نفر يا بيشتر باشند ؛
اگر همه مردم شهر ،به تو بگند:
آدم بدى هستى ؛ ناراحت بشى؛
و اگه همه مردم شهر بگند
تو آدم خوبى هستى؛ خوشحال بشى ؛
تو از اولياى ما نيستى!❌
ياران امام زمان، انسان های مستقلی هستند!✅
من اگه درست عمل بکنم، به تشويق و تنبيه کسى ، احتياج ندارم.👌
پادگان تربيت سربازان آقا امام زمان
کجاست❓
من خودم رو ببرم، بچه هام رو ببرم،
دوستانم رو ببرم کار جهادی.🔹
بگم بياييد بريم اونجا محکم بار بيايم!👌✅
اونجا براى خودمون،چند روز رو خاک بخوابيم،
تا سنگ فرشى درست بکنيم.
چند روز زير آفتاب زندگى بکنيم تا سايبانى بسازيم!
به خودمون سخت بگيريم!☝️
تا روی پاى خودمون بايستيم.
کار فرهنگى میخوايد بکنيد
بچه ها رو برداريد ببريد جهاد سازندگى.💠
نظافتچی های شهر رو مرخص بکنيد،
بگيد من جاى تو جارو مى کنم!🍂
☘آقاى ابوترابى (آزاده) جوان که بود
(در ملاقات حضوريش) با آقا امام زمان
از ایشون تقاضا کرده بود در ملاقاتش که يابن الحسن...
آقا ، من ازت يه چيز میخوام!✨
میخوام به محرومين و درماندگان شيعيان تو کمک کنم!🤲
اما توفیقش رو ندارم!
آقاجان شما قول بده به من کمک میرسونى!😔
ما بودیم همچين درخواستى میکردیم از آقا؟!
فوقش مى گفتیم شهادت به "من" بده!
داورى خودت رو به "من" بده!
"من" سربازى تو رو انجام بدهم!🔸
اما ایشون آقای ابوترابی در زمان اسارت
به جای بقیه اسرا کتک میخوردند،
عذرمیخوام دستشویی ها رو با چه وضعی نظافت میکردن.😓
اجازه نمیدادن کسی دست بزنه.
انسان باید روی پاى خودش بايسته!
من اسم اينها رو مى ذارم
يک انسان مستقل✅
يک انسان محکم✅
خودش باشه!✅
والسلام علیکم و رحمة الله