eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.8هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
مادران دانشجو با استرس و نگرانی خود، آسیب بزرگی به کودکشان وارد می کنند. برای مادر چه رشته ای بالاتر از "مهندسی مادری و تربیت فرزند" است.
بال‌های کودک‌تان را نبندید وظیفه کودک نوپای شما در زندگی به دست آوردن حس استقلال است. بنابراین به او اجازه دهید تا عروسک‌هایش را سر جایشان بگذارد، بشقابش را از روی میز بردارد و خودش لباس‌هایش را بپوشد. سپردن مسئولیت به کودکان، اعتماد به نفس آن‌ها و آسودگی خیال شما را تقویت می‌کند. سعی نکنید همه چیز را درست کنید به کودکان اجازه دهید تا راه‌حل‌های خودشان را پیدا کنند. زمانی که شما از روی محبت، کودک خود را به اشتباه کوچکش آگاه می‌کنید، بدون این‌که به سرعت آن را اصلاح کنید، به او حس اعتماد به نفس و انعطاف‌پذیری می‌دهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @asheqemola مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
سلام ‏‪ خدارو شکر که شما رو سر راهم قرار دادن من خیییلی خییییلی مردد بودم که با مشاور صحبت کنم ، چون از یک طرف کاملا ناامید از بهبود و عوض شدن وضع موجود بودم ، و از طرفی دیگه میدونستم نمیشه برا مشکلاتم کاری کرد . از یک سو تو اشتباهات فکری که بر اثر افسردگی زیاد و سردیِ طبع برام پیش اومده بود ، مونده بودم و درباره همه بد فکر میکردم و اصلا اشتباه فکر میکردم ، اما بالاخره تصمیم گرفتم از یکی بپرسم ، فکر میکنم تو کانال تنهامسیری گفته بودن راهنما ، من از ایشون یکی از هزاران مشکلم رو پرسیدم ، گفتن پیشنهاد میدم با استاد فرجامپور صحبت کنید . من هم از اونجایی که کلی وسواس داشتم و قبلش از خدا خواسته بودم یه مشاور که بتونم بهش اعتماد کنم و مشکلم رو بگم بذاره سر راهم ، گفتم خوب مشکلم رو بگم . شما با آرامش خودتون منو اصلا سرزنش نکردید و این برا من خیلی خوب بود ، به حرفای طولانیم گوش دادید و منو کاملا درک کردید و مهم تر از همه نظراتتون دینی بود ، یعنی برا من که مشکل دینی داشتم ، این آرامش بوجود اومد که شما حرف منو قبول میکنید و راه درست رو نشونم میدید . من رو اشتباهاتم پافشاری میکردم اما شما با صبر و آرامش منو به راه درست هدایت کردید ... 😭❤️ و بهم گفتید ناامید نباشم و برام از داستان های پیامبر ها گفتید ، من مشکل خودم ، خانواده ام ، ادمای اطرافم که باهاشون مشکل داشتم رو بهتون گفتم و شما برای تک تکشون منو راهنمایی کردید ، من تصمیاتی گرفته بودم که وقتی با شما حرف زدم کاملا منصرف شدم . بیشترین چیز امید به بهبودی بود که به من دادید و اینکه بهم گفتید فلان مشکل دردسرسازت که خیییلی در من بروز داشت به خاطر اون طبع سردم هست . با نسخه اصلاح طبعم ، به من خیلی کمک کردید ، من چند ماه تمام سعی کردم این ها رو رعایت کنم و خداروشکر خیلی خیلی وضعم بهتر شد ، و حتی بیشتر از اون زمانی که وقت گرفته بودم برام وقت گذاشتید . واقعا از مشاوره رفتاری ، اصلاح طبع ، اصلاح طرز تفکر ، اصلاح شیوه زندگی و... برای من استفاده کردید. وقتی بار دوم ازتون مشاوره گرفتم ، باز بدون سرزنش بهم گفتید که اشکال کارم کجاست ، و من هم همون چیزایی که دفعه قبل اصرار داشتم ، باز اصرار داشتم تا جاییکه برام مشکل بوجود اومده بود ، ولی دوباره ایندفعه چون خداروشکر طبع و حالم بهتر بود و همین طور نتیجه اشتباهاتم رو دیده بودم ، متوجه شدم که حرفاتون درسته .واقعا گاهی ادم در اثر افسردگی و غم زیاد و استرس نمیفهمه چی درسته چی نه . خدا وشکر الانم که دیگه مشکلم همش حل شد البته هنوز هم باید اصلاح طبعم رو انجام بدم . من از خدا ممنونم ، ازتون ممنونم سرکار خانم فرجامپور عزیز ، چقدر فرق هست بین معلم بد و معلم خوب ، استاد برای من معلم خوب بودن . 🌹🌹🌹🙏🏻🙏🏻😘😘😘😘 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست🌺 لطفا معجزه اصلاح مزاج را دست کم نگیرید👌👆👆 التماس دعا🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمـت_چـهارم ✍اخم جذابش می کرد و همانقدر ترسناک شای
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 🦋 ✍آن وقت ها انگار بیشتر شور جوانی داشت . با این که ذاتا محجوب و پر از صبر و آرامش بود اما یک وقت هایی هوس می کرد بچگی کند، مثلا لواشک بگذارد کف دستش و آنقدر لیس بزند تا تمام شود ،کاری که باعث شده بود ارشیا ماه اول زندگی مشترک سرش دعوا راه بیاندازد ! یا حتی سیب و خیار را بردارد و بی تکلف گاز بزند ولی از نظر همسرش بی کلاسی بود اگر دهانش قرچ قرچ می کرد ،باید مثل‌ خانم ها میوه را پوست می گرفت و با آدابی خاص و همراه با کارد یا چنگال می خورد و هزار مورد دیگر که هنوز سر دل ریحانه گره شده بودند تمام خط و نشان های این چند سال ! هر چند در خلوت خودش هیچ مانعی نداشت اما کم کم به سبک ارشیا بار آمده بود . گاهی دلش می خواست مثل همه ی زوج های جوان دست هم را بگیرند و بروند سینما ،گردش، پیاده روی، مسافرت و ...که هیچ وقت درست و حسابی پیش نیامده بود.شاید هم مشکل از خودش بود و شانس و اقبالی که هیچ وقت نداشت ... آن اوایل ارشیا چند باری برای ماموریت به اروپا رفته بود اما ریحانه از رفتن امتناع می کرد . شاید چون شبیه دخترهای هم سن و سالش خیلی علاقه ای به رفتن سفرهای خارجی نداشت . کارش با شمال و مشهد و اصفهان رفتن هم راه می افتاد،که البته مجال آن ها هم نبود.. برخلاف همسرش که حتما مارک دار و برند با ضمانت می خرید ، خودش دوست داشت توی بازارچه های سنتی تهران قدم بزند و لباس های سنتی و انگشترهای خوش رنگ بدل و شال ها و جوراب های جورواجور و بامزه بخرد،حتی از دست فروش ها ! یا دلش لک می زد دوتایی توی بازار تجریش با سبد حصیریش بروند و او تا می توانست سبزیجاتی بخرد که بوی زندگی می دادند و به آشپزی کردن وادارش می کردند ، تنها هنری که فکر می کرد دارد ! همسر مغرورش معمولا نمی گفت اما او می دانست که عاشق دستپختش است و قرمه سبزی و معجون مخصوص و مربای بهار نارنجش را بیشتر از هر چیزی دوست دارد . این ها را از عمق نگاه یخیش می خواند . بعد از این همه باهم بودن، بهرحال بهتر از هر کسی می شناختش ... شاید تنها دلخوشیِ ریحانه و عامل صبوری اش هم در این زندگی رفتار عادلانه ی ارشیا بود ... چون او با همه سرد برخورد می کرد ، همه حتی مادر و برادرش! ⇦نویسنده:الهام تیموری.... ‌@asraredarun اسرار درون 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمـت_پـنـجـم ✍آن وقت ها انگار بیشتر شور جوانی داشت
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 🦋 ✍تمام دیشب کابوس دیده بود ،با اینکه صبح به رسم خانم جان خوابش را برای آب تعریف کرده و صدقه هم کنار گذاشته بود اما هنوز هم دلش گواهی بد می داد. برای اینکه خودش را سرگرم کند و حواسش را پرت،بساط ترشی درست کردن را به راه انداخته بود. چندبار شماره همراه ارشیا را گرفت اما هنوز بوق نخورده پشیمان شده و قطع کرد.بدخلق می کردش اگر بی وقت تماس می گرفت. و بار آخر زیر لب گفت "هی همه شوهر دارن ما هم داریم..." باید وسایل ترشی را تا قبل از آمدنش جمع می کرد،هر چند حالا تا عصر خیلی مانده بود. حال بدش انگار با بوی تند و تیز سرکه گره خورده بود...دلش را آشوب تر می کرد. هویج های حلقه شده را توی آبکش ریخت و صدای ترانه توی گوشش پیچید: "من عاشق هویجم و نوید گل کلم!ببین ریحان، مدیونی هر وقت ترشی درست کردی سهم منو نذاری کنار!می دونی که من یکی اگه ترشی های تو رو نخورم هیچی نمیشم!" خندید و با خودش گفت: "تو هم که هیچ وقت کدبانوی خوبی نبودی خواهر کوچیکه!" نگاهی به شیشه های خالی روی میز کرد و یکی را برداشت. صدای زنگ تلفن و هزار پاره شدن دلش با خرده های شیشه کف آشپزخانه یکی شد ... صدبار گفته بود این تلفن با صدای جیغ و هیبت وحشتناکش به درد سمساری و موزه می خورد نه اینجا،ولی ارشیا بود و علایق آنتیکش!نفسش را عصبی بیرون فرستادبا هزار بدبختی و بدون دمپایی از کنار خرده شیشه ها گذشت و تلفن را برداشت. _بله؟ _الو٬سلام خانم رنجبر صدای وکیل جوان شوهرش را فورا شناخت،چند وقتی بود که بیشتر می دیدش چون رفت و آمدش پیش ارشیا بیشتر شده بود! _سلام ،روزتون بخیر آقای رادمنش _متشکرم خانم،بد موقع که مزاحم نشدم؟ ساعت یک و ده دقیقه موقع خوبی بود یعنی؟! _نه خواهش می کنم،بفرمایید _احوال شما؟ _تشکر _چه خبر؟ بنظرش سوال نامعقولی بود!تابحال پیش نیامده بود وکیل شرکت به خانه زنگ بزند و جویای احوالش بشود! حواسش آنقدر پرت شد و هزار فکر مختلف به سرش زد که ناخواسته گفت : _ترشی‌ درست می کردم و سریع زبانش را گاز گرفت ، چه آبروریزی ای! _بسلامتی کمی مکث کرد و ادامه داد: _ راستش غرض از مزاحمت اینکه آقای نامجو،در واقع ارشیا ...خب والا اسمش که آمد دچار اضطراب شد و ناخوداگاه یاد خواب دیشب افتاد،ضربان قلبش شدت گرفت و سرگیجه اش بیشتر شد.نشست روی صندلی و به لحن مستاصل رادمنش گوش کرد: _خانم رنجبر نگران نشید ولی ارشیا الان بیمارستانه....البته واقعا اتفاق خاصی نیفتاده،فقط یه تصادف جزئی بوده اما دکتر خواسته تا تحت مراقبت باشه، می دونید که اینجور وقتا یکمی هم شلوغش می کنن! مگر بدتر از این هم می شد خبر تصادف داد ؟!با صدایی که از شدت شوک و استرس انگار از ته چاه در می آمد پرسید: _ا...الان کجاست؟ _بیمارستان _آخه چرا؟!ارشیا که... _اتفاقه دیگه،بهرحال میفته _گفتین کدوم بیمارستان؟ _آدرس رو برای شما می فرستم ،یا اصلا اجازه بدید راننده ... _نه ،نه نه خودم الان راه می افتم و دست بی رمقش گوشی را با ضرب کنار دستگاه انداخت طاقت شنیدنش بیش از این نبود!باید می رفت و می دید. ⇦نویسنده:الهام تیموری.... @asraredarun اسرار درون ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ سلام به خدا که آغازگر هستی ست سلام برمنجی عالم که آغازگر حکومت الهی‌ست سلام به آفتاب که آغازگر روزست سلام به مهربانی که آغازگر دوستی‌ست سلام به شماکه آفتاب مهربانی هستید الهی به امید تو💚 سلام صبحتون بخیر🌺 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام جواد علیه‌السلام فرمودند: هر كه خود را به وسیله خداوند بی نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر كه تقوای الهی را پیشه خود كند خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار می گیرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
مولاے من من زنده‌ام بہ عشق تو یا صاحب‌الزمان.. اے همہ بــ‌هانہ‌ے زندگےام، اَلـــْـــعجــَــل... 🍃🌸 🌹 @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
دوستی با بزرگان.mp3
3.55M
✖️ تا یقه‌ی نَْفسِ‌مون را نگیریم، و رامَش نکنیم، ✖️تا از مزه‌ی رفاقتهای دنیا، به سمتِ مزه‌ی رفاقتهای غیب، تغییرِ میل ندهیم، ✖️تا در برزخ برای خودمان رفیق و آشنایی که قلبمان را در خودش حل کند، دست و پا نکنیم؛ بعد از وفات در برزخ، غریبه و تنهاییـــم ! 💥کمی دیر نیست؟ چند روز دیگر تا سفر ما، به این دیار غریبه، باقی مانده است؟ ▪️ ویژه شهادت علیه‌السلام @Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 🔴عاقبت مصرف تراریخته در نسل های بعدی ✍تراریخته نه تنها به خود ما آسیب می‌رساند، بلکه مصرف تراریخته،موجب بهم خوردن ریخت مهندسی شده‌ی بدن میشود و این بهم ریختگی قابل انتقال به فرزندان است! 🌽ذرت 🧀سویا تراریخته از عوامل اصلی شیوع سرطان و بیماری‌های گوارشی و کبدی است، اگر مردم از زیانهای مصرف محصولات تراریخته آگاه نشوند در سالهای آینده با افزایش انواع سرطان، بیماری کبدی، کلیوی، گوارشی روبرو می‌شویم... ذرت مکزیکی که در مغازه ها فروخته می شود و امروزه پر طرفدار است، معمولا از دانه ذرت وارداتی تهیه می شود. 75 درصد ذرت های وارداتی اصلاح شده یا هستند و استعداد سرطان زایی دارند، بنابراین از مصرف ذرت مکزیکی موجود در مغازه ها خودداری کنید و مخصوصا به اطفال ندهید. 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
✍ستون فقرات شما 7 دشمن دارد. 1⃣ شکم بزرگ 2⃣ حالت نامناسب خواب( دمر خوابیدن) 3⃣ نگه داشتن ادرار 4⃣ ایستادن طولانی 5⃣ بلند کردن جسم سنگین 6⃣ مصرف زیاد سرخ کردنی ها 7⃣ رانندگی طولانی مدت و بدون استراحت
✅چطوری ظروف مسی رو براق کنیم؟ ✍ تنها چیزی که برای برق انداختن ظروف مسی نیاز دارید لیموترش و نمک درشت است ؛یک لیمو را دو نیم کنید،سطح آن را به نمک آغشته و سپس روی مس بکشیدتا ظروفتان براق شود.
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅زیتون را فقط با غذا مصرف کنید. ✍زیتون را فقط باید همراه غذا خورد تا ترکیبات آن به‌خوبی جذب شود و آثار مغذی آنها ظاهر شود. زیتون و خوردن، تنها مواردی هستند که مصرف آنها کنار غذا، به‌طور عمومی منعی ندارد. ماده مؤثره زیتون، از ترکیبات فنلی است که در فراوان است ولی با تیره و سیاه‌شدن آن، کم می‌شود و متأسفانه در زیتون کنسروی و شور تقریباً وجود ندارد! زیتون آثار ضددیابتی، ضدسرطانی، ضدمیکروبی، کاهش ، محافظت از قلب و عروق و فعالیت آنتی‌اکسیدانی دارد. از خوردن سالاد، ماست، ترشی‌ های زیاد و نوشیدنی‌های مختلف در کنار غذای اصلی پرهیز کنیم و تا جای ممکن از زیتون، پخته و سبزی خوردن استفاده کنیم، مگر آنکه منع پزشکی خاص یا توصیه ویژه‌ای داشته باشیم. 📚دکتر ناصر رضایی‌پور (متخصص طب سنتی ) 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
✅اگر عفونت همراه با خارش باشد: درمانش نشستن در وانی از سرکه است. به این ترتیب که یک لیوان سرکه طبیعی در سه لیتر آب جوشیده ولرم را آماده کرده روزی نیم ساعت ۷ الی ۱۴ مرحله در آن بنشینید. ✍اگر عفونت بدون خارش باشد : تزریق واژینال عسل ۷ الی ۱۴ مرحله شبی یکبار 👌🏻توجه : دخترانی که ازدواج نکرده اند از ترکیب یک لیوان آب جوشیده ولرم به همراه ۴ قاشق غذاخوری عسل استفاده کنند. 📚 حکیم خیراندیش
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅اموری که عقل را تقویت می‌کند ✍خلاصه بحث عقل: در روایات آمده که عقل مانند چراغی عمل می‌کند که در سر است ولی نور آن در تمام بدن وجود دارد. عقل یعنی قدرت درک، البته در لغت به معنی بندی است که با آن چهارپا را می‌بندند تا هر کاری نکند و آن را محدود می‌کند، عقل در انسان مانند این بند عمل می‌کند و مانع می‌شود که انسان به دنبال شهوات برود و سبب می‌شود که انسان حد و مرزها را رعایت کند. 💢اموری که عقل را تقویت می‌کند: سرکه: سرکه خمری را بخورید که خود فاسد شده نه آنکه خودتان فاسد کرده‌اید.» خرفه: «بر شما باد خرفه، این انسان را سنگین و باوقار (عاقل) می‌کند و اگر چیزی عقل را زیاد کند خرفه است» کدوتنبل « کدوتنبل عقل را زیاد می‌کند.» به: «بر شما باد به، آن را بخورید، زیرا عقل و مروه را زیاد می‌کند.» تجارت: «تجارت عقل را زیاد می‌کند.» «رها کردن تجارت عقل را کم می‌کند.» حجامت:«حجامت بدن را سالم می‌کند و عقل را تقویت می‌کند.» 📚منبع: سایت دکتر روازاده 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_هرچه_جوان_از_دست_و_پا_افتاده_باشد_نریمانی.mp3
6M
🔳 (ع) 🌴هر چه جوان از دست و پا افتاده باشد 🌴زشت است پیش چشم ها افتاده باشد 🎤 👌بسیار دلنشین @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰آقا جواد الائمه به دادمون برس 👈ماجرای توسل اباصلت هِروی به امام جواد علیه السلام 🎙 🖤 @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمـت_شـشـم ✍تمام دیشب کابوس دیده بود ،با اینکه صبح
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 🦋 ✍دور خودش می چرخید ،اشک می ریخت و زیرلب آیه الکرسی می خواند. اولین مانتو و شلواری را که دستش رسید پوشید،چادرش را به سر کشید، کیفش را برداشت و بیرون رفت. اوضاعش برای رانندگی کردن مناسب نبود،دربست گرفت و با دلی که آشوب تر و بی قرارتر از همیشه بود راه افتاد. همین که ماشین از پیچ اولین کوچه گذشت و نگاهش افتاد به سیاهی های ایستگاه صلواتی دلش لرزید،چشمش را بست و با تمام وجود امام حسین را صدا کرد... "یا امام حسین،بخیر بگذرون" تقریبا نیم ساعت نشده جلوی بیمارستان بود انقدر برای دیدن همسرش سردرگم بود که حتی متوجه نشد کرایه را چگونه حساب کرده! جلوی پذیرش نرسیده رادمنش ظاهر شد و نفهمید چه چیزی در چهره اش دیده که سریع شروع کرد به دلداری دادن . ولی خب تصادف ساده که نیازی به اتاق عمل نداشت! سعی کرد مثل همیشه صبوری کند،خدایا... کاش این همه تنها نبود.آن هم اینجا، پشت درهایی که هرچند قفل و زنجیری نداشت اما مانع از عبورش شده بودند. لیوان آب را از رادمنش گرفت و با صدایی که از شدت گریه گرفته بود گفت :نمی فهمم،آخه چرا تصادف؟ارشیا که هیچ وقت بی احتیاطی نمی کنه _حادثه که خبر نمی کنه خانم .ممکن بود برای من اتفاق می افتاد. بچه که نبود،می دانست اما نمی فهمید چرا از بین این همه آدم،شوهر او باید تصادف می کرد و مثلا وکیلش راست راست راه می رفت! دوباره از علاقه ی زیاد خبیث شده بود!زبانش را گاز گرفت و استغفراله گفت ناخودآگاه یاد صبح افتاد،هنوز عصبی از کابوس دیشب بود که لیوان شیر را روی میز گذاشت.ارشیا که اتفاقا چند روزی هم بهم ریخته تر بود با قاشق کوچک روی تخم مرغ کوبید و پرسید: _تو دیگه چرا اول صبح پکری؟ در جواب فقط شانه بالا انداخت.متعجب بود از اینکه متوجه بی حوصله بودنش شده! حتی موقع رفتن هم گفته بود: _ممکنه امشب زودتر برگردم‌، قرمه سبزی می پزی؟ و او فقط برای چند دقیقه چقدر خوشحال شد که روزش با این همه حرف و توجه از جانب ارشیا شروع شده اما درگیر‌ اوهام هم بود ... راستی چرا هنوز خروشت ش را بار نگذاشته بود؟!انگار هنوز و دوباره دل خودش قیمه می خواست! به خیالش بی توجهی صبح را با شام خوشمزه ی شب جبران می کرد .ولی حالا دست خودش نبود که گریه اش مدام بیشتر می شد،ای کاش دلیل گرفته بودنش را می گفت ،یا نگذاشته بود شرکت برود،ای کاش خواب لعنتی اش انقدر زود تعبیر نمی شد و حالا تدارک‌ غذای دوست داشتنی او را می دید و هزاران ای کاش دیگری که مدام و بی وقفه توی سرش چرخ می خورد. بالاخره ثانیه های کشدار گذشت و دکتر سبزپوش بیرون آمد.قبل از او رادمنش به سرعت سمتش رفت و پرسید : _دکتر ،حالشون چطوره؟ _خوشبختانه خطر رفع شده در حال حاضر وضعیت قابل قبولی داره، فعلا هم توی ریکاوری هستن. سعی می کرد هضم کند حرف های عجیب بعدی دکتر را در مورد شرح حالش. انگار کم کم باید خوشحال هم می شد که شوهرش از چنین تصادفی جان سالم به در برده! سرگیجه دست از سرش برنمی داشت،همین که دکتر رفت با ترانه تماس گرفت و همه چیز را دست و پا شکسته برایش گفت،نیاز داشت به وجود خواهرش . وقتی تخت ارشیا بیرون آمد اول نشناختش .صورتش متورم و کمی کبود به نظر می رسید و به دست و پایش آتل بسته شده بود .سرش را هم باندپیچی کرده بودند ... و اما اخم همیشگی اش را هم داشت که اگر نبود شاید شک می کرد به هویتش ! ⇦نویسنده:الهام تیموری.... @asraredarun اسرار درون ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمـت_هـفـتـم ✍دور خودش می چرخید ،اشک می ریخت و زیر
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 🦋 ✍تمام این چند روز را بدون وقفه در بیمارستان و بالای سر ارشیا بود. پای راستش را که از دوجا شکسته بود عمل کرده و برایش پلاتین گذاشته بودند ،هرچند می دانست خیلی درد دارد اما ارشیا حتی بی تابی هایش هم پر غرور بود.آن چنان ناله و فریاد نمی کرد و فقط بد خلق تر می شد. و ریحانه ای که ساعت ها پشت در اتاق عمل و یا در انتظار به هوش آمدنش اشک ریخته و داشت پر پر می زد،حالا همه ی نق زدن هایش را به جان می خرید این روزها برای سلامتی شوهرش آنقدر نذر و نیاز می کرد که مطمئن بود همه را فراموش می کند و بخاطر همین مجبور شده بود تا ریز و درشت نذوراتش را گوشه ای بنویسد! مخصوصا نذری که روز عمل کرده بود و باید ادا می شد چیزی که فعلا بین خودش و امام حسین بود و بس. ارشیا خواسته بود تا بهتر شدن حالش ملاقاتی نداشته باشد،فقط ترانه و همسرش و رادمنش بودند که هر روز سر می زدند. گل ها را درون پارچ آب می گذاشت و به خاطره ی نوید از تصادف سه سال قبلش گوش می کرد که ترانه کنار گوشش گفت: _ببینم ریحان بالاخره از ماجرا سر در آوردی یا نه؟ _اوهوم،اینجوری که نوید تعریف می کنه ماشین پشتی ... _نچ!چرا گیج بازی درمیاری؟من به خاطره ی نوید چیکار دارم؟دارم میگم نفهمیدی دلیل تصادف شوهرت چی بوده؟ کمی کنارتر کشیدش و با لحنی که سعی می کرد آرام باشد ادامه داد: _یک هفته گذشته و تو هنوز نفهمیدی ارشیا چرا و چطور به این حال و روز افتاده ،حتی متوجه رفتار مشکوکش با این آقای وکیل هم نشدی!؟ ناخودآگاه نگاه ریحانه سمت رادمنش کشیده شد که دست در جیب کنار پنجره ایستاده و غرق تفکر بود. _چه رفتار مشکوکی؟! _یعنی یادت رفته همین که ارشیا به هوش اومد سراغ اینو گرفت؟بنظرت چرا باید از بین تمام دوست و همکاراش فقط همین یه نفر باشه که مدام میاد و میره؟ _خب ارشیا خیلی به ... _بس کن ریحانه، چقدر ساده ای تو خواهر من !حاضرم قسم بخورم که کاسه ای زیر نیم کاسه ست و تو بی خبری،هر چند الانم بهت امیدی ندارم اما باید حتما بفهمی که قضیه از چه قراره _خب آره راست میگی رادمنش کلا یه مدت هست که بیشتر از قبل میاد و میره،باشه حالا از ارشیا می پرسم خوبه؟نه عزیزم، ایشون کی تا حالا از جیک و پوک همه چیز حرف زده که الان با این حال و اوضاعی که داره و با یه من عسل نمیشه خوردشم بشینه برا تو مفصل توضیح بده!؟باید از خود رادمنش بپرسی _چی؟! _هیس چته داد می زنی؟ _آخه تو که می دونی ارشیا اصلا خوشش نمیاد که من با همکاراش مچ بشم اولا که قرار نیست بفهمه چون مطمئن باش مانع میشه،دوما مچ شدن نیست فقط یه نوع تخلیه ی اطلاعاتی باید صورت بگیره که بازم متاسفانه خیلی خوشبین نیستم بهت! با ذهنی که حالا درگیر و آشفته شده بود گفت: _داری کم کم می ترسونیم ترانه _خلاصه که از من گفتن بود حالا خواه پند گیر خواه ملال! _چی بگم _لااقل در موردش فکر کن _باشه ترانه .... _فقط زودتر تا خیلی دیر نشده! و انقدر تحت تاثیر شک و تردیدی که ترانه در دلش انداخته بود قرار گرفت که کل عصر را به مرور این چند روز گذراند حق با خواهرش بود حالا همه چیز در نظرش مشکوک بود... ⇦نویسنده:الهام تیموری.... ‌@asraredarun اسرار درون 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼