eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد خدا 75.mp3
9.51M
مجموعه ۷۵ | دسته بندی آدما بر اساس کیفیتِ «ذکر» آنها ‼️ دسته‌ای بهترین ذاکرها هستند! و دسته‌ای هم بدترینِ این دسته‌بندی! @ostad_shojae | montazer.ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم‌و رحمت الله شبتون بخیر این روزها حال دلمان خوب نیست😭 هر چند که می دانیم همه این اتفاق‌ها امتحان الهی است باید صبور باشیم و منتظر وعده حق که فرموده و نرید ان نمن علی الذین الستضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلیهم الوارثین و ان وعدالله حق
و وعده های حق دیگر که‌ نوید پیروزی و نصرت برای مومنین است
خدایا بر این مصیبت صبر می کنیم😭 انا لله و انا الیه راجعون راضی هستیم به رضایت و صبر پیشه می کنیم
و برای فرج مولایمان دعا می کنیم که خوب می دانیم با فرجش پیروزی قطعی و حتمی مومنین و مستضعفین رقم خواهد خورد.
پس ما را لایق انتظارش و یاری‌اش و دیدارش گردان اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
قرار بود امشب #عیدی بدیم عید که بدون عیدی نمیشه👏👏 اما عیدی👇👇
عزیزان ما به وعده خود عمل خواهیم کرد و این ثبت نام و وعده را تا پایان هفته تمدید می کنیم🎁👆
و زندگی با تمام حوادث تلخ و شیرینش ادامه دارد و مومنین باید به کار گیری احکام خدا و اصول زندگی دینی خوب زندگی کنند✅ که موجب رضای خداست👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی رسیدند هنوز حامد و فریبا نیامده بودند . _مامان جان قربونتون بشم دیگه انتظار تمام شد.داداش داره برمی‌گرده. _چی میگی فرشته؟ و انگار پاهایش قدرت ایستادن نداشت. که کنار دیوار سر خورد و روی زمین نشست. _فرشته راست میگی؟کِی؟ _مامان جان دیگه گریه برای چی؟ تو رو خدا پاشو بیا روی صندلی برم برات آبِ قند بیارم .علی جان مراقبِ مامان باش تا بیام. _چشم خانمی.مادر جون لطفا پاشید. بیایید روی صندلی . _نمی‌تونم علی آقا.فقط بگید کِی بچه‌ام رو می بینم؟ _به زودیِ زود .نگران نباشید خبرها موثقه . _مامان جان، عزیزم بیایید این لیوان شربت را نوش جان کنید . _ممنونم دخترم.خدایا! شکرت . من برم نماز شکر بخونم. آن شب با اینکه همه خوشحال بودند از این خبرِ خوش. ولی هنوز تا رسیدنِ فرزاد و دیدنش, نگران بودند . بعد از چند سال دوری و بی خبری حالا باورش سخت بود.یعنی فرزاد سالمه؟ توی این سالها چی کشیده؟ چطور تحمل کرده؟ کاش سالم برگرده. روزِ موعود رسید . همه‌ی فامیل و اهلِ محل جمع شده بودند.عطر بویِ آبگوشت از دیگِ بزرگ توی حیاط در فضا پیچیده بود.شیرینی ومیوه.اسفند توی منقل وگوسفندی برای قربانی . همه و همه منتظر رسیدنِ فرزاد بودند. و مادر و پدری که روزهای فراق، گرد سپیدی به سرشان پاشیده بود. لحظه هایی که به کندی می‌گذشت. بالاخره حامد و فرزاد رسیدند . و همه خوشحال از دیدنِ این قهرمان و فرزاد فقط و فقط چشمش مادرش را می‌جست.و با دیدنش هرچه توان داشت جمع کرد و او را در آغوش گرفت. سالها دوری؛ سالها بی خبری؛ سالها چشم انتظاری؛ سالها بی خوابی و نذر و دعا . سالها عذاب و شکنجه. و حالا عزیزتر از جانش را در آغوش داشت. می بوئید و می‌بوسید و اشک می‌ریخت. _الهی فدات بشم مادر .چقدر دلم برات تنگ شده.قربونت برم چرا این قدر پیر شدی؟منو ببخش مادر.من باعث شدم پیر بشی .من با نبودنم غصه به دلت کردم. حلالم کن. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490