#فرشته_کویر
#فصل_دوم
#قسمت_17
تعطیلات عید تمام شد .
بچهها به مدرسه برگشتند .
حالِ فرشته بهتر بود .
هرچند هرلحظه یادِ علی در خاطرش بود و دلتنگ محبتهایش.
هوای لطیفِ بهاری و عطرِ خوش گلهای باغچه روحِ تازهای میدمید درکالبد هر مخلوق.
و فرشته بعد ازمدتها کنارِ باغچه نشسته بود. چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید و فرو خورد هرانچه رایحه حیات بخش بود از نعمتهای یگانه آفریدگار
چشمانش را که باز کرد
آن سوی باغچه نگاهش قفل شد به تختی که بارها با علی روی آن نشسته و صحبت کرده بودند.
و دوباره زنده شد یاد عزیزِ از دست رفتهاش.
و پیچید درگوشش نوای وداعِ یارش در واپسین شب .
دوباره گردِ غم چهرهاش را پوشاند و اشکهایش بیاختیار روان شدند.
مگر میشود یادِ عزیزت را از خاطر بردن
و یکی یکی خاطرات از جلوی چشمش میگذشت که صدای در حیاط او را به خود آورد.
اشکهایش را پاک کرد.
چادرش را سر کرد و در را گشود .
و چه خوب موقع بود آمدنِ دوستی که دردِ دلش را راحت باز گوید برایش.
_سلام فرشته خوبی؟
_سلام زهره ممنونم
خوش آمدی
_ممنون شما که یادی از ما نمیکنی
_شرمنده اصلا حوصله بیرون رفتن ندارم
_بله دیگه بشین توی خونه و فقط گریه کن
حتما الان هم داشتی گریه میکردی
از قیافهات معلومه
_چه کار کنم دستِ خودم نیست خیلی دلم براش تنگ شده. خیلی سخته زهره خیلی سخته.
_فدات بشم من اینقدر بیتابی نکن
بیا بشین اینجا .
مامانت میگفت بهتر شدی .
_بهترم ولی چه کار کنم؟
مگه میشه به یادش نباشم .
آخه علی خیلی خوب بود
و زهره فرشته را در آغوش گرفت .
با هم روی تخت نشستند .
در همین موقع زهرا با سینی چای آمد.
_سلام زهره جان چرا نیامدی داخل؟
_سلام همین جا خوبه ممنون
_فرشته جان بسه تو را خدا اینقدر خودت را اذیت نکن .
والله علی آقا هم راضی به این کارِ تو نیست .
_اره میدونم
خودش هم بهم خیلی سفارش کرد. گریه نکنم. اما مگه میشه؟
_میگم زهرا جان چرا فرشته را با خودت به کلاسهای قران و مسجد نمیبری؟
_من که از خدامه
خودش نمیاد .
_فرشته جان ببین صد سال هم اینجا بشینی اشک بریزی فایده نداره
علی آقای خدا بیامرز هم، برنمیگرده .
پس یه رحمی به خودت و به این بچههای زبان بستهات بکن .
بیا با زهرا برو مسجد .
سرِ خودت را گرم کن یه ثوابی هم میبری .
حالا یا کلاسِ نهضت بردار یا کلاسِ قران
یه جوری مشغول شو .
این بچهها بابا شون را که از دست دادند .
مامانشون را هم که همهاش غصهدار ببینند .
خدا را خوش نمیاد .
تازه مادرت هم که داره از دستت دق میکنه .
_راست میگه زهره
اصلا از همین فردا باید بیایی مسجد
_نمی تونم. نمی شه.
.یادته وقتی حسین شهید شده بود
من هم مثلِ تو .
چقدر غصه خوردم
اخرش چی. حسین برگشت؟
تازه این خودت بودی که مرتب آمدی بهم سر زدی و تشویقم کردی برگردم مسجد .
خودت منو دلداری میدادی.
حالا ببین با خودت چه کار میکنی؟
_باشه سعی خودم را میکنم
_آفرین این شد
پس دیگه با این قیافه نبینمت.
فردا هم با زهرا برو و یه زندگی جدید را به خاطرِ بچههات بساز .
_ممنونم از شماها
واقعا اگه این مدت شماها و مامان و فرزاد نبودید دق آورده بودم.
باشه چشم
هرچند سخته ولی به خاطرِ بچهها میام
توکل به خدا
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#فصل_دوم
#قسمت_18
شبهای تابستانی شهرِ کویری، گرمای مخصوص به خودش را دارد.
و در آن شبهای گرم وجود درختان در حیاط نعمت بزرگی بود برای فرشته
که حالا یک سال و نیم از رفتنِ همسرش میگذشت و تنها جایی که بیشتر از هرجایِ دیگر یادآورِ خاطراتش بود
تختِ توی حیاط کنارِ باغچه بود .
هرشب تنهایی مینسشت و ساعتها با خدای خود خلوت میکرد و برای همسرش قران میخواند و هدیه میکرد.
آن شب هم مشغول خواندنِ قران بود
طاهره که بیخواب شده بود کنارش آمد .
روی تخت دراز کشید و سرش را روی پای مادرش گذاشت .
و فرشته درحالیکه قران میخواند موهای دخترکش را نوازش میداد.
و گرمای محبتِ مادرانهاش آرامش خواب را هدیه دخترش کرد.
_هنوز نخوابیدی؟
_نه زهرا جان قران میخواندم
کلام خدا بهم آرامش میده .
_طاهره خوابه؟
_بله الان خوابش برد .
موهاش بلند شده
باباش عاشقِ این موها بود .
همیشه سفارش میکرد موهاش را کوتاه نکنم.
گاهی هم خودش شانه میکرد و براش میبافت
_خدا رحمتش کنه
بالاخره هرکس یه قسمتی داره
خوش به سعادتشون که عاقبت بخیر شدند.
الان توی بهشت هستند
ولی ما هم باید زندگی کنیم دیگه درسته؟
_بله درسته
چارهای نیست
_راستش می خواستم یه مطلبی را بهت بگم
می ترسم ناراحت بشی.
_چیزی شده زهرا؟!
_نه یعنی
تو را خدا ناراحت نشی .
ببین فرشته جان بچهها دارند بزرگ میشن.
الان یک سال و نیم که علی آقا شهید شده.
فکرش را بکن چند سالِ دیگه بچهها هم میرن سرِ زندگی خودشون .
تو میمانی تنها
تازه دیگه جوان هم نیستی.
_خب منظورت چیه ؟
_منظورِ بدی ندارم
خانم شهید رضایی را یادته؟
خوب اون بنده خداهم 3 تا بچه داشت .
بعد از یک سال از شهادت همسرش ازدواج کرد.
خدا را شکر زندگی خوبی هم داره
بچهها هم خوشحالند.
همسرش خیلی با بچهها مهربونه.
_یعنی چی؟
_فرشته جان خودت میدونی جای خواهر نداشتم میمونی و خیلی دوستت دارم .
ولی تو جوانی به فکر خودت هم باش
_اگر نمیشناختمت
فکرهای بدی به سرم میزد زهرا که میخوای منو از سرِ خودت باز کنی
_چه حرفیه؟!
عزیزِ دلم تو توی قلبِ همه ما جا داری
هم خودت هم بچه هات .
اینجا هم خونه خودته .
منم بیخود حرف نمی زنم.
همهی ما خوشبختی تو را میخوایم .
دلمون میخواد خیالمون بابتِ آیندهات راحت باشه .
_خیالتون راحت باشه
بچهها که سروسامان بگیرند .
منم برمیگردم خونه خودم یا اینکه با حسین برمیگردیم
هرکدام توی یک طبقه کنار هم زندگی میکنیم.
_فرشته جان .
گفتم که اینجا خونه خودته
بحثِ خونه نیست
خودت هم خوب میدونی
ما نمیخوایم تو یک عمر بشینی و غصه بخوری .
الان که بچه ها دور و برت هستند .
یکسره کارت شده غصه خوردن .
فردا که تنها هم میشی .
ما نمیخوایم تنها بمونی .
به خاطرِ خودت .
_ممنونم که به فکر من هستید .
ولی من همین جوری راحت ترم.
_راستش یه چند وقتی میشه
خالهام مرتب سراغت را میگیره .
می شناسیش که؟
خیلی خوب و مهربونه
پسرش بنده خدا بعد از ازدواجش بچهدار نشد و همسرش سرِ همین قضیه طلاق گرفت و رفت.
حالا خالهام اصرار داره بیاد خواستگاریت.
میگه بچههات هم روی تخمِ چشماشون میگذارند.
_تورو خدا زهرا
_تورو خدا چی؟
من میگم یه خورده هم به فکر خودت باش.
پسر خالهام خیلی آقاست. مؤمنه .وضعِ مالیش هم بد نیست .
خیلی هم مهربونه .
من اگه ازش خاطر جمع نبودم اصلا حرفش را هم نمیزدم.
تازه فرزاد هم قبولش داره.
_به به بریدین و دوختین
_نه عزیزم چه حرفیه؟
لااقل به حرفام فکر کن .
_ممنونم زهرا جان من فکرام رو کردم
خواهشا دیگه از این حرفها پیشِ من نزن.
_فرشته جان ناراحت نشو .
_نه ناراحت نیستم
فقط دلم برای خودم میسوزه
که باید اول جوانی بیوه بشم .
حالا هرکی از راه برسه
بخواد برای من شوهر پیدا کنه.
وای علی جان کجایی بیوفا تا حال و روزِ منو ببینی
_ای وای خدا مرگم بده .
کاش لال شده بودم چیزی نمیگفتم و فرشته را در آغوش گرفت.
_عزیزم تو رو خدا خودت رو ناراحت نکن.
ببخشید قصدِ بدی نداشتم .
فقط اصرارهای خالهام بود.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#اعمال_مخصوص
اعمال شب و روز دحوالارض
#التماس_دعا_برای_ظهور
#حاجت_روا_باشید
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
●➼┅═❧═┅┅───┄
مداحی آنلاین - فضیلت روز دحوالارض - آیت الله مجتهدی تهرانی.mp3
2.31M
♨️فضیلت روز #دحوالارض
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸تفاوت امام خمینی با دیگران | وظیفهگراییِ ناظر به حصول نتیجه🔸
آنچه امام در سال۴٢ مطرح میکند و همه با آن موافقت میکنند، با آنچه در سال۵٧ مطرح میکند و باز همه میپذیرند، فرق دارد. آنچه را ایشان در سال۵٧ مطرح کرد و همگانی شد، اگر در سال۴٢ مطرح میکرد، خودش منزوی میشد؛ چون آن میوه هنوز نرسیده بود! در آن هنگام، فقط عدّهای از مردم، رژیم را آنطور که باید شناخته بودند و بسیاری هنوز به این کاروان ملحق نشده بودند. از این جهت، شعار امام در سال۴٢، شعار تشکیل حکومت اسلامی نیست؛ بلکه شعار مبارزه با ظلم و استبداد و طغیان است؛ شعار اعتراض به کاپیتولاسیون و مخالفت با پیمانها و قراردادهای نظامی است.
چرا وقتی دیگران قیام میکنند، خُرد و منزوی میشوند؟ چرا به آنها میگویند تندرو و همراهشان حرکت نمیکنند؟ تفاوت در اینست که امام، کار را در جای خودش، وقت خودش و در شرایط مناسب خودش شروع میکند و در نتیجه، جامعه را با هم متّفق میکند. اما دیگران نمیدانند مردم چگونه فکر میکنند و در ذهنشان چه میگذرد؟ فقط بهعنوان اینکه «من باید بگویم و وظیفهام را ادا کنم و فردا پیش خدا مسئول نباشم» حرفی میزنند و چیزی مینویسند.
این درست است که انسان مسئولیتش را ادا کند، اما مسئولیت فقط این نیست که من فردای قیامت بگویم «خدایا من گفتم و به من ربطی ندارد که کِی بگویم و کجا بگویم و با چه مقدماتی بگویم! به من ربطی ندارد که اگر گفتم، مردم نسبت به من موضع بگیرند. به من ربطی ندارد که اگر گفتم، مردم بروند و حتی دست از دین بِکِشند! به من ربطی ندارد که اگر گفتم، فردا دین برای عدۀ کثیری مشتبه شود!» این تفاوت امام (ره) با دیگران است. برخی از روی تدیّن و وظیفۀ شرعی سخن میگویند؛ اما میگویند تا سبُک شوند و آرام بگیرند، میگویند تا فردا جواب داشته باشند! اما امام، میگوید تا اسلام را در عالم بر کفر حاکم کند!
«صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالِم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین جهد میکند که بگیرد غریق را»
وقتی انسان میگوید «میخواهم ادای مسئولیت کنم و هر چه بادا باد»، دارد گلیم خویش را از موج بیرون میکشد. اما کسی که توجه میکند به اینکه کلامش مردم را نَرَماند و سخنش آنها را از اسلام سرد نکند، یا موضعگیریاش، جوان را طرد نکند و پیر را در مقابل انقلاب قرار ندهد، کاروان را نشکند، مجموعه را به هم نریزد و نظام از هم نپاشد، این، هزار جا را فکر میکند و آن، فقط یکی را فکر میکند!
@haerishirazi
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سالروز رحلت امام خمینی رصوان الله علیه
را تسلیت عرض می کنم🏴
بزرگمردی که در تاریخ همتا ندارد.
شادی روح ایشان و شهدای انقلاب فاتحه و صلواتی هدیه می کنیم
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم🏴
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
سلام امام زمانم ❤️
" سلام صبح عالیتان متعالی
✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام رضا علیهالسلام فرمودند:
در بیست و پنجم ذی القعده رحمت خدا نشر یافته، و زمین در این روز گسترش یافته و کعبه در آن نصب شده و آدم در این روز به زمین هبوط کرده است.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
اساس همه شکستها و پیروزیها از خود آدم شروع مىشود. انسان اساس پیروزى است و اساس شکست است.
#باور_انسان اساس تمام امور است.
امام خمینی ( رحمه الله علیه )
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
یاد خدا ۷۹.mp3
10.27M
مجموعه #یاد_خدا ۷۹
#استاد_شجاعی | #استاد_فرحزاد
#دکتر_رفیعی
🚫 مکانیسم نفوذ شیطان به نفس!
و غلبهی او بر افکار و حالات انسان.
@ostad_shojae | montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
39.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_خامنه_ای
♦️رهبر انقلاب: بعد از شهادت رئیسجمهور همه از خدمات و تلاشهای او حرف زدند و من دلم برای رئیسی سوخت
اینها در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند این حرفها را بگویند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490