😳چند دقیقه⁉️⁉️
بله😊👌
اگر قهر کردید فقط ۴ یا ۵ دقیقه باشد و بس✅
بیشتر از این باشد پایه های زندگیتان را سست می کند.
🍃هر بار قهر کردن باعث می شود
که
دلهایتان از هم سرد شود
وای به روزی که یکی از زوجین اهل کینه جویی و انتقام باشد.
دیگر نمی شود جبران کرد.
🍃متاسفانه در مشاورهها داریم
که خانم میگه،
مثلا چند سال پیش، همسرم خواسته ای داشته که من مخالفت کردم.
از آن به بعد کینه به دل گرفته و هر چقدر هم خوب باشم
باز هم یادآوری می کند که فلان موقع تو من را نابود کردی و...
همچنان داستان ادامه دارد.
🤗یک خانم با #سیاست
به محض اینکه متوجه شد همسرش از چیزی ناراحت است
باید از دل او دربیاورد.
مثلا،
آقا اخم کرده و قهر کرده.
به اتاق می رود و در را محکم می کوبد،
به نشانه اینکه
"تو حق نداری به اتاق بیایی"
🤗ایجا خانم
با صبوری بچه ها را می خواباند
و
به اتاق خواب می رود.
آقا پشت کرده و خودش را به خواب زده.
خانم انگار نه انگار آقا قهر کرده.
آرام شروع به نجوا کردن و نوازش کردن می کند.
یعنی اینکه
"من قهر نیستم و موردی برای قهر کردن نمی بینم"
کاملا عادی و مثل همیشه.
حتی اگر آقا او را پس بزند نباید نا امید شود.
💞مطمئن باشید
آقایون در هنگام ناراحتی و خشم و قهر، بیشتر به توجه خانم احتیاج دارند.
فقط غرور مردانه به آنها اجازه نمی دهد که برای آشتی پیش قدم باشند.
💞پس خانم عزیز
گلایه نکن که چرا بعد از چند روز قهر هم
من باید پیش قدم شوم؟
چون اول و آخر آشتی کردن کار خودته👌
پس اصلا قهر را کش نده
زودتر تمامش کن
تا حال هر دوتاتون خوب بشه💞
کافیه یک دونه از این دلبرانهها براش بفرستی
با چاشنی لبخند و نگاه عاشقانه😉
تا قهر بی قهر بشه💞👇
#دلبرانه😍💞
💛عشق همین است
نگاه تو،
صدای تو،
کلام تو
همین که ذرهای از تو می شود تمام من...😘 🌸❤
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#فصل_دوم
#قسمت_27
حرفهای فرهاد واقعا حالِ فرشته را بد کرده بود
از بعدِ رفتنش او هم به اتاق رفته بود و در را بسته بود
همه اهلِ خانه نگرانش بودند.
چند بار زهرا برایش آبمیوه برده بود ولی فرشته سر به دیوار گذاشته بود و آهسته اشک میریخت
هیچ کس هم جرات سؤال کردن نداشت .
درسته فرهاد درخواستِ خواستگاری کرده بود ولی حرفِ دلش را فقط به فرشته گفته بود.
و این فرشته بود که جز بارِ غمِ خودش حالا باید غمِ فرهاد را هم بکشه
تمام اون مدت که او برای رسیدنِ به فرهاد دعا میکرده.
فرهاد هم برای رسیدن به او دعا میکرده .
ولی چرا باید سرنوشتشون از هم جدا میشد؟!
بچهها دورِ زهرا و مادر بزرگشون جمع شده بودند.
همه نگران فرشته ولی زهرا بهشون دلداری میداد.
_چیزی نیست. نگران نباشید
مادرتون احتیاج داره یه کم تنها باشه
حالش خوبه خوبه
شما تکالیفتون را انجام بدید.
موقع شام میرم میارمش
و چقدر مهربان بود زهرا که در هر موقعیتی برای هر غصه داری
نقشِ یک همدم خوب را داشت.
با آمدنِ فرزاد انگار غمهای همه تمام میشد و او با خودش شادی را توی خانه میآورد و درد وغمِ همه را به جون میخرید.
و هر وقت می آمد برای بچهها خوراکیهایی را که دوست داشتند میآورد.
آن شب هم با خودش شادی را آورد توی خانه و بچهها با دیدنش به طرفش دویدند
و یکی یکی بغلشون کرد و بوسیدشون و خوراکیهاشون را داد.
و به طرفِ مادرش رفت و سلام کرد و دستش را بوسید و زهرا که با لبخند برایش چای میآورد.
سلام داد و احوالش را پرسید.
و با نگرانی گفت: فرشته کجاست؟
_توی اتاقشه .
_حالش خوبه؟
_نمیدانم مادر. از صبح رفته توی اتاقش به ما هم چیزی نمیگه
_غصه نخور مادر جون الان میرم ببینم چی شده
بچهها با خوراکیهاشون سرگرم بودند.
و فرزاد به طرفِ اتاقِ فرشته رفت.
_فرشته خانم اجازه است؟
و فرشته اشکهایش را پاک کرد و صداش را صاف کرد
_بفرمایید داداش
_سلام خانم خانما
باز که تو آمدی خلوت کردی .
والا اگه علی آقا میدونست بعد از رفتنش تو این جوری می کنی
عمرا اگه میرفت
_سلام داداش چه کار کنم ؟!
_هیچی دیگه
علی آقا که رفت خندهها و شادیهای تو را هم با خودش برد
اصلا اگه من میدونستم میخوای این طوری کنی
خودم به جای علی آقا میرفتم.
آخه خواهرِ من این چه اوضاعیه راه انداختی.
مردم در به در دنبالِ خواستگار میگردند.
حالا خواهر ما نشسته ماتم گرفته
چیه که یک جوان رعنا و خوشگل و خوش تیپ آمده خواستگاریش
_اِه داداش
_اِه داداش نداره که
بگو ببینم چته؟
خوب یه جواب رد دادن که این همه اشک ریختن نداره
یک کلام میگی نه تموم شد رفت
مثلِ دفعه قبل.
اون فرهادِ بدبخت را بگو
که هول کرده راه به راه زنگ میزنه به من
که تو را خدا بگو فرشته خانم طوریش نشده؟!
چه کارش کردی بدبخت را آن قدر ترسیدهها؟!
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490