مشاور خانواده| خانم فرجامپور
خانه معشوق کجاست؟ 🍃این روزها در عالم چه خبر است؟ حاجیها در مکه مشغول عشق بازی با معشوقاند و در ع
🍃مردمی در زیر رگبار گلوله صهیونیست
فریاد الله اکبر سرداده
و
مردانی با ترک خانه و اهل و عیال راهی دیار غربت شدهاند تا داد مظلوم از ستمگر باز گیرند
و
مردمی با دلی آرام و قلبی مطمئن
به یاری دین خدا برخواسته
و برای انتخاب اصلح می کوشند.
راستی خانه معشوق کجاست؟
فرجامپور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🍃مردمی در زیر رگبار گلوله صهیونیست فریاد الله اکبر سرداده و مردانی با ترک خانه و اهل و عیال راهی دی
🍃زنانی تلاش می کنند برای تربیت نسلی مهدوی
و
زنانی در گرما و زیر بار سرزنشها
چادر را محکم تر گرفته و از حریم خود دفاع می کنند.
و
زنانی که پا پیش گذاشته و
دوشادوش مردان به دنبال نان حلال و خدمت به خلق می کوشند
و
زنانی که سر سجاده و مشغول دعایند که
معشوق نظر افکند و چاره کار کند
راستی خانه معشوق کجاست؟
فرجامپور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🍃خوب بگشا چشم و نگر
در همه عالم که همه در پی یارند
و
همه در پی معشوق
که هر کس به طریقی
ره یار می جوید
و عشقش به دل دارد.
خوب بنگر که در این ورطه و این فصل امتحان
تو کجایی؟
به در خانه کدام یاری؟
بشتاب و به هر جا هستی
بنواز آهنگ در خانه معشوق را
که جا نمانی از قافلهی یار
راستی خانه معشوق کجاست؟
فرجامپور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 مثل انتخاب مرجع تقلید
👈 فضای انتخابات رو مؤدبانه و محترمانه قرار بدیم.
تلگرام | بله | سروش | روبیکا | اینستاگرام | آپارات | سایت
#تصویری
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام عزیزم وقت بخیر
گلم ناامیدی از شیطانه
یادتون باشه.
حتی استجابت دعا در سایه امیدواری اتفاق می افته.
اولا، هر اتفاق و برنامهای که در زندگی ما رقم میخوره امتحان الهی است جهت رشد و تقوای ما
ثانیا، اگر حاجتی دارید باید هم امیدوار باشید
هم
توکل به خدا
و توسل به اهل بیت داشته باشید
و هم
برای رسیدن به حاجتتون تلاش کنید.
الانه این همه کانال های واسطه گری ازدواج هست، می تونید شرکت کنید
در کنار دعا و توسل، تلاش کردن هم مهمه.
چند راهکار هم قبلا گفتیم
چله سوره یس
نماز جعفر طیار
ختم ۱۴۰۰۰ صلوات، شبی ۱۰۰۰ تا و هرشب هدیه به یک معصوم
و البته استغفار کردن فراوان.
دعا و رضایت والدین.
ان شاءالله انجام بدید و نتیجه خوبی بگیرید.
ازدواج مهمه ولی ازدواج با فرد هم کفو خیلی مهم تره
ان شاءالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشید
و با خبرهای خوب ما را هم خوشحال کنید
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام عزیزم وقت بخیر گلم ناامیدی از شیطانه یادتون باشه. حتی استجابت دعا در سایه امیدواری اتفاق می ا
دوستان بزرگوار
در این ایام با برکت و اعیاد بزرگ
حتما برای ازدواج جوانان دعا کنید
و
برای این امر حتما تلاش کنید و واسطه خیر باشید
کانال ازدواج تنهامسیر آرامش
با خیال راحت می تونید عضو بشید
و
فرد مورد نظرتون را پیدا کنید👇
https://eitaa.com/ezdevaj_t_masiri
چقدر این آیه قشنگه
مرتب تلاوت کنید و به معناش فکر کنید
آیا بعد از تلاوت این آیه
باز هم حق داریم نا امید باشیم؟؟؟
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#فصل_دوم
#قسمت_41
واردِ خانه که شدند.
بچهها خواب بودند و خانمها منتظر نشسته بودند.
زهرا سریع به آشپزخانه رفت.
غذا را برایشان گرم کرد که مادر پرسید:
_فرزاد جان نمیخوای بگی چی شده؟!
_راستش یکی از دوستام تصادف کرده.
رفته بودیم بیمارستان.
الان هم آمدم یک کم وسیله بردارم برم شب پیشش بمونم.
_مگه کسی را نداره؟
_نه مادر جان فعلا کسی نیست .
تا ببینم؛ میتونم خانوادهاش را پیدا کنم.
_کدام دوستته؟
فرزاد کمی مکث کرد.
دلش نمیخواست بگوید ولی عادت نداشت جواب مادرش را ندهد.
_راستش فرهاد
با شنیدنِ اسمِ فرهاد نا خداگاه زهرا صدایش بالا رفت .
_چی... آقا فرهاد؟!
_بله متاسفانه
_حالا طوریش شده؟!
_فعلا بیهوشه. دکترها عملش کردند.
میگن نخاعش و سرش آسیب دیده.
امشب باید پیشش بمونم. شاید به هوش بیاد.
_آخه پس خانوادهاش؟
_زهرا جان اصلا ازشون خبر ندارم.
نه آدرسی نه شمارهای.
باید صبر کنیم تا صبح.
بعد روکرد به حامد.
_راستی حامد جان فردا از بچههای محل و در و همسایه یه پرس و جویی کن شاید یکی یه خبری از خانوادهاش داشته باشه.
_چشم داداش حتما.
و فرشته خودش را کنترل میکرد که چیزی نگوید.
درست حالا که داشت با دلش کنار میآمد.
حالا که مطمئن شده بود. علی به این وصلت راضی است.
حالا که تصمیم گرفته بود.
صحبتهای نهایی را با فرهاد بگوید.
حالا که داشت به یک زندگی جدید میاندیشید.
حالا که همه خانواده خوشحال و راضی بودند.
این چه امتحانی بود خدایا؟
لحظهها به کندی میگذشت و باز امشب خواب با چشمهای فرشته سرِ سازگاری نداشت.
و باز سجاده بود و مهر و تسبیح و نماز و دعا. مثلِ بیشترِ شبها.
و این بار فقط از خدا شفای جوانی را میخواست که در بیمارستان بینِ مرگ و زندگی است.
آفتاب که بالا آمد. بچه را راهی مدرسه کردند.
با مادر و زهرا راهی بیمارستان شدند.
فرزاد در راهرو بیمارستان قدم میزد.
بیتابیاش نشانه خوبی نبود.
با دیدنِ آنها سعی کرد آرام باشد ولی نمی شد.
جلو رفت و سلام داد.
_سلام پسرم چه خبر؟
نگاهی به فرشته انداخت که از شرم سرش را پائین انداخته بود و چیزی نمیگفت.
_خبری نشده. هنوز به هوش نیامده .
خیلی نگرانشم مادر .
تو را خدا براش دعا کنید.
دیگه منم طاقتم تمام شده.
_توکلت به خدا باشه .
شما با زهرا جان برید خانه یه چرت هم بخواب.
ما هستیم .به هوش آمد خبرت میکنیم.
_نمیشه مامان دلم اینجاست.
_فرزاد جان باید استراحت کنی .
دیشب تا حالا نخوابیدی برو مادر.
_باشه چشم پس شما حواستون باشه.
_برو خیالت راحت.
از پشتِ شیشه فرهادی را دیدند که بیهوش روی تخت افتاده و کلی دستگاه بهش وصل است.
مادر کتاب دعایش را در آورد. و مشغولِ خواندن شد که پزشکی وارد شد. فرشته هراسان جلو رفت.
_آقای دکتر حالش چطوره؟!
پزشک نگاهی به آنها کرد و گفت:
_شما چه نسبتی باهاش دارید؟!
فرشته به مادرش نگاه کرد و مادر سری به نشانه تایید تکان داد و فرشته سر به زیر و آرام گفت:
_قراره با هم ازدواج کنیم
لبخندی به لبان پزشک نشست.
_تبریک میگم.
ان شاءالله حالش خوب میشه.
از نظرِ پزشکی تا حالا باید به هوش آمده باشه ولی نمی دانم چرا مقاومت میکنه.
خواست به سمتِ اتاقِ فرهاد بره ولی انگار چیزی یادش آمده باشه .
برگشت وگفت:
_به نظرم بعد از معاینات بنده.
شما برید توی اتاقش و باهاش صحبت کنید.
شاید شنیدنِ صدای شما بهش کمک کنه
_کی من؟!
_بله دخترم
شاید به امید نیاز داشته باشه برای برگشتنش
و البته تا به هوش نیاد. ما نمیتونیم کامل از درمانش یا آسیبهایی که دیده
مطمئن بشیم.
پس اولین قدم برای بهبودیش به هوش آمدنشه.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اعمال شب و روز عرفه
التماس دعا🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490