eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️من به معجزه کلام واقعا ایمان دارم. با این کار تو اشتباهش رو بهش می‌فهمونی بدون هیچ دلخوری چون از واژه مثبت استفاده کردید😉 خانم عزیز باید قشنگ حرف زدن را یاد بگیریم.... این کار و انجام بدید و نتیجه اش را هم ببینید😍👏
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
❤️من به معجزه کلام واقعا ایمان دارم. با این کار تو اشتباهش رو بهش می‌فهمونی بدون هیچ دلخوری چون از
ما توی دوره که ان شاءالله تا چند روز دیگه شروع میشه سیاستهای کلامی را یادتون می دیم😉👏 پس نگران نباشید ،فقط زودتر ثبت نام تون را تکمیل کنید👏
نکته‌ی بعدی 👇 هیچ وقت همسرتون رو با کس دیگه ای مقایسه نکنید❌ چون واقعا روحیه اش بهم میریزه . در عوض اون خصلتی که دوست دارید طرفتون داشته باشه، بهش بگید که تو چقدر خوبی، یا این اخلاق را داری . این طوری اون اخلاق رو تو وجودش پرورش می دی👏 و کم کم خودش هم باورش می‌شه که خوبه و همونی میشه که شما میخواهید😍 فقط طعنه نزنید چون بدتر میشه.‌❌
💞یادتون باشه این شما هستی که می تونی از همسرت همان مردی را بسازی که می خوای😍👏 فقط باید کمی یاد بگیری👏
یک خبر خوش😍💥👏 ‌ 😍 امکان فعال شد. برای اینکه این دوره ۳ ماهه رو از دست ندید .👏👏 🥳 دوره ای که توسط خود استاد فرجام‌پور میشه . جهت دریافت شرایط اقساط، کلمه " اقساط " رو بفرستید 👇🏻 ‌ @asheqemola
این هم یک عیدی دیگه🎁🎁👏👏
💥مژده به خانم های عزیز😍👇 😍🎁🎁 به مناسبت میلاد پیامبر مهربانی و هفته وحدت، از بین خانم های عزیزی که ثبت نام این دوره را تکمیل کنند به قید قرعه یکی از دوره هایمان به صورت 🎁 هدیه داده می شود😍👏👏 فقط تا پایان شهریور 👏👏 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 سرفصل های دوره 👇😍 یک دوره جامع و کامل و بی نظیر💥 💞خودشناسی و خودباوری 💞شخصیت شناسی 💞تفاوتهای زن و مرد 💞نیازهای زن و مرد 💞عوامل مهم خیانت و راهکارهای درمانی 💞اتاق خواب ایده آل 💞رابطه صحیح و اصولی 💞ایده های ناب دلبری کردن 💞راهکارهای درمان تنوع طلبی 💞سیاستهای کلامی 💞زبان عشق و هزاران نکته‌‌ ناگفته که لازمه هر خانم با بلد باشه تا زندگیش عسل بشه.😉👏👏 همراه نود روز پشتیبانی ۲۴ ساعته، استاد دوره، مشاور خانواده وتمرین ها و تکالیف بسیار کاربردی😍👏👏 ادمین ثبت نام👇 @asheqemola 💫همین الان عضو بشید، زندگی کوتاه است آنرا شیرین کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
یک عیدی هم اینجا داریم🎁👏
😍💞 تُ همون قُوتِ قلبی که تا بهت فکر میکنم، تمومِ خیالم پر از راحتی میشه😘❤️ شبت بخیر قـوت قلبم🫀 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
رمان 😍💐💐💐👇
۷۹) خانم دکتر بعد از بررسی جواب آزمایش، با لبخند نگاهم کرد: - مبارکه عزیزم، خودت می‌دونستی؟ ترس به جونم افتاد: - چی رو؟ - اینکه داری مادر می‌شی. شوکه به محمود نگاه کردم که دستش رو محکم به پیشونیش کوبید و از در بیرون رفت. برگشتم سمت خانم‌ دکتر که هنوز لبخند به لب، نگاهم می‌کرد: - نه! نه! خانم دکتر. نباید این‌طوری بشه. این درست نیست. نمی‌خوام. بچه نمی‌خوام. خانم دکتر لبخندش رو جمع کرد و با اخم گفت: - نمی‌خوام یعنی چی؟ الان دیگه می‌خوام، نمی‌خوام نداریم. تازه مگه چند تا بچه داری که می‌گی نمی‌خوام؟ - هیچی. اصلا بچه ندارم. دیگه نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم. ترکید و سیلاب اشکم راه افتاد. تمام آینده‌ای رو که برای خودم، بعد از محمود ساخته بودم به باد رفت. اون روز محمود توی درمانگاه رهام کرد و رفت. تا چند هفته، جواب تلفن‌هام رو هم نداد. داشتم دیوونه می‌شدم. یه بچه مزاحم، همه چیز رو نابود کرد. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، تصمیم گرفتم سقطش کنم. اول شروع کردم به سنگین‌ بلند کردن و دارو خوردن ولی نشد که نشد. باید هرطور شده بود از شرش راحت می‌شدم. دیگه حتی محمود رو هم از دست داده بودم. هیچی برام‌ مهم‌ نبود. فقط باید خودم رو نجات می‌دادم. فقط خودم. شب و روز توی اون خونه، تک و تنها، فقط به فکر راه نجات بودم و افسوس می‌خوردم به دورانی که خواستگارهای خوب داشتم و با بهونه‌های مختلف ردشون کردم. افسوس می‌خوردم به اینکه دل پدر و مادرم رو شکستم و خواستم‌ که خوشبختی خودم رو، روی ویرانه‌های زندگی یک نفر دیگه بسازم. خوب می‌دونستم که محمود هم‌ آرامش نداشت. از روزی که ازدواج کردیم، من آرامش خودش رو، زن بدبختش رو گرفته بودم. تنها که شدم، حسابی فکر کردم و متوجه عمق فاجعه‌ای که به بار آورده بودم، شدم. وای برمن و بر کاری که کردم. شب‌ها تا صبح اشک می‌ریختم و روزها فقط به نقطه‌ای خیره می‌شدم و حسرت می‌خوردم. یه روز که یکی از دوستام به دیدنم اومد، تا من رو دید، شوکه شد و گفت: - وای مینا! چرا این شکلی شدی؟ نتونستم جواب بدم، فقط زیر گریه زدم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۸۰) اونقدر گریه کردم تا نفسم بند اومد. اون بنده خدا هم هر چی دلداری می‌داد و نوازشم می‌کرد، فایده‌ای نداشت. بالاخره از نفس افتادم و هق‌هق‌کنان، به پشتی مبل تکیه دادم. یلدا برام شربت درست کرد. مجبورم کرد که بخورم. وقتی فهمید چند روزه چیزی نخوردم، عصبانی شد و به آشپزخونه رفت. با دیدن اوضاع آشپزخونه کلی دعوام کرد و گفت: - واقعا که مینا! از تو توقع نداشتم. این چه وضعیه؟ و من فقط هق زدم و چیزی نگفتم. مجبورم کرد که روی تخت دراز بکشم و بخوابم. مثل یک مادر ازم پرستاری کرد. مادری که مدت‌ها خودم رو از محبتش محروم کرده بودم. دلم تنگ شده بود. برای پدرم، مادرم، خونه‌مون، حیاط‌مون. حتی گل‌های سفره‌مون. دلم می‌خواست از این زندان فرار کنم. اما چطوری؟ درست زمانی که تصمیم به برگشتن گرفتم، تینا، تینا، نگذاشت. چرا؟ محبوبه جان، چرا؟ خیلی خودم رو اذیت کردم و غصه خوردم و اشک ریختم ولی فایده‌ای نداشت. یلدا برام غذا درست کرد و خونه رو مرتب کرد. من رو با خودش پیش دکتر برد. مثل مرده متحرک، دنبالش راه افتادم. دیگه قدرت تصمیم‌گیری هم نداشتم. از اون مینای شاد و فعال و مغرور، فقط یه آدم بی‌اراده و ضعیف، مونده بود. یلدا تا عصر کنارم موند و بعد قول داد که هم با محمود و هم با خانواده‌ام صحبت کنه. شب هم مجبور بود که بره. آخه اونم متاهل بود. چند سالی بود که ازدواج کرده بود ولی بچه نداشت. نمی‌دونم این چه عدالتیه؟ اون که همسرش خوب بود و با عشق با هم ازدواج کرده بودند، با رضایت و خواست خانواده‌ها، خدا بهش بچه نداده بود. اون وقت من، با این زندگی نکبتی، بچه می‌خواستم چه کار! باز تنهایی و سکوت و بی‌کسی، سهم من از زندگی شد. بی‌تفاوت و بی‌حال روی مبل افتادم و چشم دوختم به سقف و گوش به زنگ. شاید یلدا با خبرهای خوش برگرده. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490