24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸آرزو میکنم در این عصر زیبا
🌸رویاهاتون دست یافتنی
🌸و دلتون شاد باشه
🌸غمی توی دلتون لونه نکنه
🌸لبخند تون دائمی
🌸و دنیا همیشه به کامتون باشه
🌸عصرتون بخیر
┏━✨🌼🌹🌼✨━┓
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۶۵😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت همس
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۶۶😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
.
👌 بعضی از خانومها خیلی با #سیاست
کارشونن رو پیش میبرن 😉
😌 یکی از ویژگی این خانم ها لحن و ادبیاتیه که دارن!!!🧕
انقدر حساب شده و دقیق حرف میزنن و اظهار نظر می کنن
که همه یه حساب ویژه ای روشون باز میکنن ☀️🌟
.
.
این خانم ها وقتی لباسشون کهنه میشه
اینجوری میگن:👇
✨ 😍 عزیزم،
لباسام تکراری شده! دلم میخواد
برای عشقم لباس جدید بپوشم!!!
🚫اما یه سری از خانم های بی سیاست اینجوری میگن: 👇
☹️ همه لباسام رنگ و رو رفته و پاره شده،
تو هم که اصلا اهمیت نمیدی،
خجالت باید بکشی‼️
🤔👈به نظرتون کدومش بهتر جواب میگیره
و شوهرش رو عاشق تر می کنه⁉️
.
.
🖇این فقط یک مثاله👆
اما توی تمام مراحل زندگی و برای
درخواستهاتون باید یاد بگیرید
کِی⁉️
کجا⁉️
و با چه لحنی⁉️
باید در خواستتون را بیان کنید💟✅
.
.
💞در هر مرحله و موقعیتی
و
با وجود هر گونه اختلاف سلیقه
و
دلخوری ها🍃
همیشه یادتون باشه👇
مهم ترین مسئله زندگیتون، حفاظت کردن از
عشق و محبت 💝
است و بس➡️✔️
بقیه امور فرعیات زندگی هستند🔻
.
.
💜 خانم عزیز👇
❤️ مردان بنده محبت هستند و نیروی محبت میتواند آنها را به هر کاری ترغیب کند.
حال تصور کنید مردی خسته وارد خانه میشود با آغوش گرم همسر و🤗
یک استکان چای☕️
و چند جمله دلنشین مواجه شود،
💯 این حجم از محبت به راحتی خستگی چندین ساعته مردان را از تن آنها بیرون خواهد کرد.🤗
🌻به همین راحتی👌
.
.
💙 خلق خوش،
💚 ظاهر آراسته،
💛 مهربانی در کلام،
🧡 درک خستگیها،
💜سوال پیچ نکردن و...
از راس اموری است که در هنگام ورود یک مرد خسته باید مورد توجه قرار گیرد.🍒
.
#دلبرانه😍💞
دلتنـگۍ ؛
اتفاق عجیبۍست...
گویۍڪھ خواهۍ مُرد،
ولۍ نمۍمیرے ...
دلتنگتم عزیز دلم😘❤️
┏━✨🌼🌹🌼✨━┓
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۱۹)
#تینا
#قسمت_۱۱۹
عصر که شد محبوبه خانم آمد و با مادر گرم صحبت شدند. در اتاقم، تنها کز کرده بودم و از بیکاری کلافه شدم. هر چه چشمانم را بستم خوابم نبرد.
می شنیدم که مادر از مرضیه خانم تعریف می کرد. دوباره ذهنم درگیر رفتار خوب و اخلاق خوش او شد. چگونه ممکن است که نامادری باشد و این قدر مهربان. کاش بیشتر کنارشان بودم.
صدای زنگ گوشی ام بلند شد. با دیدن اسم ریحانه ذوق کردم.
-جانم.
-اول سلام خانوم. دوم، از کی تا حالا جانم، یاد گرفتی؟ نمردیم و یه کلمه درست و حسابی از شما شنیدیم.
لبم را گاز گرفتم تا صدای خنده ام را نشنود.
-خب حالا، نمی شه باهات قشنگ صحبت کرد؟
-چرا عزیزم، همیشه قشنگ صحبت کن.
خب بریم سر اصل مطلب. ببین میای اینجا با هم درس بخونیم، یا من بیام؟
نگاهی به ساعت انداختم. حوصله بیرون رفتن نداشتم. به خصوص که هوا خیلی سرد بود.
-نه تو بیا.
-باشه، خانوم تنبل. در رو بزن که پشت درم.
-یعنی چی؟
-بابا در رو باز کن، یخ کردم.
با عجله بلند شدم و در را باز کردم.
جلوی در ورودی منتظر شدم تا از پله ها بالا آمد.
سلام داد و گونه ام را بوسید.
با مادر و محبوبه خانم احوالپرسی کرد و به اتاق رفتیم. نگاهی به دور تا دور اتاق انداخت و گفت:
-وای چقدر سرده. بخاری نداری؟
-نه بخاری توی پذیراییه. بریم اونجا گرم شو. بعد بیایم.
-نه بابا من دیگه اینجا نمیام یخ می زنیم. همون جا می شینیم درس می خونیم. کیفت را بردار بیار.
بیرون رفتیم و جلوی بخاری نشستیم.
دفتر و کتاب ها را باز کردیم و با درس ریاضی شروع کردیم.
پذیرایی کوچک بود و صدای محبوبه خانم و مادر را نیز می شنیدیم.
کل صحبت هایشان تعریف از مرضیه خانم و هنرها و اخلاقش بود. و نکاتی که از مواد غذایی سالم به مادر یاد داده بود.
محبوبه خانم با دقت گوش فرا داده بود و مرتب تحسین وتمجید می کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490