💑 خشم خدا بر مردی که با همسرش بدرفتار است
✍ حضرت محمد(ص):
هر مردی که همسرش را چنان آزار و اذیّت نماید که حاضر شود با بخشیدن مهریه، جان خود را آزاد کند، خداوند متعال برای آن مرد به کیفری کمتر از دوزخ رضایت نخواهد داد؛ زیرا خداوند متعال، همانطور که برای تجاوز به حقّ یتیم؛ خشم میگیرد، برای تجاوز به حقّ زن نیز به خشم میآید.
📚ثواب الأعمال، ج۱، ص ۳۳۶
💍 @zanashooyi20
┄┅─✵💞✵─┅┄
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۸۲😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت همس
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۸۳😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
✅از همسرتان درخواست کنید!
❌ شکایت نکنید!
💞 شکایت بر گذشته تأکید میکند و موجب ناامیدی میشود،
چون گذشته را نمیتوان تغییر داد.
👈 اما درخواست کردن بر خواستهی شما انگشت میگذارد، به رفتارهای آتی اشاره میکند و برای بهبود حال، راهحلی پیشنهاد میکند.👌
🔶 گاه شکایتها بهصورت سؤال مطرح میشوند.
از «چرا نمیتونی ...؟»ها پرهیز کنید.❌
جملههایی از قبیل👇
«تو باید فلان کار رو میکردی!»
هم نوعی شکایت کردن است.❌
اما درخواست،
سؤالی واقعی است که پاسخی واقعی میطلبد.👌
مثلاً
«مایلی این کاری رو که من دوست دارم با هم انجام بدیم؟» ✅
سؤالی است واقعی که ممکن است پذیرفته شود،
رد شود
یا به بحث گذاشته شود.👌
👈به همسرت نشان بده که
حتی کارهای کوچک و محبتهای جزئیاش هم برایتان پر اهمیت است! 👌
وقتی یک مرد پی ببرد که
👈💜همسرش کوچکترین توجهی به آنچه که انجام داده نداشته،❌
بالطبع همه آنها را قطع خواهد کرد!!!⛔️
#دلبرانه😍💞
خلوتی میخواهم
کنار تو
در سکوت ستاره ها...
بگویم دوستت دارم
آرام بگویی من بیشتر....
شبت بخیر زندگیم ❤️😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۶۵)
#تینا
#قسمت_۱۶۵
پدرم همراهِ ساحل و مادرش، کنارِ خانم محمدی و خانواده اش ایستاده بود.
با دیدنشان خشکم زد و زنبیل از دستم افتاد. ناخداگاه نگاهم به سمت مادر چرخید. او هم خشکش زده بود که ساحل و مادرش، جلو آمدند و او را در آغوش گرفتند و بوسیدند. سینا با خشم نگاه می کرد. پدر به سمتش رفت و درآغوش کشیدش، بوسیدش و در گوشش چیزی گفت که دیدم سینا آرام شد. خانم محمدی با لبخند نگاهم کرد و به سمتم آمد:
-خوبی؟ خدا را شکر با رایزنی های مامان مرضیه، بعد از چند سال، بین خانواده صلح و صفا برقرار شد.
نمی توانستم باور کنم که مادر از قبل از حضور آن ها مطلع بوده.
با صدای پدر از شوک بیرون آمدم:
-تینا، بهت گفته بودم که ساحل و مادرش می خوان تو رو ببینن.
هنوز حرفش تمام نشده بود که آن ها به سمتم آمدند. یکی یکی مرا در آغوش گرفتند و مادر را دیدم که اشک هایش را پاک می کند.
سید احمد کناری سر به زیر ایستاده بود، با لباس شخصی ، که شناختنش سخت بود.
با تعارف مرضیه خانم، بالاخره همه سوار شدیم و حرکت کردیم. ساحل کنارم نشست و با لبخند نگاهم می کرد. نمی دانم چرا از آن همه کینه و حسد، که نسبت به او داشتم خبری نبود. ولی زبانم به سخن گفتن باز نمی شد. پدر کنار سید احمد نشسته بود و نگاه نگرانش را در آینه می دیدم که روی ما می چرخید. مرضیه خانم کنار مادرم نشست و خانم محمدی کنار مادر ساحل که اسمش رویا خانم بود. فردی که سال ها کینه اش را به دل داشتم ولی اکنون حتی نمی توانستم در چشمانش نگاه کنم. نمی دانم از شرم بود یا از خشم. سینا بی تفاوت، تنها روی صندلی آخر نشسته بود و بیرون را تماشا می کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۶۶)
#تینا
#قسمت_۱۶۶
به چشم های رنگی و زیبای ساحل نگاه می کردم. تا به حال از این فاصله او را ندیده بودم.
پوستِ سفید و گونه های برجسته اش، همراه چشمان رنگی، چهره اش را خاص و زیبا کرده بود.
روسری رنگ روشنش، کمی از چادر بیرون زده بود.
با اینکه چند سالی از من بزرگتر بود، قدش از من بلند تر نبود. نمی دانم در چشمانم چه خواند، که دستش را روی دستانم گذاشت. لبخندی به رویم زد. با بوسه ای که روی گونه ام گذاشت، تعجبم بیشتر شد.
خودش را کمی کنار کشید و اجزای صورتم را از نظر گذراند:
-خیلی دلم می خواست که از نزدیک ببینمت. ولی هیچ وقت نشد. حتی وقتی اومدیم بیمارستان، نشد درست و حسابی ببینمت. توی همه این سال ها، آرزوم بود مثل دوتا خواهر واقعی کنار هم باشیم.
دستم را فشرد و چشمانش را باز و بسته کرد.
من اما چیزی برای گفتن نداشتم. لال شده بودم.
چه می گفتم؟ می گفتم، من هم سال هاست که کینه ی تو و مادرت را در دل پروراندم. می گفتم، همیشه آرزوی مرگش را داشتم. چه می گفتم؟
از شرمِ آنچه در ذهنم گذشت، سرم را زیر انداختم.
من کجا بودم و او کجا؟!
آهی کشیدم، که مرا به خودش چسباند:
-خواهر کوچولوی قشنگم.
از رفتارش شوکه شدم. اگر از روز اول چنین خواهری کنارم بود، اگر تنها نبودم، این بلا ها به سرم نمی آمد. بغض گلویم را چنگ زد و اشکم بی اختیار سرازیر شد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
با عرض سلام و احترام خدمت شما بزرگوار خانم فرجام پور بنده دو جلسه مشاوره با شما صحبت کردم الحمدالله راهنماییهای شما خیلی خوب بودواقعا منو از بلاتکلیفی در آورد آروم شدم یه اشاره کنم به مشکلم اینکه دیگران اون طور که باید باشن در قبال وظایفشان یا مسؤل هستند توجهی ندارند صحبتهای شما منو آروم کرد توکل بر خدا وبخاطر خدا من به وظیفم عمل کنم عمل کردن به این راهکار خیلی برام خوب بود ممنونم از راهنماییهاتون خدا رو شکر میکنم که استاد با خدا مومن متدین سر راه من قرار داد ممنونم از شما انشاالله موفق باشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺
ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490