مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۹۹😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت همس
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۱۰۰😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
✅ امام رضا علیه السلام:
❤️بهترین زنان :👇
🌷 آسانگیر؛
🌷نرمخو؛
🌹 موافق و همراه؛
هر وقت شوهرش خشمگین شود، خوابش نبرَد تا وقتی که شوهر از او رضایت پیدا کند؛
هر موقع شوهرش بیرون برود، از خانه و خانوادهاش در نبود او مراقبت کند.
اینطور زنی، یکی از مأموران خداست و مأمور خدا ناامید نمیشود...»
📚عیون اخبار الرضا
خانم عزیز، اقای محترم
لطفا دقت کنید👇
👈 اظهار خوبیهای همسرتان در حضور دیگران، فعالکننده پاسخ و واکنشی بسیار مهم و اساسی در اوست؛
گویی در حضور همگان، اعلام میکنید که این فرد خوشبخت، همسر شماست.👏
👈 هنگامیکه همسرتان احساس کند به او افتخار میکنید، غرق در شادی و شعف میشود و برای شما ارزش بیشتری قائل خواهد شد.👌
🤗 تعریف کردن از همسر،
مثل مهمانی دادن است؛
به طور حتم پاسخی به همان ترتیب خواهد👏
👈حداقل روزی یک بار از همسر خود تعریف کنید
اگر لباسی نو پوشیده یا به آرایشگاه رفته است، حتما متوجه آن تغییر بشوید.
👈به او بگویید و از او تعریف کنید.👏
مخصوصا اقایان به تغییرات همسرتان حتما دقت کنید و تعریف کنید👌
💞سعی کنید حتما گفتگوهای روزمره داشته باشید
و در این گفتگوها، به یکدیگر انرژی و انگیزه بدهید.
انگیزه برای بهتر شدن و زیبا تر کردن زندگی مشترک👌
💞حتما از کلماتی که بار مثبت دارند استفاده کنید
و
از خوبی های یکدیگر تشکر و تعریف کنید
به هیچ عنوان
سخنی نگویید که باعث رنجش همسرتان شود❌
💞با زیباترین و عاشقانه ترین کلمات یکدیگر خطاب کنید
و
خطاهای یکدیگر را به راحتی ببخشید.
همیشه به خاطر داشته باشید👇
حتی سخت ترین روزها هم خواهند گذشت✅
زندگی هاتون عسل🍯💞
#دلبرانه😍💞
دِلبَرم..!♡
اگَرمَنیکآرزوداشتِهباشَـم ،
مُونـدنِهَمیشـگیِتـوئه :)😘❤️
#شبتدلبرانهنفسم❤️
|
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۰۷)
#تینا
#قسمت_۲۰۷
قلبم توان این همه هیجان را نداشت. دلم می خواست گوشه ای خلوت پیدا کنم و از ته دل زار بزنم. ولی نمی دانم چرا، به چه دلیل؟
خانم محمدی کنار گوشم گفت:
-می دونی موقع عقد، دعاها مستجاب می شه.
امشب و اینجا، بهتره، بیشتر از همیشه دعا کنیم. برای همه و برای خوشبختی ساحل جان.
از پشت پرده اشک، نگاهم به تابلو، وان یکاد...،
بالای سر ساحل افتاد. نفس عمیقی کشیدم و آرام لب زدم"ان شاءالله خوشبخت بشن"
آخر شب، موقع خداحافظی، گونه ساحل را برای اولین بار از روی محبت خواهرانه، بوسیدم.
لبخند زد و به خاطر آمدنمان از ما تشکر کرد. چادر سفید را در اتاقش گذاشتم که برداشت و دوباره به دستم داد:
-این هدیه برای خودته. سوغات کربلاست. مامانم برای من هم آورده. این سهم خودته. ان شاءالله چادر بختت باشه.
شرمسار سر به زیر انداختم و از او و مادرش تشکر کردم. هر چند تشکر هم کافی نبود. برای آن همه محبت که دیدم.
مادر بزرگ، به زحمت با عصا، خودش را سرپا نگه داشته بود. دلم می خواست همیشه کنارش باشیم. ولی شرم داشتم که زیاد با او صحبت کنم.
همانطور که دعای خیر بدرقه راهمان می گرد، خداحافظی کردیم.
پدر، ما را رساند. ظرف شیرینی و میوه را که رویا خانم، در اتومبیل گذاشته بود را بالا آورد. همه ساکت بودیم. اتفاق هایی که برایمان افتاد، جدید و غیر منتظره بود. حتی مادر هم ساکت وآرام بود. پدر کنارش نشست. از ما برای حضورمان تشکر کرد. هر چند ما باید تشکر می کردیم. ولی هنوز زبانم نمی چرخید که با پدر راحت صحبت کنم. مادر هم عجیب سکوت کرده بود.
پدر به سمتش چرخید و با لبخند گفت:
-همه جیز درست می شه. فعلا یه فکر هایی دارم. یا کم صبر کنید. ان شاءالله اتفاق های خوبی می افته.
مادر هنوز سرش پایین بود. پدر خندید و گفت:
-تو رو خدا بخند. دیگه نمی خوام ناراحت ببینمتون.
مادر سر بلند کرد و لبخند زد. پدر خندید و باز هم از او تشکر کرد و رفت.
و من ماندم با فکر کردن به اتفاق هایی که هر کدام به تنهایی از درک و توانم، خارج بود.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490