eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️خشم، یک تمایل حیوانی است وقتی خشمگین می شیم باید سعی کنیم به هر نحوی خشم مان را کنترل کنیم حتی بزرگان می فرمایند در هنگام خشم شبیه حیوانات می شویم
👹و شیطان قسم خورده برای به هم زدن میانه زوجین خیلی تلاش می کنه حواستون باشه👌 هنگام دعوا زوجین، نفر سوم شیطانه👹
🔺افرادی که زیاد عصبانی می شوند حتما دچار غلبه مزاجی هستند✅ مخصوصا غلبه مزاجی صفرا که با اصلاح مزاج حالشون بهتر میشه
💞توی دوره سیاستهای زنانه انواع مزاج را تدریس کردیم و راه درمانش را✅ چون خیلی خیلی مهمه برای کسی که بخواد خودسازی کنه و زندگی اش را عسل کنه، که حتما حتما این مطالب را اموزش ببینه و بتونه مزاج خودش و خانواده اش را به اعتدال برسونه✅
✴️یعنی هر خانم با باید اینها را بلد باشه. اگر بدانیم که برخی از رفتارهای همسرمان، فقط به دلیل غلبه مزاجی یا طبع اوست اینقدر از دستش دلخور نمی شویم و راحت تر با او کنار می آییم✅ در نتیجه دعوا بی دعوا😊👌
مهم👇 👨آقای خانه! وقتی به خانه بر می‌گردید از همسرتان بپرسید که آیا روز خوبی را پشت سر گذاشته یا نه؟! به حرف‌هایش توجه کنید، ❌اما در مورد کارهایش قضاوت نکنید. با او همدردی کنید، بگذارید هر چه می‌خواهد گله و شکایت کند. 👌
کاش همگی یاد بگیریم گوش شنوای خوبی داشته باشیم👌 خیلی از مشکلات و دعواها به خاطر همین مسیله است خانم عزیز آقای محترم لطفا شنونده خوبی باشید👏👏
👸خانم خانه! حتماً هنگام ورود همسرتان به خانه لبخند به لب داشته باشید، حتی اگر کوهی از مشکلات بر دوشتان سنگینی می‌کند. ⛔️اصلاً خوب نیست که موقع ورود همسرتان به تلویزیون چسبیده باشید و یا در آشپزخانه یا اتاق پنهان شده باشید!❌
🍃خانم گلم این را بدان که اقایان دوست دارند همیشه خانم شان را شاد و راضی ببینند🤗 پس سعی کن همیشه لبخند رضایت داشته باشی و گله ها را بذار برای وقتی دیگر. شاید اصلا فراموش کردی😊👌
خب برای امشب کافی باشه باز هم سفارش می کنم اگر می خواهید زندگی هاتون عسل بشه حتما حتما دوره سیاستهای زنانه را شرکت کنید👏👏
😍💞 ؏ِـشقٌ دِلَم" از وَقتے ڪِہ ڪِناٰرَمے ، زِندڪًیم اَندازہِ چِشماٰٺْ‌ قَشَنڪً شٌدهِ♡❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام وقت بخیر خوبید عزیزجان اینم بین الحرمین امشب جاتون خالی نائب الزیاره هستم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 زیارت قبول🌹🌹 ممنون از لطف شما که به یادمون هستید السلام علیک یا ابا عبدالله🌺 اللهم الرزقنا😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳۷) با اینکه از ترس انتقام گرفتنش به اینجا پناه آورده بودم، ولی باز هم با یاد آوری خاطراتش، دلم ناآرام می شد. ریحانه توی صورتم خم شد: -باز توی افق محو شدی؟ خب یه چیزی بگو. لبم را به دندان گرفتم و چشم غره ای نثارش کردم. خانم محمدی لبخندی زد: -تینا جان نگران چیزی نباش. تا وقتی برگرده زندان پیش خودم می مونی. اجازه نمی دم دستش بهت برسه. از تهدیدها و عکس ها هم نترس. خیالت راحت. اون تحت مراقبته. تمام حرکاتش زیر نظره. اصلا به خاطر همین آزادش کردند. پس خیالت راحت که اگر بهت نزدیک بشه، نیروهای انتظامی بلافاصله وارد عمل می شن. با تکان دادن سر، حرف هایش را تایید کردم. ولی آن ها چه می دانستند، من از چه رنج می برم. ساحل دستش را روی دستم گذاشت: -آبجی کوچولو همه مون هوات رو داریم. خیالت راحت. ریحانه با اخم نگاه کرد: -وای که چقدر خودش رو لوس می کنه. جمع کن بابا، وسطِ یه بحثِ مهم بودیما! بعد رو به خانم محمدی کرد: -خب، خانم جان می فرمودید؟ خانم محمدی با تعجب پرسید: -چی؟ -همون دیگه، قضیه رنج و این جور چیزا، فکر کنم یه جورایی هم به آقا محمد ربط داشته باشه. خانم محمدی لبش را گاز گرفت: -وای ریحانه، هیچ جور نمی شه تو رو دست به سر کرد. ساحل خندید: -حالا من که یه چیزایی می دونم. ولی ریحانه جون راست می گه، برای بچه ها تعریف کنید. -آخه ساحل جان، داستانش طولانیه. فقط بگم که ما چند وقتیه با هم نامزدیم. البته فقط خانواده های خودمون در جریانند. چون از روز اول قرار بر این بود که مدت زیادی نامزد باشیم، نخواستیم توی فامیل بپیچه. اون وقت هر روز بپرسن چی شد و کِی عروسیه. فعلا هم باید حالا حالا صبر کنیم. اینم رنج زندگی من، دوری از آقا محمد. -الهی، خب چرا زودتر ازدواج نمی کنید؟ -نمی شه. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۳۸) کمی مکث کرد و ادامه داد: -فعلا به خاطر کار آقا محمد نمی شه. البته درسش و کارش با هم. چون توی نیروی دریاییه، نمی تونه جایی ثابت باشه. مرتب در رفت و آمده. منم که باید روی پایان نامه ام تمرکز کنم. شرایطمون فعلا مناسب نیست. -یعنی عقد هم نکردید؟ -چرا، از همون روز اول. پدرم اجازه نداد که یک روز نامحرم باشیم. چون از بچگی همدیگر رو می شناختیم. نگرانی نداشتیم. راستش وقتی بابا با مرضیه خانم ازدواج کرد. یعنی از همان روز اول که ما رفت و آمدمون به خونه مادر مرضیه خانم شروع شد، با دایی رضا و خانواده اش هم آشنا شدیم. از اول ایشون مرد منطقی و قابل اطمینانی بود. پدرم خیلی بهشون احترام می گذاشت. توی شهرستان که بودیم، زیاد خونه هم می رفتیم. مادرشون هم زنده بود و منزل ایشون دور هم جمع می شدیم. منم که تنها بودم، خیلی جمع شون رو دوست داشت. مخصوصا که توی حیاط کلی با بچه های دایی رضا بازی می کردم. آخه دایی رضا دوتا دخترم داره. الان هر دو ازدواج کردند. هر دو از آقا محمد کوچک ترند. خیلی زود من رو توی جمع شون پذیرفتند. البته مرضیه خانم هم خیلی هوام رو داشت و سفارشم رو می کرد. دوران بچگی من با اومدن مرضیه خانم توی زندگیمون، از یکرنگی و بی انگیزگی در اومد. کنار ایشون و خانواده شون، احساس خوشبختی داشتم. تا اینکه قبل از دانشگاه، دایی رضا، برای پسرش ازم خواستگاری کرد. اصلا باورم نمی شد که محمدی که این همه با هم دنبال بازی می کردیم، از من خوشش اومده باشه. بابا قبول کرد و بقیه اش رو سپرد به خودم. مرضیه خانم باهام صحبت کرد. ولی من عاشق درس خوندن بودم، اصلا دلم نمی خواست به ازدواج فکر کنم. جواب رد دادم و گفتم، فقط درس برام مهمه. ایشون هم دیگه اصراری نکرد و گفت: -دلم نمی خواد به کاری مجبورت کنم، ولی به نظرم درس خوندن و ازدواج کردن، با هم منافاتی ندارند. حد اقل کمی فکر کن. نمی دونم چرا سر لج افتاده بودم. شاید ته دلم از اینکه محمد به خودم چیزی نگفته ناراحت بودم. به هر حال گفتم، نه و ماجرا تمام شد. ولی دیگه ذهنم درگیر بود. هر کاری می کردم نمی تونستم روی درس هام تمرکز کنم. خدا رو شکر رفتم دانشگاه. تصمیم گرفتم با تمام وجودم فقط و فقط درس بخونم. ولی امان از دل بیقرار. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام امام زمانم❤️ سلام صبحتون پر نور🌹 ━═━⊰🍃✺‌﷽‌‌‌✺🍃⊱━═━ 💚 امام علی علیه‌السلام فرمودند:💚 خودت را به كارهاى زيبا (خدا پسندانه) عادت بده كه اگر به آنها عادت كنى برايت لذت بخش مى شوند. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💖✵─┅┄
کاش فـال شـب یـلــدای همــه ایـن بشـود یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
💪 برنامه‌ای که خدا برای شما دارد نمی‌تواند توسط مردم متوقف شود.✅ در سرزمین ناامیدی زندگی نکنید،❌ خدا در سرزمین امید منتظر شماست❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسیدن به و 133 🎏💯🔹🔹🔻⁉️ 53 "یه سوال درست و حسابی" 🔸آدم راحتی رو برای چی میخواد؟ اگه راحتی رو برای اینی که من میگم میخوای، راهش رو برات میگم!😊👇 راه های به دست آوردن "راحتی درست" رو بهت میگم. ⛔️اول اینو بگم که اون راحتی دنیایی که آدم ها دنبالش میگردن که مثلا هیچ گرفتاری و مشکلی نداشته باشن که هیچ! دنبالش نگرد☺️ از منم در موردش سوال نکن!😒 ❌چون راحتی مطلق نیست توی دنیا. این از این! 👈البته ما نمیگیم که آدم همش ناراحت باشه. بله یه راحتی هایی هم توی دنیا هست که راهش رو میگم 🔻اما اول تو بگو راحتی رو برای چی میخوای؟!⁉️ ✅ بله اگه گفتی حاج آقا من میخوام راحت باشم تا سر نماز هی حواسم به مشکلاتم پرت نشه آفرین این شد یه چیزی!☺️ ✅ یا اگه گفتی میخوام راحت باشم که "سوء ظن به خدا پیدا نکنم". اینم یه چیزی. ✅ یا میخوام راحت باشم که "بتونم با خدا راحت عشق بازی کنم"، با خیال آسوده. ✅ میخوام راحت باشم تا بهتر و با آرامش بیشتری "خدمت" کنم. ✅ میخوام راحت باشم تا دنیا اعصاب منو به هم نریزه بتونم روی مبارزه با نفسم تمرکز کنم.☺️ اینا باز یه چیزی. خوبه آفرین. 👏👌🌺🌹 حالا قصه فرق کرد. 💢چون اگه آدم هر ناراحتی داشته باشه، روحش میره سمت آرزوهایی که باعث "سیاه شدن روحش" میشه. 😥خدایا منو راحتم بکن تا آرزو هام نره طرف دنیا... 🔷 خدا میفرماید: عزیزم اگه من راحتی بهت بدم و مشکلاتت رو برطرف کنم اونوقت میشینی شب تا صبح گریه کنی که خدایا اقای من کجاست...؟ ⁉️⁉️ یا میری دنبال هوای نفس بیشتر؟! 👈 اگه من بهت راحتی بدم، تو خودت راحتی رو میذاری کنار و برای دین خدا "مجاهدانه" زحمت میکشی یا نه؟...⁉️ 😒 ╔››═:":══🌺══:":═‹‹╗ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
رسیدن به و 134 🎏💯🌹🌺⁉️ 54 "راحتی خوب" 🔹رسیدیم به این سوال که ما برای چی میخوایم به راحتی برسیم؟! 🔸از خودت بپرس. اگه دلیل متطقی خوبی داری برای رسیدن به راحتی خب باشه قبول. خوبه.☺️ ⭕️خدا اینجا میفرماید عزیزم اگه من بهت راحتی بدم تو چیکار میکنی؟ آیا راحتیت رو میذاری کنار تا به مردم خدمت کنی یا نه؟⁉️ 👈اگه هدف راحتی پیدا کردن "زمینه برای مناجات با خداست"، خیلی خوبه ✅ و خدا هم کمک میکنه که انسان به همچین راحتی برسه.🌺 ✔️اگه هدف راحتی، رها شدن انسان از آرزو های پست و مسخره و درگیری های روحی غلط هست، خدا برای رسید به این راحتی کمک میکنه و راه های خوبی برای این راحتی وجود داره.👌🌺 💖مثلا توی پیاده روی اربعین وقتی سختی هایی رو میکشی، بعدش خدا راحتی های قشنگی بهت میده... 💢نماز شب راحتی میاره برای ادم در طول روز.💖🌷 🌹حتی راه های مادی برای تامین راحتی وجود داره. هیچ اشکالی نداره. 🏵در روایت هست که خدا میفرماید وقتی از بنده ای به خاطر گناهان زیادش بدم بیاد، انقدر گرفتارش میکنم تا اصلا راحت نباشه که بیاد در خونه ی من....🚫 🖲میفرماید حالا اگه راحتیت رو از بین ببرم دیگه همیشه در خونه ی منی؟! جواب اینو به خودت بده. 🌹یه مژده: 🌺 اگه کسی راحتی خودش رو به خاطر خدا بهم بزنه، نمیدونی خدا چطوری زندگیش رو تامین میکنه....😌💖🌎 از درو دیوار براش پول میرسه، توفیقات عجیب و غریب بهش میدن و... ╔››═:":══🌺══:":═‹‹╗ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام ،،، سلام،، هزاران سلام بر شما خوبان💐💐💐 یلداتون مبارک💥💥💐💐💐 الهی در طولانی ترین شب سال، بهترین ها را خدای مهربان براتون رقم بزنه🌺🌺👏👏👏 حاجات دلتون مستجاب تن تون سلامت دلتون شاد و کارت بانکی هاتون پر از پول باد🌺🌺🌺🌺 خوش و سلامت باشید🌹🌹🌹
۲۳۹) ریحانه لبخندی زد و به خانم محمدی نزدیک تر شد: - وای چقدر جالب، شما هم؟ خانم محمدی چشمانش را ریز کرد و لبخند زد: -خب عزیزم، همه ما در وجودمون محبت هست. این لطف خداست. فقط باید دقت کنیم تا محبتمون را در راه خودش خرج کنیم. ازدواج یه امر مقدسه، که خیلی در دین ما بهش سفارش شده‌. وقتی جوانی به سن ازدواج می رسه، باید ازدواج کنه. چه دختر و چه پسر. من خیلی اشتباه کردم که درس و دانشگاه رو بهانه کردم. راستش خودم خیلی اذیت شدم. محمد، همه ایده آل های یک همسر خوب رو داره. نباید تعلل می کردم. اصلا نمی دونم چم شده بود که بی دلیل جواب رد دادم. از همون موقع بدبختی ام شروع شد. تازه توی دانشگاه وضع بدتر بود. چند تا خواستگار برام پیدا شد. هرچه جواب رد می دادم، باز دوستهام برای برادر و نمی دونم فامیلشون ازم خواستگاری می کردند. نمی دونید توی اون چند ماه چقدر زجر کشیدم. دیگه خسته شدم. ولی جرات نداشتم راز دلم رو به مامان مرضیه بگم. تا اینکه خودش از حال و روزم یه چیزهایی فهمید. یه روز اومد توی اتاقم و با همون محبت مادرانه اش باهام صحبت کرد. گفت که می دونه توی دلم یه آشوبی هست و حالم مثل قبل نیست. از خودش و عشق و علاقه اش به بابا گفت، همون روزهایی که خودش از بابا خواستگاری کرده بود. بعد هم گفت، "من برات هر کاری بتونم می کنم. فقط دلم نمی خواد ناراحت ببینیمت. اگر دوست داری درد دلت رو برام بگو" خیلی سخت بود. ولی بالاخره لب باز کردم و به علاقه ام به محمد اقرار کردم. خیلی خوشحال شد و بوسه بارونم کرد. بعد هم‌ گفت" از اول هم می دونستم دلت پیش محمده. برای همین بهت اصرار نکردم. خواستم خودت پیش خودت دو دوتا چهار تا کنی و تصمیم قطعی بگیری" بعد از کلی ذوق کردن، بلافاصله به دایی رضا زنگ زد. اون ها هم خیلی زود خودشون رو رسوندن و این جوری ما محرم شدیم. ولی دیگه محمد شغلش رو انتخاب کرده بود. باید مشکلات کارش را قبول می کردم. وقتی دیدم توی دلم چقدر دوستش دارم. همه چیز رو پذیرفتم. رنج دوری و گاهی رنج بیخبری. سرش را پایین انداخت و اشکی که گوشه چشمش بود پاک کرد. امروز هم قسمت من از بودنش همون چند ساعت بود باز هم رفت. شاید تا چند ماه دیگه نبینمش. خیلی سخته. ساحل آخیشی گفت و او را در آغوش گرفت. دلم به حالش سوخت. باز یاد بی مهری های پرهام و دلتنگی های خودم برایش افتادم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۴۰) ولی عشق پاک این ها کجا و علاقه و وابستگی یک طرفه من، به مردی خلافکار، کجا؟ آهی کشیدم و دلم پر از غصه شد. ریحانه با چشمان ترش خنده ای کرد: -وای چقدر امشب، فیلم هندی داریم. بابا به خدا دلمون پوسید. یه کم از خوشی هاتون بگید، دلمون شاد بشه. خانم محمدی خود را از آغوش ساحل بیرون کشید: -ریحانه جان، این رنج ها شیرینی خودش رو هم داره. شعار نمی دم، باور کن، این رنج ها رو دوست دارم. وقتی که بدونیم رنجی که می کشیم، بر خلاف فرمان خدا نیست و تقدیر خودشه، تحملش سخت نمی شه. بر عکس شیرین هم هست. و وعده خدا که می فرماید(ان مع العسر یسرا) (همراه هر سختی آسانی هست) دل آدم را قرص می کنه. مطمئن می شیم که خودش حواسش بهمون هست. خودش که ما رو آفریده می دونه چی برامون خوبه. چون حکیمه، از روی حکمتش تدبیر می کنه. حتما این رنج برای من خوب بوده که برام تقدیر کرده. -واه، خانم محمدی یه چیزی می گیدا! مگه می شه درد و رنج برای آدم خوب باشه؟ یعنی چی؟ ما درد بکشیم بعد بگیم خوبه؟ خانم محمدی لبخند زد: -راست می گی ریحانه جان، آخه من اصل کاری رو بهتون نگفتم. بذار از اول شروع کنیم. یادته توی کلاس درباره آرامش بحث می کردیم؟ -آره آره، یادمه خیلی خوب بود. ولی شما جمع بندی آخر رو انجام ندادی. از پیش آمدن این بحث، خوشحال شدم. گوش هایم را تیز کردم: -منم متوجه آخر بحث نشدم. خیلی دلم می خواد بدونم چطوری می شه به آرامش رسید. ساحل خندید: -بچه ها، اینجا کلاس درس نیستا. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
59.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 ۷ منبع قرآنی پیرامون ایران و انقلاب ایران و نقش آن در تمدن‌سازی اسلام @ostad_shojae | montazer.ir