مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۱۴۱😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت هم
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۱۴۲😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
❌هرگز اجازه ندهید مشکلات کوچک به بحرانهای بزرگ تبدیل شوند و
بعد به آن توجه کنید.
به محض اینکه نشانههای تنش را در خود و یا رابطهتان مشاهده کردید؛ به کمک رابطهی خود بشتابید!👌
🍃 اینکه همسر ما گاهی نیاز به تنهایی دارد دلیل برکم شدن احساساتش نیست.
ازهر موضوعی به بدترین حالتش برداشت نکنید
گاهی کمی تنهایی میتواند کیفیت روابطتان را هم بهتر کند.❤️
👌سعی کنیم در زندگی از نگاه همسرمان به قضایا نگاه کنیم.
نیازها،
علائق،
استعدادها
و گلایههای او را ببینیم
و با توجّه به آنها عکسالعمل و رفتارهای خود با همسر را مدیریّت کرده و
همیشه خود را جای او بگذاریم تا او را بفهمیم.
🍃 قلق همسرتان را پیدا کنید
و با تفاوتهای کلی روانشناسی زن و مرد آشنا شوید
تا بتوانید همانگونه که با کودکتان رفتار کودکانه میکنید با همسرتان رفتار همسرانه کنید💞.
📌 اظهار خوبیهای همسرتان در حضور دیگران، فعالکننده پاسخ و واکنشی بسیار مهم و اساسی در اوست؛
گویی در حضور همگان، اعلام میکنید که این زن خوشبخت، همسر شماست.🌹┄
🍃 هنگامیکه همسرتان احساس کند به او افتخار میکنید،
غرق در شادی و شعف میشود و برای شما ارزش بیشتری قائل خواهد شد.👌
💞تعریف کردن از همسر،
مثل مهمانی دادن است؛
به طور حتم پاسخی به همان ترتیب خواهد داشت.👌
💛🍂
#دلبرانه😍💞
اصن لحظههام کنارِ ‹تـــ♡ــو› خـودِ خـودِ خوشبختيهههه!😍♥️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 تفاوت زن و مرد
💌اس ام اس های عاشقانه در ذهن خانمها ۸ ماه😌😙
و
💌در ذهن آقایون درکمتر از ۱۰دقیقه ازبین میره🙂😂
🎙 دکتر عزیزی
#همسرداری💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
۳۱۵)
#تینا
#قسمت_۳۱۵
واقعا خوردن آش محلی، دور هم می چسبد.
تازه سفره را پهن کرده بودیم که پدر با نان سنگک وارد شد. به خاطر کار ساخت و سازی که داشت، ساعت خانه آمدنش مشخص نبود. گاهی تا شب سر ساختمان بود. گاهی هم ظهر می آمد و بعد از ناهار دوباره می رفت. امروز روز خوبی بود، چون پدر برای ناهار کنارمان بود. با آمدنش شادی ام کامل شد.
از همه زودتر جلو رفتم و سلام دادم. مدت ها بود خجالت را کنار گذاشته بودم و هر بار که به خانه می آمد، رویش را می بوسیدم. او هم سرم را می بوسید. این خانه ویلایی پر از خیر و برکت بود.
که پدر با تدبیرش برایمان فراهم کرد. وجود مادر بزرگ هم خوشبختی مان را تکمیل می کرد.
خدا را شکر مادر و رویا خانم هم مشکلی با هم نداشتند. ما طبقه پایین بودیم و رویا خانم طبقه بالا بود. مادربزرگ هم گاهی بالا در اتاق خودش، پیش رویا خانم می ماند. گاهی هم پایین و در اتاق من مهمان بود و شبها با قصه ها و خاطرات و نصیحت هایش خوابم می برد.
پدر دست و رویش را شست و کنار مادربزرگ نشست. عادت همیشگی اش بود که دست مادرش را ببوسد. یک یک حال همه را پرسید. حتی نوه ای که هنوز به دنیا نیامده بود.
برایش بشقاب تمیزی آوردم و دور هم ناهارمان را خوردیم.
ساحل وقتی فهمید خانم محمدی منزل پدرش است، با خوشحالی با او تماس گرفت و برای افتتاحیه رستوران دعوتشان کرد.
کلی حرف برای گفتن به ساحل داشتم اما خلوت خواهرانه مان جور نشد.
همگی برای رفتن به رستوران امیر آقا آماده می شدند، ولی من چشمم به صفحه گوشی بود.
که با نقش بستن تصویر سعید، لب هایم بی اختیار کش آمد. تماس را وصل کردم و به اتاق رفتم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490