eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻افزایش رزق با پرداخت مخارج منزل🔻 ⭐️رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ بنده ای نیست که درآمدی به دست آورد، آنگاه برای عیالش خرج کند، مگر آنکه خداوند به عوض هر درهمی که خرج کرد، هفتصد برابر به او ببخشد. 📚مکارم الاخلاق/ص216 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فقط یک چیز میخواهند: ... به او احترام بگذارید و ایمان داشته باشید... مرد جایی میرود جایی میماند که بهش احترام بگذارند. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🔺وقتی شوهرتان به خانه می آید با خودتان قرار بگذارید که هیچ مسئله ی ناخوشایندی را در 90 دقیقه ی اولِ ورود همسرتان به خانه، 📛 به او نگویید.
در ارتباط با همسرتان رفتارمنحصربه فرد داشته باشید مثلامی‌توانید کلمه ی《عزیزم》 را فقط برای او به کارببرید،❤️ نه اینکه در سطح همه مخاطبان خود عنوان کنید.
🤔مردها از شنيدن جملات مبهم بيزارند. پس هيچ‌وقت دوپهلو با همسرتان صحبت نكنيد. ❌ 🔺اگر انتظار داريد او حرف‌هاي‌تان را رمزگشايي كند، براي‌تان متاسفيم.🙃 آنها ساده‌تر از اين حرف‌ها هستند. 👌
👌حریم خصوصی تو و همسرت باید خصوصی بماند. 🔺نیازی نیست خوشی ها و لذت های زندگیت را عمومی کنی چه اهمیتی دارد که ملت بدانند خیلی عاشق همسرت هستی یا با او مشکل داری؟ تا دعوایتان شد سریع پستِ غمگین نگذار❌ تا یک خیر و خوشی ای بود به رخ نکش.❌ حریم خصوصیت را خصوصی نگه دار عمومیش نکن...❌
😍💞 هر شب من و مهتاب با بوسه بدرقه ات می کنیم تا خواب ! بخواب ای شُکوه هر شعر و شیدایی ! بخواب ای دلیل آفتاب و هر روشنایی! بخواب که فردا ، زندگی با چرخشِ چشمان تو آغاز خواهد شد! شب بخیر عشق من🌙✨ ‌http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۴۹) با دیدن سینا، مطمین شدم که سعید دیگر بر نمی گردد. حتی خداحافطی هم نکرد. نمی دانم بعد از صحبت کردن با پرهام درباره من چه فکر کرد که فرصت توضیح دادن هم به من نداد. آهی کشیدم و به او حق دادم. به سمت پنجره برگشتم تا سینا اشک هایم را نبیند. با دستم صورتم را پاک کردم و بغضم را قورت دادم. با نشستن دستش روی شانه ام از جا پریدم: -چه کار داری می کنی؟ -هیچی. -پس این اشک ها چیه؟ کنارم نشست: -آهان، به خاطر درد پاته. خیلی درد داری؟ -آره، خیلی. آهی کشیدم. لب هایش را کش داد و قیافه مسخره ای به خود گرفت: -وای! حالا که اینقدر درد داری، پس نمی تونی عروس بشی. باید داماد حالا حالا صبر کنه. با چشمان گرد شده نگاهش کردم: -سینا! الان وقت مسخره بازیه؟ -مسخره بازی چیه؟ بیا ببین اون بیرون چه خبره؟ -مثلا چه خبره؟ -یعنی تو نمی دونی؟ پس منم بهت نمی گم. -سینا! خودت رو لوس نکن. بگو ببینم چی شده؟ -عمرا. -سینا! -خب اصلا خودت بیا ببین چه خبره. من رو فرستادند کمکت کنم. -نمیام. می دونم که همه چیز تموم شده. بیام چه کار؟ -پاشو آبجی، خودم کمکت می کنم. مال بد بیخ ریش صاحابش. آخرش هم بیخ ریش خودمونی. دندان هایم را روی هم‌ فشردم و بالش را توی سرش زدم. با صدای بلند خندید. عصاهایم را آورد و کمکم کرد بلند شوم. بالاخره باید با حقیقت روبرو می شدم. پس مقاومت نکردم و راه افتادم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۳۵۰) با کمک سینا و عصا به دست، از در اتاق بیرون رفتم. همه نگاه ها به سمتم چرخید. غیر از نگاه سعید که به زمین دوخته شده بود.‌ آهی کشیدم و آهسته به سمتشان راه افتادم. مادر بزرگ که تازه مرا دید، خندید: -به به عروسمون هم اومد. بعد شروع به کیل کشیدن کرد. بی اختیار نگاهم به سمت سعید چرخید. ساکت و سر به زیر کنار پدر نشسته بود. "یعنی هنوز از تصمیمش برای جدایی چیزی نگفته؟" ساحل بلند شد و کمک کرد تا کنارش بنشینم. صدای زنگ در که آمد سینا مثل فنر پرید: -آخ جون امیر آقا هم اومد. "همین را کم داشتم که جلوی امیر آقا آبرویم برود." ساحل قبل از این که به استقبال همسرش برود، سرش را نزدیک آورد: -ریحانه عذر خواهی کرد که بدون خداحافظی رفته. نامزدش اومد دنبالش، خواب بودی. سرم را تکان دادم. اصلا یادم رفته بود او هم اینجا بوده. امیر آقا که وارد شد، جز من، همه بلند شدند و سلام و احوالپرسی کردند. حالم را پرسید و کنار سعید نشست. در چشمان پدرم برقِ شوقی بود که با آمدن امیر آقا بیشتر شد. رویا خانم چای آورد و کنار دامادش نشست. او را چون پسر نداشته اش دوست می داشت. نگاهی به مادرم انداختم و دلم برایش سوخت که باید تا آخر عمر حسرت داشتن داماد به دلش بماند. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇 ولی خداییش همه چی تموم هست👏 ومن علاوه براینکه ها رو همیشه برا همسرم میفرستم وایشون خوششون میاد😍 حتی با زندگی میکنم وباهاش اشک میریزم واز داستان درس زندگی میگیرم👌 نکات ناب رو سعی میکنم اجرا کنم وواقعا انگار جواب میده🤗 خدارو هزاران بار شکر 😊از وقتی به شناخت خودم واهمیت دادن به خودم پرداختم در کلاس و که برگزار کردید وسعی کردم کمتر وابسته همسرم باشم انگار حس میکنم همسرم داره به من وابسته مشه😘 وبرنامه هاش رو بامن تنظیم میکنه😍 البته دارم تلاش میکنم هرکار رو انجام میدم به نیت قربت الی الله باشه طبق ای که با خانم فرجام پور داشتم این نیت رو تو زندگیم سعی کردم داشته باشم ونتیجه رو دادم دست خدا👍 وسجده های طولانی که خانم فرجام پور عزیز در این چند سالی که ازشون مشاوره گرفتم بههم توصیه کردن خیلی بهم آرامش میده☺️ الحمدالله الهی شکرش❤️ خداوند هزاران باربهتون عزت بده😘🌹 لاحول ولا قوه الابالله العلی العظیم💪👏 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺 ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490