#حدیث_روز
💚امام حسن عليه السلام :
خداوند ماه رمضان راميدان مسابقه اى براى آفريدگان خود قرار داده تا با طاعتش براى خشنودى او از يكديگر پيشى گيرند .
📚تحف العقول ،ص236
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
💚امام حسن مجتبی(ع)
🔆مومن درصورتی مومن است که به حساب اعمال خود که در شبانه روز انجام
داده است برسد و آنها را محاسبه کند. دقیقتر از آنچه شریک از شریک خودحسابرسی می نماید.
هدایت شده از علیرضا پناهیان
@Panahian_irPanahian-Clip-BehtarAzEtemadBeNafs-64k.mp3
زمان:
حجم:
3.04M
🎵بهتر از اعتماد به نفس!
👈🏻 فقط در این صورت به آرامش میرسیم ...
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
آیت الله فاطـــــمی نـیا:
ای جـــوان عـــــزیز!
🌼نگاه به #نامحــــرم تیری است ڪه
انسان را به زمــــــــین می اندازد و
سخت بشود ڪه بلند شـوی از خدا
استعانت ڪنید و بهاو #پـناه ببرید
ڪمڪ می ڪند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#به_گذشته_فکرکن
#گذشته_درچشم_برهم_زدنی_گذشت
#این_مدت_کوتاه_آینده_هم_میگذرد
#توشه_ای_تهیه_کرده_ای⁉️‼️
#برای_ابدیت_چه_کرده_ای⁉️‼️
#آیت_الله_مجتهدی
🌼 اگر انسان می خواهد فکر کند که این دنیا آخرش چیست ،
بهترین راه این است که به گذشته فکر کند.
به این فکر کند که عمری که کرده است ، در این مدت چه شده است؟
باقی عمرش هم همین خواهد بود دیگر! چرا غفلت می کنیم و غافلیم؟
چرا فکر مردن نیستیم.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
#دعای_افطار
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه میکردند:
💠«بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»؛
💠خدایا براى تو روزه گرفتیم و با روزى تو افطار میکنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
استاد فاطمی نیا:
مولوي تمثيل آورده است كه فردي نشسته بود و "ياربّ" ميگفت.
شيطان براو ظاهر ميشود وميگويد: تابه حال اين همه "ياربّ" گفته اي، چه فايده داشته است!؟
مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد.
شب كسي به خواب او آمد و گفت چرا ديگر "ياربّ" نمي گويي!؟
جواب داد : چون جوابي نمي شنوم و ميترسم ازدرگاه خدا مردود باشم ، پس چرا دعا بكنم!؟
گفت خدا مرا فرستاده است تا به تو بگويم اين "ياربّ" گفتن هایت همان لبّيك و جواب ماست!
يعني اگر خداوند نخواهد صداي ما به درگاهش بلندشود ، اصلا نميگذارد " ياربّ" بگوييم!
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✅بهترين_مردم_در_سنت_نبوی
🍃کسیکهاخــلاقشنیـــکو باشد.
🍃کسی که قرآن بخـــــواند
”و به دیــگران نیز یـــاد بدهد.“
🍃ڪـــــسی ڪـه بــــرای
”خـــانوادهاش بهتــر باشد.“
🍃ڪسی ڪـــه برای دوستــ
”و همســـایه اش بهتــر باشد.“
🍃ڪسی ڪه عـــمرش طـولانی
”و عملـش نیــکو باشد.“
🍃ڪسی ڪه برای مـــــردم
”ســود بخش تـر باشد.“
🍃ڪسی ڪه بـه دیـــــگران
طعــامدهد
”و ســلام کردن را اشـاعه دهد.“
🍃ڪسی ڪه مــــــردم بـــه
خیرش امیــــدوار
”و از شرش در امـــان باشند.“
📚برگرفته_شده_از_احادیث
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نگاهی تازه به استغفار
➕ پاسخ به یک سوال پرتکرار: دیگه خجالت میکشم توبه کنم، ناامید شدم ...
#تصویری
@Panahian_ir
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
باغ گل ها💐
دریک باغِ زیبا ؛ گل های زیادی روئیده بود. که کنارِ هم به شادی زندگی می کردند.
پروانه های رنگارنگ و زیبایی؛ هر روز روی این گلها می نشستند و از زیبایی آنها لذت می بردند.
همه حیوانات وپرنده ها؛ از زیبایی این باغ تعریف می کردند.
روزی یک موشِ بدجنس و حسود؛ که خبرِ این همه زیبایی را شنیده بود؛ تصمیم گرفت تا به این باغ برود و ریشه گل ها را بِجَود تا دیگر گلی باقی نماند.
دور تا دور باغ؛ دیوار بود.
موش شبانه؛ با زحمت زیاد زیرِ دیوار سوراخی ایجاد کرد و واردِ باغ شد.
چون شنیده بود که باغ؛ نگهبان دارد. خود را در گوشه ای پنهان کرد.
شبِ بعد؛ آهسته به کنارِ بوته ی گلی رفت و زمین را سوراخ کرد وبه ریشه ی گل رسید.
با دندانهای تیزش؛ ریشه گل را خورد.
ودوباره به مخفی گاه خود رفت.
صبح که پروانه ها به گل ها سر کشی کردند؛ دیدند که گلِ بیچاره پژ مرده شده و افتاده.
سریع کبوتر را که نگهبانِ باغ بود؛ صدا زدند.
کبوتر که دقت کرد؛ فهمید که کارِ موش است. پس تصمیم گرفت که شبها هم بیدار باشد تا موش را به سزای عملش برساند.
آن شب هم موش، از تاریکی استفاده کرد وگل دیگری را نابودکرد.
ولی شبِ بعد کبوتر تمامِ باغ را زیرِ نظر گرفت.
تا اینکه با شنیدنِ صدای کندنِ زمین؛ موش را پیدا کرد.
قبل از اینکه موش بتواند به داخل زمین برود. به او گفت:
_بهتره از این باغ بری و دست از این کارت برداری.
موش خندید وگفت:
_من تا تمامِ این گل ها را نابود نکنم از اینجا نمی روم. توهم اگر مزاحمِ کارم بشی. تورا هم نابود می کنم.
وبعد هم به کبوتر حمله کرد.
کبوتر بال بال می زد تا جلوی خرابکاری های موش را بگیرد.
گل ها وپروانه ها همه خواب بودند و از سر و صدای آن ها بیدار نشدند.
هر چه کبوتر بال بال می زد؛ موش بیشتر و بیشتر چنگالهای تیزش را در بدنِ او فرو می کرد.
بالها و بدنش زخمی شده بود و خونش روی زمین می ریخت.
ولی دست از مبارزه برنمی داشت.
تا اینکه بدنِ بی جانش روی زمین افتاد.
موش ِ بدجنس از موقعیت استفاده کرد و چنگالش را در قلب ِ کبوتر فرو کرد.
کبوتر در لحظه آخر تمامِ توانش را جمع کرد و فریادی کشید؛ که به گوشِ دیگرِ کبوتران رسید و دیگر نفسی برایش باقی نماند.
موش که خسته شده بود؛ به مخفیگاه خودش برگشت و با خیالِ راحت خوابید.
صبح که شد؛ بِدونِ ترس و با خوشحالی؛ از جایش بلند شد. وآماده شد برای نابودیِ کلِ باغ.
ولی وقتی بیرون رفت. دید که جای جای باغ گل های لاله روئیده و باغ زیباتر از قبل شده.
با عصبانیت به طرف گل ها حمله کرد.
که دسته ای کبوتر به طرفش آمدند. با دیدنِ آن همه کبوتر؛ از وحشت پا به فرار گذاشت و برای همیشه از باغ رفت.
وآن باغ با آن گلهای لاله ی زیبا هنوز زیباست.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون