بسمه تعالی
این روایتی است از محبت عزیزانی که همچون همیشه ما را شرمنده محبتشان کردند.
روایت اولین #روز_معلم مدرسه دخترانه دوره اول ترنج،
خواندن این روایت خالی از لطف نیست:
#بخش_اول
یکی دو روزی تا روز بزرگداشت مقام معلم باقی مانده بود و کادر مدرسه #ترنج در تدارک دور همی مختصری برای تقدیر از دبیران زحمتکش و کوشا و متعهد خود، در تکاپو بود.
برنامه ای مختصر در حد وسع مدرسه ای که می رفت تا ثمره اولین سال تحصیلی خود را از شاخه های تازه رسته ترنجش بچیند.
دو روز مانده به 12 اردیبهشت بود که موبایل زنگ خورد:
- سلام عرض می کنم. بفرمایین خانم...
+ سلام، احوال شما خوب هستین؟
-ممنون از لطفتون. شما خوبین؟
+خدا قوت با زحماتتون برای بچه ها (تشکر همیشگی مادران بزرگوار)
-اختیار دارین. کاری نمی کنیم. وظیفه است.
+ ببخشید می خواستم مطلبی رو خدمتتون بگم...
-بفرمایین
+ ما مادرها تصمیم داشتیم خدمت برسیم و از کادر و دبیرها تشکر کنیم، یه برنامه مختصری داشتیم. نمی خوایم کادر بدونن فقط می خواستیم ببینیم شنبه در مدرسه هستین؟
-ای وای! اصلا راضی به زحمتتون نیستیم. این چه کاریه؟ تو رو خدا شرمندمون نکنید!
+برنامه تدارک دیده شده. اصلا هم زحمت نیست وظیفه ماست.
-نه چه وظیفه ای؟ ما هر کاری کردیم وظیفه بوده احتیاجی به تقدیر نیست...
+اگر اجازه بدین خدمت برسیم.
-گرچه شرمندتون میشیم ولی هر طور صلاح می دونین. قربان محبتتون
+....ا
-ا....
🌺🌺🌺🌺
چهارشنبه 11 اردیبهشت ماه که فرا رسید از اول صبح بعضی از مادرها و دانش آموزان گل به دست به مدرسه می امدند و با محبتهایشان کادر و دبیرها را شرمنده می کردند. بعصی از خانواده ها هم دانش آموزان را می رساندند و بعد با گل و شیرینی بر می گشتند. ساعتی نگذشته بود که پدر یکی از دانش آموزان زنگ زد و کیک زیبایی را تحویل مدرسه داد. 👇