🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#شکنجه_اسرای_ایرانی
#در_زندان_های_صدام
در زندان عراقی های بعثی یه #شکنجه روحی دیگه هم داشتن که ما اسمشو گذاشته بودیم #صندلی_جنون..
این چطور بود..
به این صورت که یه #اتاقی بود #اسیر رو می بردن توی این #اتاق روی #صندلی می نشودن ، #دست و #پاشو می بستن ، یه #کلاه پارچه ای مانند کیسه می کشیدن روی #سرش ک بالای این #کلاه ، آهنی بود که قشنگ میومد روی #فرق_سر_اسیر ، دو رشته #سیم وصل می شد به #دستگاه_برق .
#دستگاه_برق رو #روشن میکردن ، الکتریسیته ای که به واسطه این #دستگاه وارد می شد ، بدن #اسیر شروع می کرد #لرزیدن و رعشه گرفتن.
🧠#مغز_اسیر در اثر این الکتریسیته تحت تاثیر قرار می گرفت و این #اسیر ناخودآگاه تا چند ماه #دیوانه می شد تا این سلول های مغز #اسیر خودشون رو بازیابی کنن #مدتی طول میکشید .
اوضاع و احوالی می شد.
حال #بعضیاشون خیلی #بد می شد . طوری که نمی شد #کاری براشون کرد . گاهی اوقات ، دست و پاشونو می بستیم یه گوشه ی #اردوگاه بالا سرشون می نشستیم و زار زار #گریه می کردیم .
👤حاج آقا #اسحاقی می گفت قرار شد که همچین شکنجه ای به ما بدن:.
دل تو دلم نبود ، خدایا چه #بلایی میخاد به سرم بیاد . خیلی #ترسیده بودم.
💠تا اینکه اومدن سراغم ، توی راهی که منو کشان کشان می بردن ، نه #گریه کردم ، نه #فریاد زدم ، نه #التماس کردم ، نه #دادی زدم ، نه #خواهشی و نه #تمنایی ، چون می دونستم اونا همینو میخان ، نمیخاستم اونا دل #شاد بشن . تا اینکه منو بردن توی اون #اتاق و نشوندن روی #صندلی .
دست و پام رو #بستن .
🌀دیدید وقتی انسان خیلی #می_ترسه ازش #می_پرسن اسمت چیه ، حتی اسمش هم دیگه یادش نمیاد ، گفت هیچی یادم نمیومد .
هی به خودم می گفتم یه چیزی یادم بیاد بگم . از کسی کمک بخام .
🤲هر چی فشار آوردم به مغزم فقط یه چیز به یادم اومد ، اونم #دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
تو اون لحظات که خیلی ترسیده بودم و وحشت زده بودم ، شروع کردم دعای #سلامتی_امام_زمان_عج رو خوندن .
✨بسم الله الرحمن الرحیم.. اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه .... به اینجای #دعا که رسیدم ، اونا #برق رو وصل کردن ، بدنم شروع کرد به #لرزیدن ، فکم به همدیگه می خورد.
🚩تمام #قدرتمو توی دهانم جمع کردم که بتونم دعای #سلامتی_امام_زمانم رو به پایان ببرم .
صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه ساعه و فی کل ساعه .
نمی دونم چقد طول کشید تا تونستم این #دعا رو تموم کنم ، اما تموم کردن #دعای من همانا و #قطع کردن #برق بوسیله ی #بعثی_های عراقی هم همانا ، بدنم یه لحظه آروم گرفت ، #بعثی عراقی اومد #کلاه رو از #سرم برداشت ، حالا منتظره که من #دیوانه بازی در بیارم ، #مجنون بشم #دیوانه بشم ، اما من #دیوانه نشدم ، خیلی براشون #تعجب آور بود ، چون ردخور نداشت که هر کسی این #شکنجه رو می دید #دیوانه می شد.
🌐با این وضع قرار شد ، دوباره این #شکنجه رو به من بدن ، این یکی #بعثی عراقی به اون یکی اشاره کرد . کیسه رو کشیدن به سرم #کلاه_آهنی به فرق سرم ، #دستگاه برق رو روشن کردن و ولتاژ برق رو دو برابر کردن ، شدت برق آنقدر زیاد بود که من #صندلی رو بلند می کردم و می کوبیدم به زمین .
🚩 دیگه حالم دست خودم نبود ، دیگه زبان و دهانم کار نمی کرد فقط تو#مغز و #سرم من#دعای_سلامتی_امام_زمانم رو می خوندم و بار دیگه #برق رو قطع کردن ، این بار داشتم می مردم ، کل #آب_بدنم داشت #خشک می شد ،
دیگه با اون #نیمه_جانی که داشتم فقط چشمام کمی باز بود .
🔺اومدن #کلاه رو برداشتن ، دیدن نه ، مثل اینکه این #شکنجه روی این شخص #تاثیری نداره ، اومدن #مشت و #لگد حواله #سر و #صورتم می کردن .
با #مشت و 'لگد منو بردن انداختن یه گوشه #زندان.
♻️می گفت اون لحظه من پاهای #خودمو جمع کردم ، با اون بی حالی خودم . شروع کردم به #گریه کردن ، اما این #گریه ، #گریه ترس نبود ، #گریه نا امیدی نبود ، #گریه امید بود و #گریه تشکر از #امام_زمانم ، به #امام_زمانم می گفتم #یابن_الحسن نمی دونم کجای عالم برای من #دعا کردی #آقاجان نمی دونم کجای #عالم برای من اون #دستای_قشنگتو بالا آوردی ، برای #سلامتی من_دعا کردی ،
#آقا_ممنونتم
#آقا_متشکرم
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨
#درسی_از_حاج_قاسم_عزیز
🚨اهمیت داشتن #دوست وهمراه خوب
👇👇
#اهمیت_دوستی_با_شهدا
💠پ. ن: نکته ای به ذهنم رسید در این رابطه خوب است بگویم حتما همه ی ما ؛ دوستان نزدیکی در زندگی داشتیم و داریم، ولی #بهترین_دوستان شهدا هستند پستی را در گروهی دیدم که فردی با حسرت نوشته بود دلم #دوستی_از_جنس_شهدا_میخواهد ، خوب من از این حرف #تعجب کردم و #تاسف خوردم .
💚شهدا #واقعا_زنده_اند و به مراتب دستشان از ما بازتر هست آنها باطن ، گذشته و احوالات روحی و گاه حتی حوادثی از آینده ی ما را می بینند البته این موضوع به #مراتب_شهدا بستگی دارد ، من خودم نشانه های زیادی از شهدا دیده ام که گاهی برای نزدیکانم به خصوص همسرم ذکر کرده ام.
💛 و البته به خاطر زود رنجی و بعضاً حرفهای دیگران گاهی خواستم از روی عمد از شهدا #فاصله_بگیرم ولی احساس کردم آنها خطرهایی در زندگی ام می بینند ، که دوست ندارند انگار از آنها فاصله بگیرم ، خوب اینها مسائلی هست که خود فرد در زندگی اش حس میکند و #شخصی_هست و نمیخواهم به دیگران ثابت کنم یا نمونه بگویم.
🧡 ولی فکر میکنم واقعا اگر نگاه نگران این دوستان خوب در زندگی ام نبود به احتمال زیاد #راههای_اشتباهی را در زندگی ام انتخاب میکردم . و طبق فرمایش بالای حاج قاسم عزیز من گاهی فکر میکنم فرد بدی بوده ام ولی خوب #همراهان_خوبی چون شهدا داشته ام و این #لطف_خداوند #قطعا بوده که باید شاکر باشم به هر حال راه دوستی با شهدا برای همه ی ما #باز_هست و نیاز به #حسرت_خوردن نیست.
🕌🚩 🇮🇷با ما باشید در قرارگاه عمار ⇩⇩⇩
https://eitaa.com/joinchat/3879600153Ca36ccb76db