﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌷مدافع حرم شهید مسلم خیزاب🌷
زبان حال رفیق
درطول این ۱۱سال مدام صحبت از شهید شدن و شهادت بود😔
حتی در سال ۹۰که در کردستان جانباز شد، قبل از آن خواب دیده بودم که تیر به دست و
پای ایشان اصابت کرده و بعد از بیدار شدن بلافاصله تماس گرفتم و گفتم من می خواهم به
کردستان بیایم ولی ایشان مانع از آمدنم شدند وگفتند که فردا خودم بر می گردم😭😔
فردای آن روز در فرودگاه وقتی که دیدم وسایلش را دوستانش می آورند، نگرانیم بیشتر
شدو به او گفتم که شما دیروز بیمارستان بودید
، ولی به من نگفتید و مطرح کردند که چطور
متوجه شدی و درپاسخ گفتم:موقع مکالمه تلفنی متوجه بلندگوی بیمارستان شدم که ایشان
هم تاکید کردند ونگرانیم دو چندان شدتا منزل گریه کردم و در منزل طاقت نیاوردم که دکمه
های لباسش را باز کنم از بالا لباسش را محکم کشیدم طوری که همه دکمه ها پاره شدند و
وقتی بدن باند پیچی ایشان را دیدم حالم بد شد😭😭 و به زمین افتادم و هیچ چیز نفهمیدم بعد از
مدتی دیدم ایشان بالای سرم گریه می کنند و اشک هایش روی صورتم می ریزد 😔😭😭و می گوید
#خدایا_پیمانه_صبر_ایشان_را_برای_شهادتم_بالا_ببر
#سالروزشهادت