☘😂😀شیخ مرتضی زاهد (16)
مرحوم حاج آقا بزرگ مدرسی، روحانی و عالمی پرهیزکار و یکی از ائمه جماعت تهران بوده است. او به آقا شیخ مرتضی زاهد عنایت و ارادتی ویژه داشته و چندین سال به طور دائم با ایشان همراه و هم صحبت بوده است. یک روز حاج آقا بزرگ مدرسی با آقا شیخ مرتضی زاهد در کوچه روبرو می شود و آقا شیخ مرتضی به او می گوید: اگر میل دارید من دارم به عیادت حاج حشمت می روم، شما هم تشریف بیاورید با هم برویم.
⚡️⚡️⚡️
حاج حشمت یکی از ذاکران و روضه خوانهای مشهور تهران بود و در آن روزها دچار بیماری سخت و بسیار خطرناکی شده بود، به طوری که او را به بیهوشی و اغماء کشانده بود و از دست اطبای آن روزگار نیز کاری بر نمی آمد. حاج آقا بزرگ مدرسی همراه با آقا شیخ مرتضی به جلوی خانه حاج حشمت می روند و در می زنند. اهالی خانه از پشت در می گویند: حاج حشمت به حال بیهوشی و در بستر بیماری افتاده است، ولی وقتی متوجه می شوند آقا شیخ مرتضی پشت در است در را باز میکنند.
⚡️⚡️⚡️
آن دو به کنار حاج حشمت که در کنار کرسی افتاده بوده می روند. آقا شیخ مرتضی به حاج آقا بزرگ می گوید: بهتر است برای شفای ایشان هفتادمرتبه حمد بخوانیم؛ سی و پنج حمد شما بخوانید و سی و پنج حمد را من می خوانم. حاج حشمت بیهوش و بی رمق در بستر بیماری افتاده بود و آقا شیخ مرتضی و آقا بزرگ در حال خواندن سوره حمد بودند. پس از لحظاتی به یکباره حاج حشمت تکانی می خورد و از جایش بلند می شود و می نشیند. او با مشاهده آقا شیخ مرتضی نگاهی کنجکاوانه و معنادار به او می اندازد و در همان حال و هوا می گوید: من همین حالا حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را در خواب زیارت می کردم.
⚡️⚡️⚡️
پيامبراکرم صلی الله علیه و آله همین حالا در خواب به من گفت:《برخیز که آقا شیخ مرتضی به عیادتت آمده است و یک گلابی هم برایت آورده است.》 آقا شیخ مرتضی تبسمی می کند و دستش را در جیبش فرو می برد و یک گلابی از زیر عبایش بیرون می آورد و به حاج حشمت می دهد و حاج حشمت به برکت وجود آقا شیخ مرتضی و به خواست و عنایت پیامبر صلی الله علیه و آله از آن بیماری شفای کامل پیدا می کند.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
👈👈حتما اوخویون
📚مجله منتظران شماره ۵٢
@asserajolmonir ✌بپیوندید
✨🌙✨
❤️رسول خدا (ص):
👈زياد سجده كن؛
زيرا همچنان كه باد، برگ درختان
را فرو مى ريزاند ، سجده گناهان را مى ريزاند.
📚الأمالي للصدوق:589/814
🌹السلام علیک یا بقیةالله الاعظم
جمعه که می شود...
انگار بی قراریَم، دوچندان میشود
آقا جان!
عزیز دلم، درکوچه های شهرِ ما
قدم میزنی؟؟
آخر، تمام خاک شهر، جمعه که میشود، بوی قَدمَت را می دهد!
قابل بدانی سُرمه چشمانمان کنیم خاک پایت را.
هر سمت که نگاه میکنیم
انگار چیزی را گم کرده ایم.
آقاجانم نمی آیید؟؟ 😭
#نوای_دلتنگی
🍃 اَللهُمَّ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج