فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | ماجرای گفتگوی امام حسین علیهالسلام و حضرت زینب در #شب_عاشورا
@omoorfarhangi
🏴 📖 #دو_خط_شعر
بد جور دلشکستهای و گریه میکنی
از اشک چهره شستهای و گریه میکنی
بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم
بر خاکها نشستهای و گریه میکنی
امشب به صبح امر بفرما طلوع مکن
امشب عجیب خستهای و گریه میکنی
خونِ جگر برای شما قوت شب شده
با ناله عهد بستهای و گریه میکنی
زنجیرها که پشتِ تو را زخم کردهاند
هر روز بینِ دستهای و گریه میکنی
هیئت تمام شد، همه رفتند و تو هنوز
یک گوشهای نشستهای و گریه میکنی
آبی بزن به صورتِ مادر،زِ دست رفت
چون مادرت شکستهای و گریه میکنی
✍🏻 حسن لطفی
#شب_عاشورا #امام_زمان
◼️◾️▫️◾️◼️
«آستانِ مهر» | @astanehmehr
#مقتل
#شب_عاشورا
هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام (عليهالسلام) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک میشوند، میشنوید؟» امام (عليهالسلام) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو (به زودی) نزد ما خواهی آمد.»
امام (عليهالسلام) به عباس (عليهالسلام) فرمود: «ای عباس، جانم به فدایت، بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه میخواهند و برای چه به پیش آمدهاند؟»
حضرت عباس (عليهالسلام) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه میخواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس (عليهالسلام) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله (عليهالسلام) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس (عليهالسلام) به تنهایی نزد امام حسین (عليهالسلام) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.
امام (عليهالسلام) به حضرت عباس (عليهالسلام) فرمودند به نزد آنها بازگرد و اگر میتوانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان تا امشب برای پروردگار خود نماز خوانده دعا کنیم و از او آمرزش خواهی نمائیم، زیرا خدا میداند من نماز و تلاوت کتابش قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم.»
ابوالفضل العباس (عليهالسلام) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام (عليهالسلام) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. عمر بن سعد نمیخواست اجازه دهد، ولی یکی از یارنش گفت: «سبحان الله اگر اهل دیلم (کنایه از مردم بیگانه) و کفار از تو چنین تقاضائی میکردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی» بالاخره ابن سعد با فشار یارانش، شب عاشورا را به امام و اصحابش مهلت داد.
#لعنت_الله_علی_القوم_الظالمین
#آگاهبودندوجنایتکردند
https://eitaa.com/astanehmehr