eitaa logo
آستانِ مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
61 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام ✔اطلاع رسانی اخبارخواهران حرم Admin: @karimeh_135 @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | ماجرای گفتگوی امام حسین علیه‌السلام و حضرت زینب در @omoorfarhangi
🏴 📖 بد جور دلشکسته‌ای و گریه می‌کنی از اشک چهره شسته‌ای و گریه می‌کنی بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم بر خاک‌ها نشسته‌ای و گریه می‌کنی امشب به صبح امر بفرما طلوع مکن امشب عجیب خسته‌ای و گریه می‌کنی خونِ جگر برای شما قوت شب شده با ناله عهد بسته‌ای و گریه می‌کنی زنجیرها که پشتِ تو را زخم کرده‌اند هر روز بینِ دسته‌ای و گریه می‌کنی هیئت تمام شد، همه رفتند و تو هنوز یک گوشه‌ای نشسته‌ای و گریه می‌کنی آبی بزن به صورتِ مادر،زِ دست رفت چون مادرت شکسته‌ای و گریه می‌کنی ✍🏻 حسن لطفی ◼️◾️▫️◾️◼️ «آستانِ مهر» | @astanehmehr
هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام (عليه‌السلام) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «‌برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می‌شوند، می‌شنوید؟‌» امام (عليه‌السلام) سر را بلند کرد و فرمود: «‌من رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو (به زودی) نزد ما خواهی آمد.‌» امام (عليه‌السلام) به عباس (عليه‌السلام) فرمود: «‌ای عباس، جانم به فدایت، بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می‌خواهند و برای چه به پیش آمده‌اند؟‌» حضرت عباس (عليه‌السلام) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «‌چه رخ داده و چه می‌خواهید؟‌» گفتند: «‌فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.‌» عباس (عليه‌السلام) گفت: «‌از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله (عليه‌السلام) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.‌» آنان پذیرفتند پس عباس (عليه‌السلام) به تنهایی نزد امام حسین (عليه‌السلام) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد. امام (عليه‌السلام) به حضرت عباس (عليه‌السلام) فرمودند به نزد آنها بازگرد و اگر می‌توانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان تا امشب برای پروردگار خود نماز خوانده دعا کنیم و از او آمرزش خواهی نمائیم، زیرا خدا می‌داند من نماز و تلاوت کتابش قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم.» ابوالفضل العباس (عليه‌السلام) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام (عليه‌السلام) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. عمر بن سعد نمی‌خواست اجازه دهد، ولی یکی از یارنش گفت: «سبحان الله اگر اهل دیلم (کنایه از مردم بیگانه) و کفار از تو چنین تقاضائی می‌کردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی» بالاخره ابن سعد با فشار یارانش، شب عاشورا را به امام و اصحابش مهلت داد. https://eitaa.com/astanehmehr