توتکرار نمیشوی۷۴.mp3
61.91M
#قسمت_هفتادوچهارم
یادتونه که توی قسمت قبل چی شد ؟
وای جاوید بردش سر مزارسیدمهدی وگفت اینجا فاتحه بخون ووقتی چشمای متعجب لیلیت رو دید گفت من همه چیو میدونم ....گفت خودش بهم گفت خیلی میخوادت و....
جاوید ماجرایی غریب رو تعریف کرد و گفت نمیدونم چرا ولی خوشحالم که منو انتخاب کردی .....
یهو گفت دوسه روز پیش چی رو میسوزوندی؟
نامه هاشو ؟😱 اون ازکجا فهمیده بود؟...
فقط دیگه لیلبت روش نمیشد گریه کنه چون دیگه جاوید علتشو میدونست! ولی به جادید گفت که:بایدبگم تا بدونی چراانتخابت کردم که چرا عکس و وصینامه شو سوزوندم چون میخواستم مال توباشم !جاوید گفت اونروز که حلقه تو اینجا پیداکردیم قبر سید مهدی رو پیدا کردم ...
...لیلیت میخواست فرار کنه از دستش از خجالتش از ناراحتی وخشمش ولی جاوید گرفتش و خواست که لیلیت براش درد ودل کنه تاسبک بشه گفت من توروانتخاب کردم چون تو ملاک های منو داشتی جز یه مورد جاوید گفت وسید مهدی اون ملاک روداشت درسته؟....توی ماشین نشسته بود وجاوید پیش مهمون ها بود اونجا سرش رو روی داشبورد گذاشت و غرق درفکر و اشک آلود بود که....
...❤️❤️
حالا بیایید باهم ادامه ماجرا رو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c