آستانِ مهر
#چهل_قدم_با_گلستان حکایت بیست و هفتم: #روزی_به_غرور_جوانی_سخت_رانده_بودم روزی به غرور جوانی سخت را
#چهل_قدم_با_گلستان
حکایت بیست و هشتم:
#پیادهای_سر_و_پا_برهنه
پیادهای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد و معلومی نداشت.
خرامان همیرفت و میگفت:
« نه به استر بر سوارم نه چو اشتر زیر بارم
نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی میزنم آسوده و عمری میگذارم »
اشتر سواری گفتش: ای درویش کجا میروی؟! برگرد که به سختی بمیری. نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت.
چون به نخله محمود در رسیدیم توانگر را اجل فرا رسید. درویش به بالینش فراز آمد و گفت: ما به سختی بنمردیم و تو بر بختی بمردی.
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست
ای بسا اسب تیزرو که بماند
که خر لنگ جان به منزل برد
بس که در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم خورده نمرد
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/astanehmehr
Piadee Sara Pa Berahneh.mp3
2.49M
حکایت بیست و هشتم:
#پیادهای_سر_و_پا_برهنه
•°•🔷️💠🔷️•°•
@astanehmehr