#خاطرات_مامان۲۸
#گریههایشبانه
محمدجواد از همون ابتدای بدنیا اومدنش تحت ذره بین من قرار داشت و من تمام جزئیات وجودش رو بررسی میکردم.حالات،روحیات،خلق و خو و اخلاق آینده،شخصیت و.... حتی طبعش رو هم میخاستم باهمون دوسه تا تکون دست و پا تشخیص و تعیین کنم.
کارشناسی بودم برای خودم.
چون در دوران بارداری کلی مزخرفات رو وارد ذهنم کرده بودم که همشون حاصل کتابهای پرمحتوای روانشناسی و فرزندپروری بود.
همه اطلاعات من خوب، مفید و درست بودند اما با حقیقت اصلی بچه دار شدن فرق داشتند.چون هیچ کتاب و سرچ و اطلاعاتی نمیتونست راهکاری برای مقابله یا کنار اومدن با اونهمه غر و گریه های محمدجواد رو به ما ارائه بده.
خلاصه تشخیص دکتر رویا این بود که محمدجواد خونگرم مثل خودم و بدلج مثل احسان بود.من که بدلج نبودم پس لابد احسان بوده که این بچه اینطور درومده😄👏
داشتیم با بچه کوچولوی ۴۳سانتیمون که شدیدا شکل عروسک کوچولوها بود کنتاکت میکردیم که دیدیم فایده نداره.
دلدرد شبانه بدی رو از سر گرفته بود و علیرغم جثه بی نفسش صدای مردونه ش رو به کنسرت همسایگان ساختمون هدیه کرده بود.
چون ساعت از۱۲داشت میگذشت خجالت زده سعی میکردیم ساکتش کنیم.
بچه داری و خستگی و درد بچه یکطرف شرمندگی صدای خفن پسرمون نزد همسایه ها از طرفی دیگه آزار میداد.احسان بچه رو گذاشت توی کریر و تکون داد
براش وز وز میخوند.😐 اصلا انقدر جیغ محمدجواد بلندبود که صدای احسان حقیقتا شنیده نمیشد.
دوباره برش داشت و گذاشتش روی تشک کوچولوی پسرک و با تشک بغلش کرد و گهواره وار تکونش داد. باز فایده نداشت.گفتم پتو میارم گهواره ش میدیم.گهواره واقعیش رو که اصلا نمی پسندید.
گذاشتیمش وسط پتو و چهارگوش پتو رو گرفتیم و تابش دادیم.اصلا این بچه نگفت آخجون تاب بازی😞
وارد مرحله عجز و ناتوانی شدیم گفتیم چکار کنیم صداش کمشه مردم خوابند.
احسان گفت چمیدونم خانم جز این گزینه چیز دیگه ای بذهنم نمیرسه که برم درب همسایه ها رو بزنم و بهشون پنبه تعارف کنم بگم بزارید تو گوشتون😕
گفتم کاش میشد که مخترعین جعبه ای تعبیه کنن آکوستیک باشه بچه رو توش بزاری و صداش همونجا بشکنه
آبرومون رفت بخدا
احسان بشکنی زد و گفت آهاااااا فهمیدم
بچه رو داد بغلم و گفت باشیر مشغولش کن راهشو پیدا کردم
رفت توی اتاق خواب
نمیدونم چی بذهنش رسیده بود و دنبال چی میگشت که کمد دیواری رو داشت بهم میریخت
مامان ساعت۱۲و نیم زنگ زد و باصدایی خواب آلود گفت بچه خوابید؟ یا هنوز بیداره
گفتم مامان صدای جیغشو نمیشنوی؟
گفت چرا ولی خب مادر نمیشه که ببرید این بچه رو یجا درست حسابی تهرونی جایی نشون بدین بعدم بگید که
این بچه روز اول قندش افتاد بهش سرم قندی زدن
یه دکتر خوب که ببیندش میفهمه بچه ریشه دار مشکل داره
کجاشماها اینطور بودید والللا
اعصابم خورد شد گفتم مامان باز که داری تکراری میگی عزیزمن قندش افتاده بود مریضی نیست که
وسط این حرفا یدفعه مامان داد زد تو چرا شلوار پوشیدی؟ بتوچه بگیر بخواب
بهم گفت ببین رویا داره میاد خونه شما بچه رو بخوابونه😄
مامان گوشی رو ول کرده بود هرچه الو الو کردم صدامو نمیشنید مونده بودم بچه بغل در حالیکه تکون تکونش میدادم و همزمان تلاش میکردم شیرش بدم مامانو اونطرف خط پیدا کنم.جرات قطع کردنم نداشتم بهش بر میخورد.
چنددقیقه بعد صدای دعوای مامان و بابا قطع شد. اما مامان نیومد تلفن رو برداره
نگران شدم.
محمدجواد هم که به هیچ سازی کوک نمیشد جیغ میزد. بچم جون و پرهم نداشت بتونم درست بغلش کنم یا اینور اونورش کنم . مامان هم اومدنی نبود که نبود دو دقیقه ای خنثی گذشت تا اینکه صدای خروپف مامان شنیده شد. دقیقا خرناسه مادرم بوددددددد.😳
گوشی را عصبانی و کنف شده قطع کردم.
یکدفعه احسان رسید با یک توپ کوچک سیاهرنگ که شبیه توپ پینگ پونگ بود.جنس نرمی داشت.احسان میخواست با نخ و سوزنی که به شکم توپ وارد میکرد گلوله آویزی درست کنه که با اون بچه رو هپنوتیزم کنه و بخوابونه😐😐😐😐😐😐😐
بچه رو که بی وقفه گریه مردونه میکرد بی پروا دادم بغلش و رفتم افتادم روی تخت و زدم توی سرم.
واقعا نمیدونستم چکار کنم. خشن گفتم احسان من دارم دیوونه میشم تو یکساعته دل و روده کل کمد منو بهم ریختی اینو پیداکنی نخش کنی بچه رو هیپنوتیزم کنیم؟؟؟!
من چقد بدبختم😭
بجاش بیا چسب بیار بزنیم به دهن بچه تا ساکتشه آبرو برامون پیش درو همسایه نموند.
احسان ناله هامو دید متاثرشد. بچه رو گذاشت روی زمین و اومد پیشم نشست. محمدجواد که روی زمین رها شد ساکت شد😳😍😍😍
✍ مطهره پیوسته
🌱👶🏻🌱👶🏻🌱👶🏻🌱👶🏻
@astanehmehr
323517_216.mp3
662.6K
🌷 برخیزید برخیزید برخیزید
🌷 ای شهیدان راه خدا
🎙اجرای گروهی
🌷♡🌷♡🌷♡🌷
@astanehmehr
🍃 #مهر_و_ماه
خوشبختی از آنِ ملتی است که از خو و منش رضاخانی، فراری باشد و عشق امام رضاجانی را ترجیح بدهد.
سعادت از آنِ کبوتری است که چشم بر بام پر زرق و برق دنیا ببندد و آغوش پر آرامش صحن و سرای تو را انتخاب کند.
و نور و سرور از آنِ کشوری است، که شما و خواهر کریمهتان، سایه لطف و رحمتتان را بر آن گستراندهاید.
💚 عاشقانه دوستتان داریم، شما برادر و خواهر را.
#دهه_فجر #ماه_رجب
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
#عرض_ارادت
دلبر و یار من تویی
رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی
بهر تو بود بودِ من
📸نفیسهباقریان
〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️
@astanehmehr
دختر خانم ها 🌸
آقاپسرها🌸
نوه های مهربون🌸
دست به کار بشین و تافرصت باقیه خاطرات مامان بزرگاتون رو بفرستین برای ما توی ایتا👇 حتما دوست دارین از حرم یادگاری های متبرک داشته باشین؟
😊😍
منتظرآثارقشنگتون هستیم
(خاطرات مامان بزرگ ها)
در۳موضوع:
❣سختی های دوران طاغوت
❣اتفاقات انقلاب اسلامی و مجاهدتهای زنان
❣پیروزی انقلاب اسلامی
درقالب های
متن ، صوت ( زیر۱۰ دقیقه) و فیلم (۲دقیقه)از مامان بزرگ های عزیز
💌 مهلت ارسال آثار از۸ الی ۲۲ بهمن ماه
✨همراه با ده ها جایزه ارزشمند از متبرکات حرم مطهر چادر وجانماز از داخل ضریح و نگین انگشتری متبرک ✨
🌷࿇༅♡══°•═┅─
ارسال آثار زیبای شما به آیدی زیر درایتا👇
@astanee_mehr
اعلام نتایج در تنهاکانال رسمی بانوان آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
@astanehmehr
࿇༅═══┅
#تلنگرانه
« و چه بسیار بدیهایم را از نگاه مردم پنهان داشتی» و چه بسیار آبروداری کردی.
჻ᭂ࿐✰🌸჻ᭂ࿐✰
🌸 #مهربانو
🇮🇷 واسه تولد انقلاب، جشن بگیریم و کیک بپزیم. 🤩😋
مواد لازم: 🥣
🔹تخم مرغ: ٢ عدد
🔹آرد: ٨ قاشق غذاخوری
🔹شکر: ٨ قاشق غذاخوری
🔹شیر: ١٠ قاشق غذاخوری
🔹روغن: ۶ قاشق غذاخوری
🔹بکینگ پودر: ١ قاشق مرباخوری
🔹پودر کاکائو: ١ قاشق غذاخوری
🔹٣ قاشق کشمش + ١ قاشق آرد
🔹کمی وانیل
1⃣ تخم مرغ، وانیل و شکر رو خوب هم میزنیم تا کرم رنگ بشه و کشدار.
2⃣ شیر و روغن رو به ترتیب اضافه میکنیم،
3⃣ و بعد آرد رو در دو مرحله اضافه میکنیم و به آرامی هم میزنیم.
خوب که یکدست شد، مواد رو به دو قسمت تقسیم میکنیم؛
4⃣ به یه قسمت پودر کاکائو اضافه میکنیم و به قسمت دیگه، کشمش رو با یه قاشق آرد مخلوط کرده و اضافه میکنیم.
البته اضافه کردن کشمش سلیقهای هست و اگه دوست ندارید میتونید اضافه نکنید.
5⃣ حالا داخل فنجانها رو به خوبی چرب میکنیم و از هر دو دستهٔ مایعهامون، داخل فنجانها میریزیم.
فنجانها نباید پر بشه و باید نصفش خالی بمونه.
6⃣ قابلمهای رو پر از آب جوش میکنیم و میذاریم رو گاز و فنجانها رو میچینیم داخلش.
آب داخل قابلمه هم باید تا نصف فنجانها بیاد نه بیشتر.
دم کنی میذاریم. بعد از گذشت بیست دقیقه، کیک ما آماده است.
#دهه_فجر
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»
Ejraye Goroohi - 22 Bahman.mp3
2.66M
🌷 ۲۲ بهمن روز آزادی ما
🌷 روز پیروزیی ما
🌷 روز شکست دشمن
🎙 اجرای گروهی
🌷•♡•🌷•♡•🌷•♡•🌷
@astanehmehr
🕊 #شهد_عشق
محبوبه در بهمن سال 1340 در خانواده ای مذهبی در تهران به دنیا آمد و در سایه حمایت پدر و مادر پرورش یافت. پدرش غلامرضا دانش آشتیانی، روحانی فرهیخته و متعهدی بود که به تربیت اسلامی فرزندانش اهمیت میداد و با کسانی چون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید باهنر رفت و آمد داشت. بدین ترتیب محیط خانواده او، افق های روشنی را برای بالندگی فکری و روحی محبوبه خردسال فراهم کرد.
سالها بعد، صبح روز ١٧ شهریور ١٣۵٧ ، دولت تصمیم گرفت در تهران و یازده شهر دیگر به مدت ۶ ماه حکومت نظامی اعلام کند، اما تظاهرکنندگان بی اعتنا به اخطارهای فرمانده نیروهای نظامی، در صف های فشرده به طرف میدان ژاله رفتند و در آنجا تجمع کردند. محبوبه نیز در میان تظاهرکنندگان بود. او که غسل شهادت کرده بود و سلاحهای سنگین مأموران امنیتی بر پشت بام خانه های اطراف میدان را می دید، تردید نکرد و خود را به ضلع شمالی میدان که محل تجمع زنان بود، رساند.
دیری نگذشت که صدای گلوله و فریاد همه جا را گرفت و عده زیادی از تظاهرکنندگان در خون خود غلتیدند و به شهادت رسیدند.
محبوبه بنر استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را با خود حمل می کرد و شعار می داد که ناگهان گلوله، قلبش را شکافت؛ بر زمین افتاد؛ به ابدیت پیوست و نامش ماندگار شد.
#دهه_فجر #شهدای_انقلاب
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»