استاریسم؛
فردا که هیچکس نمیره سرکلاس، شجاعانه میرم مدرسه مسموم شم بمیرم تا انشاالله تودهنی محکمی باشه برای خ
خدایا شوخی های مارا جدی نگیر
آدم برمیگرده به زندگیش نگاه میکنه، به کاراش نگاه میکنه با خودش میگه پسر چه غلطی میکردی پس این همه سال؟
استاریسم؛
جزو اقلیتها بودن واقعا سخته، کل زندگیت باید مراقب باشی اکثریت قورتت نده.
یه قطره آب شیرینِ دور افتاده از سرچشمهاش، چطور میتونه مقاومت کنه که تو شوری دریا نابود نشه؟
استاریسم؛
عالیقاپو که بری چشمت به گربههای کنار سقاخونه هم میوفته، یکم که چشم بگردونی صاحابشونم پیدا میکنی، پیرزن چشمقشنگ.
خوشگل ولی با لباسای کهنه، به گربههای اون اطراف غذا میده و برای رهگذرا دعا میکنه، تاکید میکنه که جوونیام خادم امامزاده صالح بودم و الان همسایه سقاخونهام، همیشه خدا از غرغرهای شوهرش میگه ولی یه عالمه حس خوب میریزه تو حلق آدم.
بخورید و بیاشامید ولی جان مادرتون کارفرهنگیا رو مختلط نکنید این بازی کثیف و تمومش کنید.
بابا یه سری طوری برا تنبلی و بیحوصله بودن و اخلاق سگیشون کلاس میذارن که آدم بخاطر شاداب و بَشاش بودنش غصهاش میشه.
به نظرم کار آموزش پرورش باید با جزئیات بیشتری توصیف بشه، مثلا باید اشاره کنن که دقیقا آموزش و پرورشِ چی؟ یه مشت عقدهایی؟ بزدل؟ چاپلوس؟ خروجی دستگاه دقیقا چیه