eitaa logo
آتش به اختیار
438 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
6 فایل
محتوای فرهنگی،سیاسی،اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺باور کردنی نیست،ولی حقیقت دارد! خاطره‌ای از۱۸ سال اسارت سیدالاسرا، سرلشگر خلبان حسین لشگری که اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ است! وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟گفت برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته را‌ مرور می‌کردم! سال‌ها درسلول‌های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود!زبان انگلیسی می‌دانست،برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود! گفت از ۱۸ سال اسارتم، ده سالی که در انفرادی بودم،سال‌ها با یک مارمولک هم‌صحبت می‌شدم! بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود!سرباز عراقیِ نگهبان، یک لیوان آب یخ خورد، خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد،دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت‌ها از این مسئله خوشحال بودم!این را هم بگویم که من مدت ۱۲سال در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم و حسرت ۵دقیقه آفتاب راداشتم!چقدر درمعرفی قهرمانان واقعی به نسل جوان کوتاهی شده است و ارزش‌ها نادیده گرفته شده است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌� اینها برای وطن جنگیدند شادی روح شهدا فاتحه ای نثار کنیم
🥀 🔺شهیدی که حضرت زهرا به او فرمودند: باید برگردی اهل بابلسر بود. بسیجی لشکر ویژه ۲۵ کربلا. سال ۶۲ عملیات والفجر ۶ تو چیلات به شهادت رسید. ۱۳ سال بعد تفحص شد و استخوان های مبارکش برگشت. پسر شهید تعریف میکرد: یک شب خواب دیدم پدرم برگشته، به سمتش دوان دوان رفتم و با ذوق تمام اون و در آغوش گرفتم اما حس کردم بابا زیاد خوشحال نشد. ازش سوال کردم چیزی شده بابا !؟انگار ناراحتی که برگشتی...!!! گفت : آره پسر... ما تو این مدتی که تو تپه های منطقه چیلات بودیم، هر غروب خانم حضرت زهرا به ما سر میزد. وقتی از کنار استخوان های ما رد میشد، این چادرش بروی پیکرهای شهدا و من وقتی کشیده میشد، یه حال قشنگی بهمون دست می‌داد که قابل وصف نیست. یک روز که خانم تشریف آوردن، اسم من و صدا کرد و گفت: آماده شو که باید برگردی. گفتم خانم چراااا من؟! گفت:آخه دخترت مدتیه داره من و قسم میده به پسرم حسین که پیکر بابام برگرده، واسه همین تو باید بری پیشش. نمیتونم درخواستش و رد کنم..!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺آی شهدا در این شلوغی دنیا فراموشتان نکردیم در شلوغی قیامت فراموشمان نکنید دست مارو بگیرید...
🔺باور کردنی نیست،ولی حقیقت دارد! خاطره‌ای از۱۸ سال اسارت سیدالاسرا، سرلشگر خلبان حسین لشگری که اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ است! وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟گفت برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته را‌ مرور می‌کردم! سال‌ها درسلول‌های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود!زبان انگلیسی می‌دانست،برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود! گفت از ۱۸ سال اسارتم، ده سالی که در انفرادی بودم،سال‌ها با یک مارمولک هم‌صحبت می‌شدم! بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود!سرباز عراقیِ نگهبان، یک لیوان آب یخ خورد، خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد،دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت‌ها از این مسئله خوشحال بودم!این را هم بگویم که من مدت ۱۲سال در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم و حسرت ۵دقیقه آفتاب راداشتم!چقدر درمعرفی قهرمانان واقعی به نسل جوان کوتاهی شده است و ارزش‌ها نادیده گرفته شده است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌� اینها برای وطن جنگیدند شادی روح شهدا فاتحه ای نثار کنیم
🥀 🔺شهیدی که حضرت زهرا به او فرمودند: باید برگردی اهل بابلسر بود. بسیجی لشکر ویژه ۲۵ کربلا. سال ۶۲ عملیات والفجر ۶ تو چیلات به شهادت رسید. ۱۳ سال بعد تفحص شد و استخوان های مبارکش برگشت. پسر شهید تعریف میکرد: یک شب خواب دیدم پدرم برگشته، به سمتش دوان دوان رفتم و با ذوق تمام اون و در آغوش گرفتم اما حس کردم بابا زیاد خوشحال نشد. ازش سوال کردم چیزی شده بابا !؟انگار ناراحتی که برگشتی...!!! گفت : آره پسر... ما تو این مدتی که تو تپه های منطقه چیلات بودیم، هر غروب خانم حضرت زهرا به ما سر میزد. وقتی از کنار استخوان های ما رد میشد، این چادرش بروی پیکرهای شهدا و من وقتی کشیده میشد، یه حال قشنگی بهمون دست می‌داد که قابل وصف نیست. یک روز که خانم تشریف آوردن، اسم من و صدا کرد و گفت: آماده شو که باید برگردی. گفتم خانم چراااا من؟! گفت:آخه دخترت مدتیه داره من و قسم میده به پسرم حسین که پیکر بابام برگرده، واسه همین تو باید بری پیشش. نمیتونم درخواستش و رد کنم..!!!