Picsart_23-08-15_23-16-01-364.jpg
حجم:
2.4M
#رزق
#هدیه
#اربعین
#محرم
#دختر
#حضرت_رقیه
تعداد زیاد ، مناسب هدیه کوچک ، مثل کش مو، دستبند ، گوشواره و...
@atashbe_ekhtear
باتشکر از طراحان طرح وایده
نشر رزق با لینک کانال❌فورواردبشه😉
#حضرت_رقیه
#سرود
https://eitaa.com/atashbe_ekhtear/66764
شروع سرود های حضرت رقیه س 👆👆👆
https://eitaa.com/atashbe_ekhtear/31667
سرود حضرت رقیه س 👆👆
💎 جواب کامل شبهه
2⃣4️⃣2️⃣ چگونه صدای حضرت رقیه سلاماللهعلیها از خرابه به گوش یزید در کاخ رسید؟!
🔶 اول: وقتی معاویه در حال ساخت قصری به نام کاخ خضری بود، خانههایی را خرید تا قصر را بنا کند. یکی از این خانهها متعلق به پیر زنی بود که حاضر به فروش خانهی خود نبود و میگفت می خواهم در همین جا زندگی کنم و بعد از مرگم نیز قبرم درون خانهام باشد.
◾️ معاویه دستور داد خانه را خراب کنند اما عمرو عاص مخالفت کرد و گفت: عرب همیشه در آرزوی حاکمی عادل بوده و تو میتوانی از این فرصت استفاده تبلیغاتی کنی؛ به این صورت که قصر را بسازی و آن خانه را خراب نکنی. آن وقت هرکه از درب قصر وارد شود اولین سوالی که برایش پیش میآید این است که این خانهی خرابه در وسط قصر چه میکند و ما به او پاسخ میدهیم که عدالت ما به ما اجازهی خراب کردن خانه پیر زن را نمیدهد.
◾️ بعد از مدتی پیر زن از دنیا میرود و معاویه باز هم آن خانه را خراب نمیکند. در زمان یزید با وجودی که این خانه به خرابه تبدیل شده باز هم این نیرنگ ادامه پیدا میکند. زمانی که اسرا را به شام میآورند، در آن خرابه قرار میدهند و آن خرابه داخل حیاط قصر بوده است. [1]
🔷 دوم: صدای رقیه به گوش یزید نرسید بلکه وقتی کودک سه ساله امام حسین علیهالسلام از خواب پرید و بهانه پدرش را گرفت و شروع به گریه کرد زنان هم دور او را گرفتند و شروع به گریه و زاری کردند و سروصدا زیاد شد و به کاخ یزید رسید و او علت را جویا شد دستور داد سر پدرش را برای او ببرند. [2]
🔶 سوم: احتمال دیگر این است وقتی دختر سه ساله از خواب پرید و بهانه پدر را گرفت و زنان دور او را گرفتند و شروع به گریه کردند و سروصدا زیاد شد مأموران نگهبان خبر این سروصدا و همهمه را به کاخ یزید رساندند و یزید هم که علت را جویا شده دستور داده سر امام را برای آنها ببرند.
🔷 چهارم: احتمال دیگر این است در آن زمان احتمال وجود خرابهها و خانههای کهنهی متصل به کاخ وجود داشته که به خاطر وجود نداشتن کارخانهها و وسایل نقلیهی امروزی کوچکترین صداها شنیده میشده و حتی اگر اسرا در یکی از این خانههای خرابه متصل به کاخ بوده باشند سروصدای آنها به خوبی به قصر رسیده میشده است.
◾️ بنابراین هر کدام از احتمالات را در نظر بگیریم درست است چون این اتفاق افتاده است که کودکی از فرزندان امام در خرابه بغل کاخ بهانه پدر را میگیرد و سروصدا میشود خبر به گوش یزید میرسد و او برای آرام کردن اسرا سر امام را برای آنها میفرستد.
🌐 منابع:
[1]ـ ریحانه کربلا، نوشته عبدالحسن نیشابوری، صفحه۱۰۱.
[2]ـ درکربلا چه گذشت، ترجمه نفسالمهموم، شیخ عباس قمی، ص 414.
#تبلیغ
#شبهه
#حضرت_رقیه
@atashbe_ekhtear
https://eitaa.com/atashbe_ekhtear/67704
محتوای تبلیغی حضرت رقیه س 👆👆
#پرده_خوانی
#حضرت_رقیه
#تبلیغ
نمایشنامه
#حضرت_رقیه
#ظهور
متن نمایشنامه: #زهرا_احدی_رشت
حضرت زینب از بیرون صحنه وارد میشود و با خود میگوید: برادرم به من سپرد که مراقب فرزندان خیمه باشم حالا وظیفه من این است تا از آنها مراقبت کنم.
- رقیه! رقیه کجاست؟ رقیه جانم کجایی عمه جان؟
آه رقیه.تویی عمه جان؟ چرا تنها در آن گوشه نشستهای قربانت شوم؟
سرت را بالا بگیر عزیز دلم. چه شده است؟
+حضرت رقیه:
عمه جان دلم برای بابایم تنگ شده است.
دلم برای عمو عباس تنگ شده
برای برادرم علیاکبر، بابا میگفت او شبیه پدربزرگش است، مثل روزهایی که دلم میخواست پیامبر را ببینم حالا دلتنگ داداش علیاکبر هستم
برادرم سجاد که بیمار است و به کمک من نیاز دارد
برادرم علیاصغرررر حتما حالا خیلی تشنه است
آخر سه روز است که آب نخورده
مثل من
و من هربار خواستم آب بخورم بخاطر تشنگی بقیهی بچهها، از آبخوردن گذشتم
عمه من دلم بابا را میخواهد
-دورت بگردم رقیه جانم
غصه نخور عزیز دل عمه
تو حالا بزرگ شدهای
درست است که فقط سه سال داری اما این جنگ و این سختیهایی که تو کشیدی، تو را به اندازهی یک عمر بزرگ کرده
تو حالا فقط یک دختر سه ساله نیستی
تو میدانی که بابای تو، بابای همهی بچههای جهان است
بابای همهی بچههای مظلوم
او رفت تا با دشمن بجنگد تا دیگر هیچکس به هیچ بچهای آسیب نرساند.
+ولی عمه، من آدم بدها را دیدم، آنها حتی به من هم رحم نکردند، آنها چادر من را آتش زدند، گوشهایم را ببین، گوشوارهام را با گوشم از جا کندند
آنهایی که با من این همه بدی کردند، حتما پدرم را میکشند.
-الهی برای تک تک دردهای تنت بمیرم.
چقدر شبیه مادرم حضرت زهرا شدهای.
رقیه جان، بابای تو اگر کشته شود، یعنی در راه خداوند شهید شده و اینگونه به بهشت میرود.
+بهشت؟ خب عمهجان من هم میخواهم شهید شوم، من هم میخواهم به بهشت بروم. اصلا من هم میخواهم با دشمن بجنگم.
-الهی عمه به قربانت برود
تو از همینجا هم داری با دشمن میجنگی فدایت شوم
+دارم میجنگم؟ چگوووونه؟
-آری! تو با همین چادری که بر سر داری یعنی شمشیر به چشم دشمن میزنی
دشمن نمیتواند حجاب تو را ببیند
او از حجاب متنفر است
تو با همین آرامشت دشمن را عذاب میدهی
چون او میخواهد آوارگی ما را ببیند
آرام باش عزیز دل عمه
تو هربار که چادرت را محکمتر میگیری یعنی داری گلوی دشمن را میگیری و او را از بین میبری
+عمه! عمه جان
یادم میآید که باباحسین همیشه به من بخاطر حجابم آفرین میگفت
بخاطر همین وقتی دشمن داشت گوشم را از جا میکند، چادرم را سفت گرفتم که از سرم نیفتد.
-عمه به قربانت شود
رقیه جانم بابای تو فقط بابایت نیست
او امام زمان توست
وقتی به تو چیزی میگوید باید حتما اطاعت کنی
مثل ماندنت در خیمه
مثل صبوریات
مثل تحمل بالایت
+عمه؟ باباحسین شهید میشود؟
-عمه فدای بغض صدایت بشود.
بابای تو شهید میشود اما از میان فرزندانش، یک نفر روزی میآید که او هم مثل باباحسین با تمام دشمنان میجنگد. و انتقام خون بابایت را میگیرد.
+نام او چیست؟
-نام او مهدی ست.
او آخرین امام است.
+عمه جان! بابای من یار داشت، برادرانم، عمو عباس و چندنفر دیگر
آخرین امام چطور؟ او هم یاری دارد؟
-آفرین به تو که از حالا به فکر آخرین امام هستی
آری عمه
او یاران زیادی دارد
هرکس که برایش دعا کند و بخواهد مثل باباحسین با ظلم و بدی بجنگد و از فرمان خداوند و قرآن و امامانش اطاعت کند، از یاران آن حضرت خواهد بود.
+چقدر خوب
حضرت زینب روو به جمعیت میکند و میگوید: -آیا شما هم دوست دارید از یاران امام زمان باشید؟
و منتظر پاسخ بچهها میماند
جمعیت: بله
-پس همه بگویید: لبیک یا مهدی
جمعیت: لبیک یا مهدی
-لبیک یا حسین
جمعیت: لبیک یا حسین
-لبیک یا خامنهای
جمعیت: لبیک یا خامنهای