eitaa logo
پوستر و رزقهای کانال طرح وایده های فرهنگی
5.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
66 ویدیو
4.9هزار فایل
این کانال زیر مجموعه کانال طرح وایده های فرهنگی می باشد . کانال طرح های و ایده های فرهنگی @atashbe_ekhtear خادم کانال برای پاسخگویی @Yaemamreza123
مشاهده در ایتا
دانلود
دانش آموز شهیده باران اشراقی، ۹ ساله به همراه پدرش شهید شدند. باران و خانواده‌اش فقط یک خانواده‌ی معمولی بودند. خیلی معمولی. احسان، پدر باران، کارمند ساده‌ی بانک بود. سایه، مادرش در دانشگاه شهید بهشتی کار می‌کرد و باران، مثل تمام بچه‌ها، آرزوهای کودکانه‌ی زیادی داشت. هر وقت به عمه‌هایش می‌رسید، با ذوق دست‌هایش را بالا می‌آورد، عدد ۹ را نشان می‌داد و می‌گفت:«عمه‌جون! حساب کردم فقط ۹ سال دیگه بزرگ می‌شم، اون‌وقت می‌تونم گواهینامه بگیرم. ماشین بابا رو برمی‌دارم، میام دنبالتون بریم بیرون!» دخترِ بابایش بود، با تمام وجود. بیشتر از آن‌که به مادرش وابسته باشد، به احسان دل بسته بود. هر وقت جایی می‌خواست برود یا کاری داشت، با همان زبان شیرین کودکانه‌اش به مادرش می‌گفت: «مامان سایه! من و بابا داریم پدر و دختری می‌ریم خرید... چیزی نمی‌خوای؟» پدر و دختری‌هایشان زیاد بود. مثل وقتی که پدر و دختری شهید شدند. https://eitaa.com/atashbe_ekhtear_r
دانش آموز شهید سید آرمین موسوی، ۹ ساله آرمین موسوی، کودک هشت ساله‌ای که لبخندش از معصوم‌ترین پدیده‌های این سرزمین بود، همراه پدر و مادرش در حمله‌ی موشکی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. آن‌ها نه سلاحی داشتند، نه یونیفورمی به تن داشتند. فقط شب را در سایه‌ی دیوارهای آن چاه گذرانده بودند تا پدر، مثل همیشه، از آب مردم منطقه مراقبت کند. آرمین فقط هشت سال داشت. اما دلش با آرمان‌های بزرگ گره خورده بود. وقتی یکی از سرداران شهید شد، چند روز نمی‌گذاشت تلویزیون روشن کنند. گریه می‌کرد. وقتی موشک‌های ایران در پاسخ به تجاوز دشمن شلیک می‌شد، صلوات می‌فرستاد، تکبیر می‌گفت. کسی باور نمی‌کرد بچه‌ای هشت ساله، این‌همه درک داشته باشد. حالا اما، همان کودک، قربانی موشک همان دشمنی شد که هیچ مرزی نمی‌شناسد، نه نظامی، نه زن، نه کودک. https://eitaa.com/atashbe_ekhtear_r