eitaa logo
پوستر و رزقهای کانال طرح وایده های فرهنگی
5.2هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
69 ویدیو
4.9هزار فایل
این کانال زیر مجموعه کانال طرح وایده های فرهنگی می باشد . کانال طرح های و ایده های فرهنگی @atashbe_ekhtear خادم کانال برای پاسخگویی @Yaemamreza123
مشاهده در ایتا
دانلود
دانش آموز شهیده مهیا نیکزاد ۷ ساله مهیا که سرشار از شور زندگی بود با مادر جوانش در حمله صهیونیست‌ها به تهران شهید شدند. https://eitaa.com/atashbe_ekhtear_r
دانش آموز شهیده هلنا غلامی ،۱۲ ساله هلنا غلامی، دختر ۱۲ ساله قهرمان کیوکوشین کاراته آسیا، که یک‌بار پیاده به کربلا رفته بود، آرزو داشت دوباره زائر حرم اباعبدالله‌الحسین باشد. اما حمله موشکی رژیم صهیونیستی در اتوبان تهران-قم، این فرصت را از او گرفت و جانش را گرفت. هلنا» فقط ۱۲ ساله بود؛ مدال قهرمانی آسیا را داشت، حالا اما کنار نام و داشته‌هایش عنوان «شهیده» اضافه شده است. اینجا دیگر مدال‌ها را به ورزشکاران نمی‌دهند، به شهدا تقدیم می‌کنند. مادر «شهید هلنا غلامی»: «واقعاً باعث افتخارم است که دخترم شهید شد. کلمه «شهید» که روی اسم هلنا می‌آید، به من آرامش می‌دهد. جانش را نثار انقلاب، وطن و رهبر عزیزمان کرد. فرزندانم، جانم، همه‌چیزم فدای رهبری.» پدر شهیده، مردی مؤمن و مقاوم: «فرزندم را با افتخار تقدیم ایران اسلامی و رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای کردم. هلنا فقط یک ورزشکار قهرمان بود که رژیم کودک‌کش صهیونی او را به شهادت رساند. خدا را شاکرم که چنین هدیه‌ای به این وطن و ملت دادم.» روستای سرنمک، امروز بیش از همیشه، نماد مظلومیت و افتخار شده بود؛ جایی که کودکی رفت، اما «شهیدی» بازگشت. شهید «هلنا غلامی»، نامت جاودانه در تاریخ این سرزمین خواهد ماند... https://eitaa.com/atashbe_ekhtear_r
دانش آموز شهیده محدثه اقدسی ،کلاس هفتم در دلش مرور می‌کند که چقدر رفتارهای محدثه سنجیده بود! به‌ وقتش می‌خندید، به‌ وقتش حرف می‌زد و به‌ وقتش سکوت می‌کرد. انگار‌نه‌انگار که فقط سیزده سال داشت! یادش می‌آید آخرین باری که همدیگر را دیدند، محدثه قول داد که ساختن دستبند و گیره‌های روسری را یادش بدهد. با خود زمزمه می‌کند: «تو که هیچ‌وقت بدقول نبودی ...» و به این فکر می‌کند که چه کارهای مختلفی را دوتایی یاد گرفته بودند! با هم کیک پخته بودند، غذا درست کرده بودند، نقاشی و خوشنویسی هم که همیشه جزء برنامه‌هایشان بود. امسال هم قرار بود بعد از تمام شدن سال تحصیلی، غیر از کلاس‌های والیبال، شنا و اسکیت که هر سال می‌رفتند، در کلاس رزین یا فیروزه‌کوبی هم شرکت کنند. یاد وقتی می‌افتد که با هم مسابقه کتاب‌ خواندن می‌گذاشتند و تمام قفسه‌های کتابخانه را به‌دنبال کتاب‌های تازه زیرورو می‌کردند. روحیه بانشاط و درعین‌حال منطقی و سازگارش باعث می‌شد که همه دوستش داشته باشند. خاطره اردوی مدرسه در ذهنش جان می‌گیرد: رفته بودند کرمان، سر مزار حاج‌قاسم و محدثه پشت تلفن به مادرش می‌گفت: «مامان، اینجا مثل بهشته ... باید خودت بیای و ببینی.» انگار سرمشق تک‌تک جملاتش را از آخرین مکالمه شهید احمد کاظمی و شهید باکری گرفته بود. به مادرش گفته بود: «کاش ما بتونیم خانوادگی بریم بهشت و همه با هم عاقبت‌به‌خیر بشیم.» و به آرزویش رسید و به همراه برادر و پدرش عاقبت بخیر شدند. و مادری چشم انتظار شهادت و عاقبت بخیری ... https://eitaa.com/atashbe_ekhtear_r