با توکل به خدا و با آرزوی سلامتی و ظهور امام عجل الله وبه یاد شهید والامقام موسی افشگه
🌷وبقیه اموات وشهیدان خدایا یاریم کن تا بهترینها رابه نیت پدر مادر حضرت فاطمه زهرا سلام الله انجام دهم 🌷و ان شاءالله دراین روز شهید بزرگوار موسی افشگه
🌷 وبقیه اموات سر سفره پر برکت حضرت زهرا سلام الله میهمان ویژه باشن
شهید گرانقدر موسی افشگه🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۶/۱
محل ولادت: روستای نظام آباد_توابع استان حاجی آباد_استان هرمزگان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۵/۶
محل شهادت: حاج عمران عراق
مزار: بهشت زهرای روستای شاهرود حاجی آباد هرمزگان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾
🔰زندگینامه شهید بزرگوار موسی افشگه
💐🍃شهید موسی افشگه در اولین روز ماه شهریور سال ۱۳۴۱ در روستای نظام آباد از توابع شهرستان حاجی آباد در استان هرمزگان در خانواده ای مومن و مذهبی و دریک خانواده ۸نفره که ایشان فرزند آخر بود چشم به جهان گشود.
پدرش یارقلی و مادرش حوری نام داشت.
شهید موسی افشگه به پدر در کارهای کشاورزی کمک می کرد.
و بعد از آن به عنوان سرباز ارتش در جبهه جنگ حضور یافت.
و ایشان در ششم مرداد ماه سال ۱۳۶۲ بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
🕊آرامگاه شهید در بهشت زهرای روستای شاهرود به خاک سپردند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
🌷✨🌿🌷✨🌿🌷✨
🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴
❣خاطره هایی از شهید از زبان برادر شهید موسی افشگه
🌤شهید دلسوز و مهربان بود.چهره نورانی و خندان او در ذهن تمامی دوستان و آشنایان همیشگی بود.
نور خاصی در نگاهش موج می زد. مسجد را دوست می داشت و در تمام مراسم ها و عزاداریها شرکت می کرد.
💥اهل نماز و روزه بود و کمتر روزی می شد که او را مشغول دعا خواندن نبینیم .
دلسوز و مهربان بود.به زحمت کار می کرد و علاوه بر تامین مخارج خانواده با پس اندازی که از کار کردن به دست می آورد برای خواهرانمان لباس می خرید.
🌺🍃از اینکه کسی را خوشحال کند لذت می برد.
او هرگز اجازه نمی داد احساس کمبود کنیم .
همراه پدر کار می کرد و حتی پول تو جیبی مرا نیز می داد و می گفت برادر جان خوب درس بخوان تا در آینده برای خودت کسی شوی.
🌹آخرین نگاه 🌹
شهید موسی افشگه جوان بخشنده و سخاوتمندی بود.
در تیپ ۷۷ خراسان خدمت سربازی را سپری می کرد.بیست روزی را برای مرخصی به خانه آمده بود.
زمانی که قصد رفتن داشت روبه پدر کرد و گفت اگر اجازه بدهید باید بروم .
🌱✨پدرم رو به او کرد و گفت :باشد اما شما کار نیمه تمامی دیگر نداری که انجامش بدهی؟
موسی کمی فکر کرد و گفت :چرا ؛برایم به خواستگاری بروید .
🌼🌿پدر از درخواست موسی خیلی خوشحال شد و مقدمات را فراهم کردن و مراسم بله برون انجام شد و شهید را با قلبی شاد راهی جبهه کرد.
وقت خداحافظی برای بدرقه او را همراهی کردم .مرا در آغوش کشید و پولی در جیبم گذاشت من با حال تعجب به او گفتم چه کار میکنی؟ تو خودت الان به این پول بیشتر احتیاج داری.
دستم را گرفت و گفت الحمدلله آنجا همه چیز هست .
♨️سوار اتوبوس که می شد حالت خاصی داشت.چندبار برگشت و مرا نگاه کرد .بعد از داخل پنجره ماشین دستش را بیرون آورد و مقداری دیگر پول به من داد و گفت برادر جان زحمتی برای من میکشی؟
گفتم: به روی چشم بگو.
گفت لطفی کن دوتا پارچه بخر و آن را به نامزد من بدهید .
اگر بازگشتی بود خوبی شما را جبران میکنم.
اما گویی آن هدیه و آن نگاه ،نگاه آخرین موسی بود.🥀🥀
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱
🔷خاطرات شهید افشگه از زبان برادرزاده شهید(معرف)
🌻در آن زمان عموی بنده یک دوربین داشتند که از دوستان و آشنایان و افراد خانواده عکاسی و چاپ می کردند و به آنها می دادند که با این کار خود ثبت خاطره می کرد و آلبوم بزرگی را از همین عکس هایی که گرفته بود موجود هست.
🌟همانطور که سالهای بعد با شهادتش هم خودش در تاریخ فداکاری کرد و ماندگار شد.
مومن و متعهد به دین اسلام و نماز و روزه بود.از همان کودکی نور خاصی در چهره ی سبزه اش موج میزد.
اهل مسجد ،نماز و روزه بود.همه اش در پی این بود که به دیگران کمک کند.
او علاوه بر تامین مخرج خانواده در کنار پدر ،با پس اندازهایی که جمع می کرد برای خواهرانش لباس می خرید و از اینکه آنها را خوشحال می کرد لذت می برد.🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━
🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿
15.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻اینجا آئینه تجلی همهی تاریخ است
چه می جویی عشق؟ همین جاست
#شهید_موسی_افشگه🌹
شادی روح بلند همه شهدا صلوات🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━