#داستان_نهجالبلاغهای
«بیخیالِ معذرت!»
سینا تو یه استارتآپ بازی سازی کار میکرد. یه روز به خاطر بیدقتی، یه باگ اساسی تو کدها گذاشت که کل سرورها رو از کار انداخت.
همون لحظه پیام داد به تیم:
«بچهها معذرت میخوام، خرابکاری کردم...»
مدیر تیم، پیمان، یه جمله گفت که تا همیشه تو ذهن سینا موند:
«داداش واسه چی معذرت میخوای؟! اگه همون موقع که داری کد میزنی یه ذره حواست رو جمع میکردی، الان نه من اینقدر استرس داشتم نه تو اینقدر لب و لوچهات آویزون بود !»
همه تیم زدند زیر خنده، ولی در واقعیت این فکر تو مغز سینا حک شد:
«کاش به جای عذرخواهی، همون اول کارم رو درست انجام میدادم...»
از اون روز، سینا یه روش جدید توی زندگیاش پیش گرفت:
قبل از هر کاری یه نفس عمیق میکشید و از خودش میپرسید: «این کاری که دارم انجام میدم، بعداً نیاز به معذرت داره یا نه؟»
تو عرض سه ماه، به یه دیوونهی دقت تبدیل شد! اونقدر که تیم بهش میگفتن: «سینای بیمعذرت»
حالا هر وقت یه تازهکار تو شرکت خرابکاری میکنه، سینا فقط یه جمله میگه:
« داداش دو انتخاب داری: یا مدام بگو "ببخشید"، یا از همون اول طوری کار کن که نیازی به بخشیدن نباشه!»
💢این داستان با الهام از #حکمت_۳۲۹ نهج البلاغه با هوش مصنوعی نوشته شده و توسط بنده اصلاح شده است.💢
گروه "پای منبر مولا" ↙️
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
https://eitaa.com/joinchat/2066481246Cb13f0be69d