💢 #کجایِ_کاریم؟
تمام مناطقی که در جنگ از دست دادیم را همان #سال_اول_باختیم...
ارتش میخواست پیروز باشداما انگار کار #گره خورده بود و نمی شد...
حتی بنی صدر هم که حالا فرماندهی کل قوا را بدست آورده بود هم بدش نمی آمد که پیروزی هایش را به رخ امام بکشد اما کار پیش نمی رفت و فاجعه هویزه و شهدای دانشجو هم اضافه شد...
واما در #سال_دوم جنگ بعرض هفت ماه تقریبا تمامی مناطق از دست داده بودیم ، #بازپس_گرفته_شد و ایران به مرزهای بین المللی رسید و پیشنهاد #آتش_بس از طرفهای مقابل به گوش می رسید! باورکردنی نبود!
چه اتفاقی افتاده بود؟ چه #معجزه ای رخ داده بود؟ آیا تانک و موشک و هواپیما اضافه شد؟ وام و فاینانس خارجی گرفته شد؟ رفت و آمد هیئت های سیاسی و اقتصادی اروپایی باعث گشایش کار شد؟
#جواب ساده است!
یک عنصر #انقلابی_مخلص در ارتش به نام صیاد شیرازی در کردستان با محمد بروجردی و محمود کاوه دست داد و ظرفیت عظیم و خلاق و مخلص و جهادی، پایِ کارِ جبهه ها آمد و کنار ارتش قرار گرفت... #امام مسلمین اطاعت می شد و رهبری می کرد...#مردم_اعتماد کردند و با جان و مال #حمایت کردند...#برکات و #نصرت های الاهی بارش کرد و ورق را برگرداند...
به نظر شما الان در کدام مرحله از جنگ اقتصادی سیاسی هستیم و راه عبور از آن چیست؟!
آری ! #جنگِ ما #گنج بود و زر و گوهر...و قدر زر زرگر شناسد....قدر گوهر گوهری!
#آینده از آن #حزب_اللهی_هاست...
#فاستقم_کما_اُمِرت...
🌸 تا 120 سال پیش کسی نمیدانست زمین، جو و اتمسفر دارد و همین اتمسفر باعث حفاظت زمین از اشعه ها و پرتابه های خطرناک کیهانی میشود.
اما قرآن 1400 سال پیش میفرماید: و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم. (برای زمین)
اگر این معجزه نیست پس چیست؟
#معجزه_قرآن #قرآن #معجزه #اعجاز_قرآن #زمین #آسمان
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
💔👆#نماهنگ_سید_ابراهیم👆💔
خدایا دشمن شادمون نکن..
دلهای مومنین منتظر
یه #معجزه دیگست خدا...
باصدای: روحالله سلیمانی
┈┉┅━❀🔸❀━┅┉┈┄
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 معجزه ابراهیم
✅ فتنههای آخرالزمان بسیار پیچیده و هولناک است و خون شهید به مثابه معجزهای میتواند این فتنههای سخت را آسان و خنثی نماید
🚀 همراه با استاد محمدی در جریان موفقیت باشید
#جریان #استاد_محمدی #موفقیت #خدا #معجزه #ابراهیم #شهید_جمهور
🔴 #کرامات شهید سید رسول جلایی ابرکوهی
✅حتما بخونید
🌟 #معجزه شفای بیمار
من دقیقا چهار سال پیش، شب تولد امام علی بود خواب سید رسول رو دیدم
درحالی که اصلا نه ایشون رومیشناختم ونه اسمی ازشون شنیده بودم
خواب دیدم سید اومدن توخوابم گفتن توهرمشکل و گرفتاری تو زندگیت داری برو این جایی که بهت میگم هرچی بخوای اونجا میدنت 😔😔😔
گفتم کجا ؟
گفتن برو بهشت زهرا از سمتی که نماز برا اموات میخونن وارد شو بشمار سر قبر بیستم بشین اونجا هرچی بخوای میدنت😭😭😭
👈همون شب من خیلی ناراحت بودم
خوابیدم اینقدر گریه کردم گفتم خدایا خودت یه کاری کن یه راهنماییم کن خسته شدم بگو چکار کنم کلی گریه کردم دیگه نمیدونم کی خوابم برد که این خواب رو دیدم
فردای اون شب صبح زود زود بلند شدم و رفتن بهشت زهرا طبق چیزی که تو خواب بهم گفته بودن رفتم تا رسیدم به قبر شهید سید رسول جلایی
همونجا دو رکعتی نماز خواندم و یه زیارت عاشورا و هدیه کردم به شهید
با گریه و زاری افتادم رو قبر و گفتم خودت به من گفتی بیا اینجا و میدونی چی میخوام 😭😭😭😭
الان سال چهارمه که مرتب و وقت و بی وقت
میرم سر قبرش هر وقت از چیزی ناراحتم سریع میرم اونجا
هر پنج شنبه که میشه میرم سر قبرش همیشه براش یس و الرحمن میخونم
و بعضی شبا هم دو رکعت نماز هدیه براش میخونم
من آرزوی کربلا داشتم 😭😭😭فکر نمیکردم هیچ وقت برم کربلا ولی دوماه بعد این خواب به طور عجیبی رفتم کربلا که خودمم توش موندم و هزاران چیز دیگه که سید رسول بهم دادن و دارن میدن....
چندین بار هم که سر قبرش بودم دیدم افراد متعددی میان و شیرینی میزارن رو قبر میگن خوابشو دیدیم و خیلی حاجت میده ولی من نپرسیدم چه خوابی دیدن و چی ازش گرفتن
🌻🕊🌻🕊🌻🕊🌻
👈یکبار سر قبر سید نشسته بودم یه خانم اومد اونجا از بس گریه و زاری میکرد من فکر میکردم یکی از خانوادش هست
کلی گریه کرد
منم نشسته بودم سوره یس میخوندم وقتی حالش بهتر شد به من گفت این سید چکارت هست گفتم هیچکاره. گفتم چکاره شما هست گفت هیچی
گفتم پس از کجا میشناسیدش گفت شوهرم خوابشو دیده
خانمه تعریف کرد گفت من تهرانی هستم پسرم تصادف کرده بود رفته بود تو کما چند روزی کما بود تا اینکه دکترا جوابمون کردن
شوهرم همون شب کلی گریه و زاری کرد و میگفت خدایا بچمو از خودت میخوام در حین گریه خوابش برده بود
نزیکای نماز صبح بود که بیدار شدو خیلی سراسیمه بود گفت خانم یه خواب دیدم 😭😭😭
گفتم چی؟!
گفت باید برم ابرکوه
گفتم ابرکوه کجاست؟
گفت نمیدونم فقط باید برم ابرکوه سرقبر یک سید شفای بچمون رو از اونجا بگیرم
میگفت من و شوهرم اصلا اسم ابرکوه تو عمرمون نفهمیده بودیم شوهرم بلند شد و سریع حرکت کرد گفتم چرا با این عجله صبر کن صبح بشه
گفت نه باید برم
یه نفربهم گفت اگه بچتو میخوای بیا سرقبر سید رسول
میگفت شوهرم حرکت کرد به سمت ابرکوه
چند ساعتی شد زنگ بهش زدم گفتم کجایی گفت دوساعت دیگه میرسم ابرکوه
خانمه میگفت شوهرم تو جاده بود و منم از استرس نمیدونستم چکار کنم و همش گریه میکردم
چند ساعتی بعد از اینکه من به شوهرم زنگ زدم از بیمارستان بهم زنگ زدن که بیاین بیمارستان
ازشون پرسیدم چی شده پسرم حالش بده گفتن نه ما خودمون نمیدونیم چی شده
اومدم باعجله رفتم بیمارستان اصلا تو راه نمیدونستم چکارباید کنم گریه میکردم میگفتم یعنی پسرم چی شده که زنگ زدن
رسیدم بیمارستان با هول وهراس داشتم میدویدم رسیدم بهشون گفتم چی شده
گفتن خانم ماخودمونم نمیدونیم معجزه شده پسر شما که قراربود ما امروز دستگاه رو ازش برداریم معجزه شده به هوش اومده
زنگ شوهرم زدم گفتم کجایی گفت سر قبر سیدی که خوابش رو دیده بودم
میگفت من پشت گوشی هی گریه میکردم میگفتم پسرمون پسرمون😭😭😭
شوهرم میگفت چی شده تموم شده گفتم نه هوش اومده
بعد که فهمیدیم و اینجور که دکترا گفتن دقیقا همون ساعتی که شوهرم رسیده بود سرقبر همون ساعتی بود که دکترا گفتن پسرمون علامت نشون داده و تکون خورده😭😭😭
اون خانمه میگفت الان دو ساله که بچه مون دوباره به زندگی برگشته هر چند ماهی یکبار از تهران میایم فقط برای زیارت مزار این شهید و برمیگردیم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊