eitaa logo
شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
169 دنبال‌کننده
60 عکس
11 ویدیو
1 فایل
به لطف گریه نبود و برای توبه نبود خداگذشت از آدم به احترام حسین #عاطفه_سادات_موسوی
مشاهده در ایتا
دانلود
نتانیاهو:من دیگه نمیتانیاهو...😂
الان چایی میچسبه...(: @aboajor
سلام Atefe sadat هستم ✋️ لینک زیر رو لمس کن و هر حرفی که تو دلت هست یا هر انتقادی که نسبت به من داری رو با خیال راحت بنویس و بفرست. مطمئن باش که پیام‌هات بدون اینکه از اسمت باخبر بشم به دستم می‌رسه. خودت هم میتونی امتحان کنی و از بقیه بخوای راحت و ناشناس بهت پیام بدن 👇👇 https://t.me/BChatBot?start=sc-c4ce36d211
قد قامتت ستون زمین و زمان شده گلدسته است نام تو ، وقت اذان شده چونان انار تازه شکفته است کعبه را قبله نمای سرخ نماز جهان شده @aboajor
معصوم‌ترین مردگان کشتگان بمباران‌های هوایی هستند هیچ‌چیز به اندازهء جنگ آدمی را از آسمان نمی‌ترساند.
حضور عقربه حس می‌شد، زمان اگرچه تعلل داشت اگرچه درد سخن می گفت،سکوت شوق تکامل داشت جهان خواب زمستانی،به فکر زخم فرو می‌رفت ولی بهانه روییدن هنوز در سر خود گل داشت نسیم آمد و بغض آلود درون حوض تنش را شست چقدر سرخی بکری بود،چقدر رنگ به کاکل داشت نسیم از تو سخن می گفت، از این که چشم تو روشن بود از اینکه خاطر آرامت، چقدر عطر گلایل داشت اگرچه حاجت خود را تو،گرفته بودی و می‌رفتی عقیق روی زمین اما هنوز دست توسل داشت چقدر دغدغه ی غزه درون خانه قدم می زد چقدر بغض تو سنگین بود،چقدر شانه تحمل داشت نرفته بودی و می‌رفتی که عشق پشت سرت باشد که با وجود تو این لشکر همیشه پیش قراول داشت نرفته بودی و می‌رفتی که قدس مقصد آخر بود که جسم خسته ی تو بر خاک ،هنوز روح توکل داشت مسیح خواست که برخیزیم به قصد موعظه‌ای تازه اگرچه لحن یهودا نیز،هنوز مستی الکل داشت به اعتبار تو پر کردیم، خشاب خشم و تلافی را که قلب مردم آزادی به سمت فتح تمایل داشت
کانون شعر و ادب دانشگاه فردوسی مشهد برگزار می‌کند: «سه‌شنبه را به هیاهوی هفته برگردان» شب شعر و ترانه همراه با آیین رونمایی از کتاب «سه‌شنبه» اثر ملیحه آخوندی با حضور محمدکاظم کاظمی بی‌بی سمانه رضایی و شاعران برجستۀ خراسان همراه با اجرای گروه موسیقی ارغنون گاه: سه‌شنبه، ۱۷ مهرماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰ جایگاه: دانشگاه فردوسی مشهد، مجتمع کانون‌های فرهنگی، تالار رودکی
به این سجل بگو که فصل چندمم که تو شناسنامه ی خودم گمم شبیه گریه ی درخت بادوم ام خدای خسته توی معبد رم ام کتاب باز گریه ی جهان شدم رسول درد آخرالزمان شدم میزان من کج کرده کل کهکشانم را @aboajor
شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
به این سجل بگو که فصل چندمم که تو شناسنامه ی خودم گمم شبیه گریه ی درخت بادوم ام خدای خسته توی معبد ر
در خاطره های روشنم خنده ی توست هر صبح اشاره ای به آینده ی توست می آمدی و الهه ی خوشبختی می گفت که این نام برازنده ی توست تولدت مبارک عزیزممممم😇🫠❤️
در خاطره های روشنم‌ خنده شدی خورشید شدی و ماه تابنده شدی تا نام تو را به این رباعی گفتم در عاطفه ی شعر پراکنده شدی 😊 @aboajor
هدایت شده از " ققنوس". مرضیه موفق
در خاطره های روشنت، خنده شدم از "عاطفه" ی "الهه" آکنده شدم زان آتش عشقت که به جانم افتاد "ققنوس" شدم، شبی که زاینده شدم 😊 https://eitaa.com/Ghoghnooooooos
خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست گذاشت سرخ ترین سیب، سیب من باشد حسود نیستم؛ اما کسی به غیر خودم غلط کند که بخواهد رقیب من باشد...
در خاطره های روشنت خنده منم از عاطفه ‌و الهه شرمنده منم ققنوس شدی که رد شوی از امروز "معصوم" ترین شاعر آینده منم https://eitaa.com/sher_zad
امشب ساعت ۲۱ مرحله ی نیمه نهایی برنامه ی سرزمین شعر
16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزلی که میخوانید نقدی اجتماعی است با نگاه به سکانسی از فیلم طعم گیلاس . گفت‌وگویی بین شخصیت اصلی این برش از فیلم و عباس کیارستمی نویسنده ، تهیه کننده و کارگردان فیلم. هر طور مایلی، تو فقط بنویس، پایان این مجادله را عباس آه این درام  بی سرو سامانی،  سر برده است حوصله را عباس من پیشتر حوالی توتستان خود را درون خویش رها کردم دادم به آب بند دل غم را، بردم به ریسمان گله را عباس با شاخه های توت عوض می کرد، "نخل طلا" بهانه ی "دار"م را من ماندم و غمی که مرا می کشت، بردی تو این معامله را عباس تو سرفراز بودی و سرزنده من سر به زیر بودم و شرمنده ما هر کدام گرچه پراکنده دیدیم موج هلهله را عباس گیلاس طعمِ توتِ طمع میداد، با خنده دست برده و می چیدی از شاخه های سرکش اندوهم، این اشک های باطله را عباس من منصرف شدم که تو برگردی، من منصرف شدم که تو بنویسی اعلام کن به لهجه ی آبادی با عشق ختم غائله را عباس ما جملگی قناعت و لبخندیم، ای کاش دست معجزه بردارد از بین واژگان پر از احساس  ، روزی خطوط فاصله را عباس
می خواستم دومرتبه باور کنم تورا چون قصه های کودکی از بر کنم تو را می خواستم میان هیاهوی زاغ ها مشتاق بال های کبوتر کنم تو را پیغمبر سکوتی و با سحر این سخن می آمدم که یک شبه کافر کنم تو را اما تو یک بغل گل حسرت شدی که من با دست های گم شده پر پر کنم تو را گفتم بیا دوباره شکایت کنم ولی سودی نداشت زخم مکرر کنم تورا پرسیدم از خودم که چرا با گلایه ای مشغول یک بهانه دیگر کنم تو را؟ ای کاش می گذاشتی ای روزگار خوش با روسری آبی خود سر کنم تو را بگذار بگذریم از این قصه هر چه هست اصلابنا نبود مکدر کنم تو را
خاک برای اینکه عزیزترین هامونو گرفته انقدر بوش خوبه؟💔
تنها همین را خوب میدانم نمی خواهم موی بلند و دامن چین دار را بی تو
می گفت: در آخر الزمان آنقدر به بلا دچار می شوید که بفمید تنها نداشته تان مهدی(عج) است
غم با سکوتِ نیمه شب و شانه با من است بار غم اهالی این خانه با من است لبخند می زنم به کم آوردن زیاد پایان ماه، در ته پیمانه با من است با یأسهای فلسفی مانده در گلو در خانه حرف های عوامانه با من است با می غریبه ایم ولی شور و مستی لبخندهای کودک دردانه با من است بالشت و جنگ و کودک و بابا و جیغ و داد هی التماس هی زدن چانه با من است بازی که نیست می دود از دست بچه ها خوب است این صمیمیِ دیوانه با من من می روم سراغ غزل های بعدی ام مثل همیشه چایی عصرانه با من است حالا دوباره در تب تکرار عقربه غم با سکوتِ نیمه شب و شانه با من است
این همه فاصله را دور و برم نگذارید راه دور است ولی بی خبرم نگذارید بار دلواپسی و غصه ی دلتنگی را مثل یک زخم روی بال و پرم نگذارید زودتر از تو اگر مرگ بیاید چه کنم؟ بیش از این دلهره در چشم ترم نگذارید چله کامل نشد آن عهد ولی پا برجاست دست روی دل تنگ سحرم نگذارید من سفر کرده ام از صبح به تاریکی خویش ماه شب‌های زمین!!!در سفرم نگذارید گل لبخند تو در مشت کدامین جمعه است؟ آه ای ثانیه ها سر به سرم نگذارید
نمی‌خواهم که بوی پیرهن از نزد یار آید گرفتم دیده روشن کرد، بی‌رویش چه کار آید!
از پاییز می‌ترسم خبرهای ناگوار را با خود می آورد عموی همسرم آسمانی شد... مردی که لبخندهای مهربانش همیشه در خاطر می ماند لطف بزرگی می کنید اگر نماز لیلة الدفن برای این سید بزرگوار بخوانید سید ظاهر فرزند سید محمود
بی اختیار می کشدم دل به سوی تو در عشق تو کجاست به کف اختیار من
دلم شکسته که رفتی، پناه میخواهم برای صبح لباس سیاه می خواهم کجاست چادر خاکی مادرم؟فضه! برای مجلس فردا گواه می خواهم دلم به شانه ی مجروح و خسته اش خوش بود بگو چکار کنم؟ تکیه گاه می خواهم گمان کنم که شبیه پدر شدم ، کم کم برای بغض فروخورده چاه می خواهم سکوت می کنم این لحظه های غمگین را بجای حرف کمک از نگاه می خواهم نگاه میکنم امشب به خون و خاکستر ز داغ سینه ی آیینه آه می خواهم من از مسیر پر از درد و داغ خاطره ها به سمت یار سفر کرده راه می خواهم
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً ماییم و بغض خاطرات مانده بر دیوار ای‌کاش‌ها،ای کاش و اما و اگر دیوار شایدشماهم مثل زینب فکر می‌کردید باشد برای اهل خانه بی ضرر دیوار در بین آتش بوده پس تنها در این خانه از زخم های فاطمه دارد خبر دیوار همراه میخ در شهادت می دهد فردا دارد یقینا حرف های بیشتر دیوار مادر ندارد خانه ی ما در چه می خواهد ای کاش جای آن بسازد یک نفر دیوار هی منعکس شد غصه در این خانه ی غمگین دیوار در دیوار دردیوار در دیوار
35.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من شک ندارم درد او تنهایی حیدر در التهاب لحظه های سخت تدفین بود
ثبت نام (اعتکاف) ماه رجب درحرم مطهر رضوی مسجد گوهرشاد شروع شده🌸 ازتاریخ ۱۴۰۳/۹/۵ الی ۱۴۰۳/۹/۱۴ ثبت نام اولیه میشود و اسامی درتاریخ ۱۴۰۳/۹/۲۶ازطریق قرعه کشی اعلام میشود. ثبت نام ازطریق سایت اعتکاف رضوی etekaf.razavi.ir ویا ارسال عدد ۸ به سامانه پیامکی500048030 انجام خواهد شد. لطفا دوستانتون رو درجریان بگذارید التماس دعا☘