هدایت شده از علی سمرقندی
یکی بیچاره برمی داشت آن بار امانت را
اگر من در نمی آوردم آن جا قهرمان بازی
چه مغرورانه بازی می کنیم اما نمی دانیم
که حتی می خورند اینجا خود بازیگران بازی
#حسن_دلبری ✍
امشب شعرخوانی خواهم داشت ❤️
@alisamarqandi 🦋
با من بهار پیرهنم را نگاه کن
خون چکیده از دهنم را نگاه کن
با من بیا به جشن گل سرخ پرپرم
با من بیا ،بیا وطنم را نگاه کن
شیرین بیا به خسروی کشتگان عشق
بنشین مزار کوهکنم را نگاه کن
از بامیان نعش جوانان که رد شدی
بر خاک صبح بی کفنم را نگاه کن
بغض تخار رفته به پای یتیم ها
بخت سیاه سینه زنم را نگاه کن
بلخاب کودکان به خون خفته دیده ام
تعبیر خواب سوختنم را نگاه کن
در واژگان خسته و لت خورده ی دری
اندوه جاری سخنم را نگاه کن
#عاطفه_سادات_موسوی
میخواستم آرامش این خانه باشم
غیر از خودت با هر کسی بیگانه باشم
روی سرِ صبحِ سفر قرآن بگیرم
در عصر دلتنگی برایت شانه باشم
با لحنِ گرم دست های کوچک خود
گاهی پناه شانه ای مردانه باشم
تو خنده های از ته دل باشی و من
معشوقه ای با دستِ زیر چانه باشم
پیش از تو پیشِ شعله بی پروا نبودم
امروز می خواهم ولی پروانه باشم
با پای خود در دام لبخندت بیفتم
خوشحال از تقدیر و آب و دانه باشم
دوراز تو،من از عقل خود خیری ندیدم
می خواستم با تو کمی دیوانه باشم
#عاطفه_سادات_موسوی
کجا روانه کنم شور و شوق بی حد را
دو بال عاشق پروانه ای مردد را
کجا بدون تکلف قبول خواهد کرد
بهانه گیری این گریه های ممتد را
میان عطر سکوت و سلام پیدا کرد
نگاه خسته ی من روشنای گنبد را
به گام های خیال غزل کسی می گفت
به کاظمین ببر کوچه های مشهد را
دو پلک مانده به باب الجواد با لبخند
گرفته زیر نظر عشق رفت و آمد را
به لطف گردش رندانه ی فلک امشب
علی گرفته در آغوش خود محمد را
خلاصه ی برکات چهارده معصوم
جواد کیست ؟ببین خود حروف ابجد را
ببخش سرزده شعرم رسیده،از سر شوق
ز یاد برده غزل، باید و نباید را
###
غزل فدای گل خنده ی جواد شود
جواد اگر که بخندد غزل زیاد شود
جواد اگر که بخندد بهار خواهد شد
بهار آینه دار نگار خواهد شد
زمانه با برکت تر، از او نخواهد دید
کمی به روی پسر خیره شد ، سپس خندید
برای قلب همه التیام خواهد شد
وهفت سال دگر او امام خواهد شد
#عاطفه_سادات_موسوی
دلبستن آغوش یک زن را نمیفهمی
هوهوی بادی رنج رفتن را نمیفهمی
فهمیدهای اشعار خاقانی و بیدل را
علامهی دهری ولی من را نمیفهمی
چون دست پنهان طمع در بوته ی خاری
لحن ظریف چین دامن را نمیفهمی
تو کیستی ؟ یک هموتن* درخلوت دشمن!
آوارهای و قدر میهن را نمی فهمی
هر چند مبهوت زنان محکمی اما
زن نیستی پس آه آهن را نمیفهمی
نه دستهای من،نه شالت،نه طناب دار
چیزی که می گیری به گردن را نمیفهمی
درگیر عشق نفرت انگیزی نبودی پس
تنها شدن در قلب دشمن را نمیفهمی
سردرگم سردرگمیهای خودت هستی
تکلیف این تاریک و روشن را نمی فهمی
#عاطفه_سادات_موسوی
#تازه_شدن
برای گریه نبود و به لطف توبه نبود
خدا گذشت از آدم به احترام حسین
#عاطفه_سادات_موسوی
به نام خدا
عاطفه سادات موسوی هستم
زادهی یک روز زیبا از فروردین ماه سال1372
مادر سه فرزند
سید محمد جواد
سیدمحمدباقر
معصومه سادات
آغاز شعر گفتن من برمیگرده به دوران دانش آموزی
سال 91
با آقای سید ابوالفضل مبارز
ازدواج کردم
و تا این لحظه ازدواج با ایشون بهترین تصمیم زندگیم بوده و هست😁🙏💐
ایشون هم شاعر هستن و صد البته استاد بنده
برای تولد ، مهربانی و صبوری همسرم 🍃
اگرچه بخت، سر بی تو آرمیدن داشت
ولی همیشه غمت در دلم تپیدن داشت
تو سرد بودی و سنگین، شبیه خنده ی برف
که وقت آمدنت کوچه نیز دیدن داشت
عبور کردی و پشت سرت قدم زدنم
تمام راه هوای سرک کشیدن داشت
سپس بهانه کم آوردم و دلم لرزید
صدا زدم که تو برگشتنت شنیدن داشت
که شرم خنده ی تو فصل را عوض می کرد
که عطر مریمِ هوش از سرم پریدن داشت
به روح بین دو دندان به زخم حق بدهید
که "شرم"و" وسوسه ی بوسه" لب گزیدن داشت
که ذوق خنده ی بابونه تو خودرو بود
که دشت قاصدک دیدنت دویدن داشت
سوال کردی از اینکه کجا تورا دیدم
چقدر پاسخ آهوی من رمیدن داشت
از آن زمان به تو دل داده ام که انگشتم
به زنگ خانه تو حسرت رسیدن داشت
سکوت کردی و قدری زمان جلو تر رفت
به خانه ای که در آن صبحمان دمیدن داشت
نگاه کردم و دیدم که تازه بودن عشق
هنوز در بغل نرگس آرمیدن داشت
تولد تو مبارک ولی قبول کنیم
که بی بهانه، برای تو گل خریدن داشت
#سید_ابوالفضل_مبارز
آقای سید حسن مبارز هم برادر همسرم هستن،یک شاعر موفق!
صاحب مجموعه شعر( از شاخه ی انجیر)
از همین تریبون میخوام بهشون بگم که: خیلی برامون عزیز هستین😇💐🙏