eitaa logo
اَتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی)
676 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
774 ویدیو
22 فایل
برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی نیاز به ملت تمدن ساز داریم و ملت تمدن ساز در بستر آموزش های لازم به وجود می آیند. آموزشهایی در زمینه های اقتصاد سیاست فرهنگ و... لینک کانال👇👇 https://eitaa.com/joinchat/186318869C9e216c3ff1 پل ارتباطی @sadra59
مشاهده در ایتا
دانلود
@atna_ir☀️ دوره جامع تدریس مجازی جلسه هفتاد و چهارم(۵) ✍️امروز باید شمشیر علیه کسی باشد که وجودش مانع ظهور منجی است 🔷عین همین اتفاق یعنی تشتت در امام­الحق ، در جامعه امروز هم در حال رخ دادن است و این، کار یهود است. آن زمان موفق شدند؛ امروز نیز همین رویه را دنبال می­کنند. جامعه آن زمان به دنبال منجی بود؛ اما واقع قضیه این است که شمشیر هیچ‌کدام از گروه­های فریب­خورده، علیه دشمن اصلی (یهود) نبود. کسانی که اطرف بنی­امیه جمع شده بودند، کفار نبودند؛ بلکه مسلمان بودند و با نیرنگ و فریب بنی­امیه شمشیر خود را علیه اهل­بیت(ع) گرفته بودند. شمشیر قیام زید هم علیه بنی­امیه است. از طرفی، مسلمانان بودند که اطراف بنی­عباس جمع شدند؛ ولذا این درگیری­ها یک داخلی به حساب می­آمد و به همین جهت، شمشیر هیچ‌کدام از آنها علیه جریان اصلی یعنی یهود به کار نرفته است. اما امروز شمشیر علیه جریان اصلی یعنی اسرائیل رفته است. مرحوم امام در سال 42 فرمودند: اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود. امام دقیقا نقطه اصلی را هدف گرفتند و امروز باید شمشیر علیه کسی باشد که وجودش مانع ظهور منجی است؛ ولذا امروزه تمام تلاش­های طرف مقابل بر این است که این شمشیر از این نقطه برگردد. حتی برخی از مسئولین نیز توجه نداشته و سعی دارند تمام توجهات را به مشکلات داخلی معطوف دارند و می­گویند: مشکلات اقتصادی و مُعزِلات اجتماعی را باید حل کرد و راه‌حل آن این است که بخشی از خواسته کسانی که این مشکلات را برای ما به وجود آوردند (یعنی آمریکا و اروپا) برآورده ساخت. اما وقتی خواسته آنها مطرح می­شود، معلوم می­شود خواسته آنها دقیقا همان چیزی است که شمشیر اسلام علیه آن نشانه رفته است و آن، دست برداشتن از سر اسرائیل است. دشمن در صورتی به هدف خود رسیده و موفق می­شود که در داخل، تشتت ایجاد شود و درنتیجه در این زمینه، ناهماهنگی به وجود بیاید. 🔶بنابراین باید تحقیق و بررسی شود که اعتقاد به عیسی مسیح(ع) چه تفکری بود و چرا آن زمان چنین اعتقادی شکل گرفت و رواج پیدا کرد؟ چرا در دربار عبدالملک از قول «تبیع» گفته شد این خاندان یعنی بنی­عباس پرچم را به دست عیسی مسیح(ع) می­دهند؛ درحالی‌که این جریان نیز دروغ است. باید توجه داشت که یکی از علائم ظهور، دعوای بنی­العیس است که آن را به بنی­عباس تفسیر کردند؛ یعنی بین بنی­عباس نزاع رخ می­دهد. البته وقوع چنین جریانی جای تحقیق دارد. 🔰کانال اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی) 🇮🇷آموزشهای تمدن ساز ( روز های زوج در کانال اتنا) @atna_ir
@atna_ir☀️ دوره جامع تدریس مجازی جلسه هفتاد و چهارم(۶/۱) ✍️سرگذشت یعقوب­بن­داوود (وزیر مهدی عباسی) و پدرش 🔷مهدی عباسی وزیری به نام یعقوب­بن­داوود دارد. داوودبن‌طَهمان (پدر یعقوب) و برادرانش همکاران نصربن­سیار بودند. نصربن­سیار نیروی هشام­بن­عبدالملک و از طرف او والی خراسان بود و با حرکت بنی­عباس درگیر شد و تا آن موقع زنده بود و سرانجام کشته شد. داوود و برادرانش دفتردار و کاتب نصربن­سیار بوده و اسامی سپاهیان او را می­نوشتند. نصربن­سیار با زیدی­ها درگیر می­شود؛ چون از طرف هشام­بن­عبدالملک والی خراسان بود. بعد از سرکوب زید، فرزندش یحیی در منطقه خراسان قیام کرد و نصربن­سیار مأمور سرکوبی یحیی­بن­زید می­شود. داوودبن‌طهمان به زید گرایش داشت؛ ولذا اخبار و اطلاعات نصربن­سیار را برای او می­فرستاد؛ به این معنا که اگر نصربن­سیار قصد حمله به زید داشت، سریع به زید اطلاعات می­داد و او را از قصد نصربن­سیار آگاه می­کرد و نصر نیز از این ارتباط آگاهی نداشت تا اینکه ابومسلم خراسانی قیام کرد و بنی­عباس به قدرت رسیدند. بعد از به قدرت رسیدن بنی­عباس، داوودبن‌طهمان نزد ابومسلم رفت و از ارتباطش با زید خبر داد. یکی از شعارهای ابومسلم، گرفتن انتقام خون اهل­بیت(ع) بود و زید و فرزندش یحیی هم از اهل­بیت بودند. ادعای ابومسلم، انتقام از خون زید و یحیی بود که در منطقه خراسان کشته شده بودند و مردم نیز با ابومسلم همراهی کردند. داوودبن­طهمان از پرونده خود مبنی بر ارتباط با زید خبر داد؛ لذا ابومسلم از کشتن او صرف‌نظر کرد؛ اما اموال او را مصادره کرد. 🔶داوود و برادرانش در حکومت ابومسلم صاحب پست و منصبی نشدند؛ ولذا به حرکت بنی‌الحسن پیوستند و با بچه­های عبدالله­بن­الحسن­بن­الحسن یعنی ابراهیم و محمد همکاری کردند. داوود از دنیا رفت و پسر او یعقوب و برادرانش در کنار محمد و ابراهیم قرار گرفتند و با آن­ها همکاری کردند تا زمانی که منصور دوانیقی توانست جریان عبدالله، محمد و ابراهیم را سرکوب کند. او یعقوب­بن­داوود و برادرانش را اسیر کرد و به زندان انداخت. آنها در زندان با فردی به نام اسحاق­بن­فضل هاشمی آشنا شدند که از مریدان اهل­بیت(ع) بود تا اینکه منصور مُرد و مهدی عباسی به قدرت رسید و او یعقوب­بن­داوود را از زندان آزاد کرد (البته علت آن بعدا ذکر خواهد شد) و او را به‌عنوان وزیر خود در دربار قرار داده و همه کارها را به او واگذار کرد. یعقوب نیز اسحاق­بن­فضل را نزد خود آورد. یک‌مرتبه اطرافیان مهدی عباسی متوجه شدند که فرزندان زید در حال تصدی پست­های حکومتی هستند و به بدنه دستگاه حکومتی نفوذ کردند. اطرافیان مهدی عباسی مدام او را نسبت به یعقوب­بن­داوود گوشزد می­کردند؛ ولی او اعتنا نمی­کرد؛ تا اینکه تصمیم گرفت یعقوب­بن­داوود را امتحان کند. از طرف دیگر، یعقوب مرتب مهدی عباسی را از شرب خمر و استماع موسیقی نهی می­کرد؛ ولی مهدی عباسی اعتنایی به نصایح او نمی­کرد. بالأخره به مهدی عباسی گزارش دادند یعقوب تصمیم دارد اسحاق­بن­فضل را در دستگاه حکومتی نفوذ بدهد؛ لذا مهدی عباسی تصمیم گرفت یعقوب را آزمایش کند. به همین منظور، او را به جلسه­ای دعوت کرد. یعقوب می­گوید: وقتی به جلسه مهدی عباسی وارد شدم، متوجه شدم یک فرشی پهن است و یک کنیزی به غایت زیبا نیز نزد مهدی عباسی حضور دارد. یعقوب به‌طور مفصل از اوضاع ظاهری آن جلسه تعریف می­کند. در آن جلسه، مهدی عباسی به یعقوب می­گوید: قصد دارم این کنیز را با همه اموال به تو بدهم؛ منتها یک خواسته از تو دارم. یعقوب گفت: آن خواسته چیست؟ مهدی عباسی گفت: فلان شخص از علویین موی دماغ ما شده است؛ از تو می­خواهم او را بکشی. یعقوب قبول کرد. مهدی عباسی گفت: باید قسم بخوری. یعقوب قسم خورد. مهدی عباسی گفت: آن‌جوری که من می­گویم باید قسم بخوری و بگویی به سر مهدی عباسی قسم که او را می­کشم. یعقوب به همین صورت قسم خورد. مهدی عباسی دوباره گفت: دست خود را روی سر من بگذار و بگو: به سر مهدی عباسی قسم که فلانی را می­کشم. یعقوب بار دیگر به همین شکل قسم خورد و سپس جاریه و اموال را برداشت و رفت. 🔰کانال اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی) 🇮🇷آموزشهای تمدن ساز ( روز های زوج در کانال اتنا) @atna_ir
@atna_ir☀️ دوره جامع تدریس مجازی جلسه هفتاد و چهارم(۶/۲) 🔷در جلسه­ای که کنیز نیز حضور داشت، یعقوب آن علوی را احضار کرد و متوجه شد آن فرد از خوبان است. به او گفت: مهدی عباسی دستور داده تا تو را بکشم. مرد علوی گفت: اشکالی ندارد؛ ولی باید جواب فردای قیامت را نیز حاضر کنی. یعقوب گفت: چون انسان شریفی هستی، تو را نمی­کشم؛ ولی باید فرار کنی. پرسید: از کدام مسیر می­توانی فرار کنی و چه کسی می­تواند در این راه تو را همراهی کند؟ علوی گفت: از فلان مسیر و فلانی و فلانی می­توانند مرا کمک دهند. یعقوب و آن مرد علوی، همه جوانب را در نظر گرفتند تا چه زمانی و از چه مکانی آن مرد علوی فرار کند؛ اما غافل از اینکه کنیز تمام گفت‌وگوها را یادداشت کرده است. روز بعد، آن کنیز نامه­ای به غلام یعقوب می­دهد تا او آن نامه را به مهدی عباسی داده و او را در جریان تصمیم یعقوب قرار دهد. مهدی عباسی نیز نیروی خود را در همان مسیر قرار می­دهد و آن مرد علوی و همراهان او را دستگیر کرده و به کاخ خود می­آورد و آنها را پنهان و سپس یعقوب­بن­داوود را احضار می­کند. به یعقوب می­گوید: با آن مرد علوی چه کردی؟ یعقوب گفت: او را کشتم. مهدی عباسی گفت: به سر مهدی قسم بخور که او را کشتی. یعقوب گفت: به سر مهدی قسم او را کشتم. وقتی یعقوب قسم خورد، مهدی عباسی به غلام خود دستور داد تا آنها را احضار کنند. وقتی آنها را احضار کردند، زبان یعقوب بند آمد. مهدی عباسی به یعقوب گفت: من باید تو را بکشم؛ اما تو را نمی­کشم؛ بلکه کاری می­کنم که از کشتن بدتر باشد. بنی­عباس زندان­هایی مانند چاه داشتند که حدود بیست متر و به شکل طبقه­طبقه بود و برای آن، روزنه­ای کوچک جهت ورود هوا تعبیه کرده بودند و زندانی را در آن چاه تنها می­گذاشتند. مهدی عباسی دستور داد او را درون یکی از همین سیاه­چال­ها قرار دهند و گفت: از این به بعد، اسم او را جلوی من نبرید و از او یاد نکنید. این دستور او بدین جهت بود که اگر بعد از گذشت یک یا دو سال از او یاد می­شد، ممکن بود خشم او نسبت به یعقوب خوابیده باشد و سپس دستور دهد تا او را احضار کنند و بعد او را بکشد و یا اینکه او را آزاد کند. یعقوب را در چاه زندانی کردند و حدود بیست سال در آن چاه زندانی بود. چشم­هایش کور شده بود و موهای بدن او مانند حیوانات رشد کرده بود؛ چون به او قیچی نمی­دادند. تا اینکه مهدی عباسی مُرد و هارون به قدرت رسید و یعقوب هنوز در آن سیاه­چال زندانی بود. به دلیلی یک نفر جلوی هارون اسم او را ­برده و از او یاد می­کند. هارون دستور می­دهد او را از آنجا بیرون آورده و احضار کنند. آنها متوجه می­شوند بدن او پر از مو و دو چشم او نابینا شده است. هارون به او می­گوید: ماجرا چیست؟ او ماجرا را نقل می­کند. هارون به او می­گوید: من خبر دارم و می­خواهم تو را ببخشم و حال هر چه می­خواهی، بگو. یعقوب می­گوید: من در این دنیا از چیزی نمی­توانم استفاده کنم؛ فقط از تو می­خواهم تا مرا به مکه بفرستی. هارون او را به مکه می­فرستد و در همان‌جا از دنیا می­رود. 🔶حال باید شخصیت یعقوب را مورد بررسی قرار داد. او به زیدیه معروف است. مرحوم صدوق در رجال در مورد او می­گوید: او کسی است که نسبت به امام هفتم(ع) نزد مهدی عباسی سعایت کرده است و همین باعث ارج و قرب او نزد مهدی عباسی شده بود؛ ولی هرچه تاریخ مورد بررسی قرار می­گیرد تا یک مورد مبنی بر سعایت او در تاریخ نقل شده باشد، وجود ندارد. از طرف دیگر، مرحوم صدوق می­گوید: فلانی گفت: من در جلسه با یعقوب‌بن‌داوود بودم و او به من گفت: من به امامت قائل هستم و موسی­بن­جعفر(ع) را قبول دارم. پس اگر به امامت موسی­بن­جعفر(ع) اعتقاد دارد، از شیعیان خواهد بود. 🔰کانال اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی) 🇮🇷آموزشهای تمدن ساز ( روز های زوج در کانال اتنا) @atna_ir
@atna_ir☀️ دوره جامع تدریس مجازی جلسه هفتاد و چهارم(۷) ✍️نفوذ دادن افراد به دستگاه حکومتی توسط ائمه(ع) 🔷حال سؤال می­شود او در دربار بنی­عباس چه می­کند؟ اگر دقت شود، کشف می­شود که حضرات معصومین(ع) در درون حرکت زیدیه افرادی داشتند. جالب­تر اینکه وقتی یعقوب را از دربار مهدی عباسی بیرون می­کنند، به‌جای او آل‌یقطین وارد می­شود و علی­بن­یقطین لو نرفت. 🔶تشتت در آن زمان، اهل­بیت(ع) را خیلی به زحمت انداخت و در همین تشتت، توانستند اسلام ناب را نگه دارند و یکی از راه­ها، نفوذ دادن افراد به دربار و بدنه دستگاه حکومتی بود. یعقوب چقدر توانست مهدی عباسی را کنترل کند! لذا وقتی تاریخ مورد بررسی و مطالعه قرار می­گیرد، معلوم می­شود در همین زمان یعنی زمان مهدی عباسی فرصت تنفسی برای ائمه(ع) حاصل شد؛ اما در زمان هارون اوضاع دوباره سخت­تر می­شود. 🔰کانال اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی) 🇮🇷آموزشهای تمدن ساز ( روز های زوج در کانال اتنا) @atna_ir
پایان تدریس امروز فایل صوتی را گوش دهید و برای تدبر بیشتر متن نوشته ها را هم مطالعه فرمائید⬆️⬆️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔳 روز عرفه را قدر بدانید؛ خود را برای ورود به درگاه خشوع در مقابل پروردگار آماده کنیم. روز بزرگی است روز عرفه. ما دچار غبارگرفتگی و زنگ‌زدگی در دل‌هایمان می‌شویم؛ تضرّع، خشوع، ذکر، توسّل، این زنگ‌ها را و این غبارها را می‌زداید و روزهای مشخّصی، فرصت‌های برتری برای این زنگ‌زدایی و رنگ‌زدایی و غبارروبی هست که از جمله‌ی برترینِ آن‌ها عرفه است. روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمّی است؛ لحظه لحظه‌ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمّیّت است؛ این‌ها را با غفلت نگذرانیم. ۹۴/۹/۲۵ 🇮🇷 کانال اتنا (اندیشکده تمدن نوین اسلامی) @atna_ir