18.Kahf.053.mp3
1.96M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم
#تفسیر_صوتی_قرآن
استاد قرائتی
تفسیرنور
⚘تفسیر آیه ۵۳ سوره کهف⚘
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
#صبحتبخیرمولایمن
🏝سلامی از آهویی رمیده
در ازدحام جنگل ...
سلامی از کودکی گمشده
در هیاهوی بازار ...
سلامی از تاکستانی تشنه
در عطشناکی مرداد ...
سلامی از قلبی بیمار
در واپسین طپش ها ...
سلامی از جانی مضطرب
در محاصرهی رنجها ...
سلامی از کودکی تنها
در کنج یتیمخانه ...
... سلامی از من ...
... به تو ...
که امنترین جان پناهی ،
زلالترین چشمهای ،
پربرکتترین بارانی ، بهترین طبیبی ،
چارهسازترین رفیقی ... و ...
مهربانترین پدری ...
سلام تمام زندگیام ...
... مهدی جان ...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 نورحجتوحجیتنور
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق قسمت ⬅️ ۳۱ چشمهایم را باز میکنم و سمت راستم رانگاه میکنم.خودتی!!اینجا؟…چشمهای
#مدافع_عشق
قسمت 2⃣3⃣
هوا رفته رفته سردتر میشود و تو سربه زیر آرام به هق هق افتادهای.دستهایم راجلوی دهانم میگیرم و ها میکنم،کمی پاهایم را روی زمین تکان تکان میدهم.چیزی به اذان صبح نمانده.بادستهای خودم بازوانم را بغل میگیرم و بیشتر به تو نزدیک میشوم.
چنددقیقه که میگذرد با کناره کف دستت اشکهایت را پاک میکنی و میخندی
_ فکرشم نمیکردم به این راحتی حاضر شم گریه کردنم رو ببینی…
نگاهت میکنم.پس برایت سخت است مرد بودنت را اشک زیر سوال ببرد!؟…دستهایت را بهم میمالی و کمےبخود میلرزی
_ هوا یهو چقد سرد شد!! چرا اذان نمیده..؟
این جملهات تمام نشده صدای الله اکبر در صحن میپیچد.تبسم دل نشینی میکنی..
_ مگه داریم ازین خدا بهتر؟..
و نگاهت را به من میدوزی..
_ خانوم شما وضو داری؟! …
_ اوهوم
_ الان به خاطر بارون توحیاط صف نماز بسته نمیشه.باید بریم تو رواقا….ازهم جدا شیم.
کمی مکث و حرفت را مزه مزه میکنی
_ چطوره همینجا بخونیم؟….
_ اینجا؟..رو زمین؟
ساک دستی کوچیکت را بالا مےآوری،زیپش را باز میکنی و چفیه ات را بیرون میکشی…
_ بیا! سجادت خانوم!
با شوق نگاه مدافعحرموچادرخانمزینب:
ت میکنم.دلم نمی آید سرمارا به رویت بیاورم.گردنم را کج میکنم و میگویم
_ چشم! همینجا میخونیم
توکمی جلوتو می ایستی و من هم پشت سرت.عجب جایی نمازجماعت میخوانیم!!! صحن الرضا،باران عشق و سرمایی که سوزشش از گرماست! گرمای وجود تو!
چادرم را روی صورتم میکشم و اذان و اقامه را ارام ارام میگویم.نگاهم خیره به چهارخانه های تیره و خطوط سفید چفیه ی توست.انتظارداشتم اذان و اقامه را تو زمزمه کنی،اما سکوتت انتظارم را میشکند.دستهایم را بالا می آورم تا اقامه ببندم که یکدفعه روی شانه هایم سنگینی میخوابد.گوشه ای از پارچه تیره روی چهره ام راکنار میزنم. سوئـےشرتت راروی شانه هایم انداخته ای و روبه رویمح ایستاده ای….
پس فهمیدی سردم شده!فقط خواسته بودی وقتی اینکار راکنی که من حواسم نیست…
دستهایت را بالا مےآوری، ڪنارگوشهایت و صدای مردانه ات
_ اللـــــــــه اڪبر…
یڪ لحظه اقامه بستن رافراموش میکنم و محو ایستادنت مقابل خداوند میشوم.سرت را پایین انداخته ای و باخواهش و نیاز کلمه به کلمه سوره ی حمد را به زبان می آوری.آخر حاجتت را میگیری آقای من!
اقامه میبندم
_ دورکعت نماز صبح به اقامه عشق به قصد قربت…اللــــــه اکبر
هوای سرد برایم رفته رفته گرم میشود. لباست گرمای خودرا ازلمس وجودت دارد…میدانم شیرینی این نماز زیر دندانم میرود و دیگر مانند این تکرار نمیشود.همه حالات بازمزمه تومیگذرد.
رکعت دوم،بعداز سجده اول و جمله ی “استغفرالله ربی و اتوب الیه ” دیگر صدایت را نمیشنوم…حتم دارم سجده اخر را میخواهی باتمام دل و جان بجا بیاوری.سراز مهر برمیدارم و تو هنوز درسجده ای…تشهد و سلامم را میدهم و هنوز هم پیشانی ات درحال بوسه به خاک تربت حسین ع است.چنددقیقه دیگر هم…چقدر طولانی شد! بلند میشوم و چفیه ات را جمع میکنم.
نگاهم را سمت سرت میگردانم که وحشت زده ماتم میبرد… تمام زمین اطراف مهرت میدرخشد از خون!!!…
پاهایم سست وفریاد درگلویم حبس میشود. دهانم راباز میکنم تاجیغ بکشم اما چیزی جز نفس های خفه شده و اسم تو بیرون نمی آید…
_ ع…ع…علے…؟؟
✅ ادامــــــہ دارد...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
🏝 جدی بگیریم
✨ بايد چراغى در دست داشته باشيم آن چراغ چيست؟
⬅️ يك چراغ عقل است
⬅️ يك چراغ هم امام هر زمانى است.
سر جاده كه مىخواهيد وارد جاده پر خطرى بشويد اول چراغ عقلتان را روشن كنيد،
خداى تعالى در قرآن كريم مىفرمايد:
⬅️ «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
يعنى چراغتان را روشن كنيد
⬅️ «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ»
یعنی چرا اطراف را نگاه نمىكنيد و مواظب نيستيد؟
⬅️ «أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ»
چرا فكر نكرديد، چرا حواستان پرت است، اينجا خيلى خطرناك است،
✅ و مهمتر حجت ظاهرى كه امام زمان ارواحنافداه است.
☑️ اگر كسى در راه حركت كند و ارتباط با امام زمانش نداشته باشد مثل اين است كه
▪️ تنها در جاده حركت مىكند
و
▪️خود را به شيطان سپرده
و
▪️بدون چراغ حركت مىكند.
📚 امثال و حکم
❓آیا در این جادّه پر پیچ و خم دنیا توانستهایم ارتباط روحی خوبی با امام زمانمان برقرار کنیم!؟
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝 در باز شود ناگهان
باران ببارد ناگهان
مهدی بیاید ناگهان.......
💥الهی بحق زینب کبری عجل لولیک الفرج
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
🏝 چگونه امام زمانم رایاری کنم؟
⬅️ راه یاری آنحضرت این است که در مسیر بندگی خدا قدم برداری
⬅️ راه یاری آن حضرت این است که اخلاقت را شبیه اخلاق آن حضرت کنی و عقایدت را با عقاید آن حضرت یکی کنی.
⬅️ راه یاری آن حضرت این است که برای ظهور آن حضرت دل بسوزانی، کار کنی، قدمی برداری، پولی خرج کنی، به هر طریقی می توانی معارف حضرت را تبلیغ کنی و ترویج دهی.
⬅️ راه یاری آن حضرت این است که با بدعت ها و خرافه ها مبارزه کنی و اسیر خرافات و رسم و رسوم غلط و خارج از صراط مستقیم نشوی و تا آنجا که می توانی مردم را از خرافات و انحرافات باز داری.
⬅️ راه یاری آن حضرت این است که دست یاری دهنده و بازوی توانای آن حضرت باشی، زبانت، زبان حضرت، چشمت، چشم حضرت، قدمت، قدم حضرت و دستت، دست آن عزیز گردد.
⬅️ راه یاری آن حضرت این است که خانواده ات را از آتش آخرالزمان حفظ کنی و در خانه و منزلت چیزی که مطابق میل آن حضرت نیست وجود نداشته باشد...
⚠️❓شما چه برنامه ای برای یاری امام زمانتان دارید؟
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اعتراف فرزند ژنرال سابق صهیونیست؛ اسرائیل نابود خواهد شد...
📝پناهگاه برای امام خمینی علیه الرحمه
🔻موقع بمبارانها یک پناهگاهی شبیه سوله درست کردند و در اتاق امام خمینی قرار دادند که ایشان در مواقع حمله در آن پناه بگیرند؛ اما اطرافیان هر کاری کردند تا امام را برای استفاده از آن و پناه گرفتن مجاب کنند مؤثر واقع نشد و امام پا در آن نگذاشتند.
🔸امام میگفتند: «مگر همه مردم پناهگاه دارند و میروند در پناهگاه که من بروم؟»
🔹امام #خامنهای زمانی که فقط چند روز از حمله عراق می گذشت به همراه شهید چمران به عمق جبهه های جنوب رفتند و مدیریت بسیار موثری در آن شرایط بسیار سخت انجام دادند.
🔸دو فرزند ایشان (مصطفی و مجتبی خامنهای )هم در خط مقدم جبهه و در چندین عملیات حضور داشتند همچنین خود و فرزندان بسیاری از مسئولان ارشد کشور...
🔹یکی از کسانی که در زمان جنگ در آمریکا حضور داشت محمد جواد #ظریف بود و کمترین غباری از جنگ روی کت او ننشست!!
🔸حالا همین آقای ظریف از بانیان دیپلماسی التماسی و سازشکارانه که زمینه ساز تحمیل سختترین #تحریم ها و فشار اقتصادی بر ایران بود ناگهان نقش فرد دلسوزِ مردم را بازی می کند و با تلاش ناجوانمردانه برای ایجاد ارجاف و #هراس_اجتماعی می گوید بمب ها روی سر مردم خواهد ریخت نه مسئولان!
🔺پ.ن: متن تصویر پیوست بخشی از تفسیر سوره احزاب آیت الله جوادی آملی است
#طایفه_مرجفون
✍حمیدرضا ابراهیمی
#فلسطین | #طوفان_الاقصی
18.Kahf.054.mp3
1.98M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم
#تفسیر_صوتی_قرآن
استاد قرائتی
تفسیرنور
⚘تفسیر آیه ۵۴ سوره کهف⚘
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
#صبحتبخیرمولایمن
🏝دوباره صبح و
دوباره سلام بر شما....
دوباره صبح و
دوباره پرواز در نیلی پرطراوت یادتان...
دوباره صبح و
دوباره نفس کشیدن در هوای دوست داشتنتان...
دوباره صبح و
دوباره دل سپردن به محبت بی نهایتتان ...
دوباره صبح و
دوباره آرزوی بارانی دیدارتان ...
چه خوشبختم که
در سرزمین یاد شما صبح را آغاز میکنم...
چه خوشبختم که
شما را دارم...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 هدایتدستاوست
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق قسمت 2⃣3⃣ هوا رفته رفته سردتر میشود و تو سربه زیر آرام به هق هق افتادهای.دسته
#مدافع_عشق
قسمت 3⃣3⃣
خادمے که دربیست قدمی ما زیر باران راه میرود،میچرخد سمت ما و مکث میکند…دست راستم را که ازترس میلرزد به سختی بالا میآورم و اشاره میکنم.میدود سوی ما و درسه قدمی که میرسد با دیدن زمین و خون اطرافت داد میزند
_ یاامام رضا….
سمت راستش را نگاه میکند و صدا میزند
_ مشدی محمد بدوبیا بدو…
انقدر شوکه شدهام که حتی نمیتوانم گریه کنم… خادم پیر بلندت میکند و پسر جوانی چند لحظه بعد میرسد و با بیسیم درخواست امبولانس میکند.
خادم درحالی که سعی میکند نگهت دارد به من نگاه میکند و میپرسد
_ زنشی؟؟؟…
اما من دهانم قفل شده و فقط میلرزم…
_ باباجون پرسیدم زنشی؟؟؟؟
سرم رابسختی تکان میدهم و …ازفکر اینکه ” نکند به این زودی تنهایم بگذاری ” روی دوزانو می افتم…
باگوشه ی روسری اشک روی گونه ام را پاک میکنم.
دکتر سهرابی به برگه ها و عکسهایی که درساک کوچکت پیداکرده ام نگاه میکند.بااشاره خواهش میکندکه روی صندلی بنشینم .من هم بی معطلی مینشینم و منتظر میمانم.عینکش راروی بینی جابه جامیکند
_ امم…خب خانوم..شماهمسرشونید؟
_ بله!…عقدکرده…
_ خب پس احتمالش خیلی زیاده که بدونید…
_ چیرو؟
بااسترس دستهایم راروی زانوهایم مشت میکنم.
_ بلاخره بااطلاع ازبیماریشون حاضربه این پیوند شدید…
عرق سرد روی پیشانی و کمرم مینشیند…
_ سرطان خون!یکی ازشایع ترین انواع این بیماری…البته متاسفانه برای همسرشما…یکم زیادی پیش رفته!
حس میکنم تمام این جمله ها فقط توهم است و بس! یاخوابی که هرلحظه ممکن است تمام شود…
لرزش پاهاو رنگ پریده صورتم باعث میشود دکتر سهرابی ازبالای عینکش نگاهی مملو ازسوالش را بمن بدوزد
_ مگه اطلاع نداشتید؟
سرم راپایین میندازم ،و به نشان منفی تکانش میدهم.سرم میسوزدو بیشترازآن قلبم.
_ یعنی بهتون نگفته بودن؟….چندوقته عقدکردید؟
_ تقریبا دوماه…
_ امااین برگه ها….چندتاش برای هفت هشت ماه پیشه!همسرشما ازبیماریش باخبربوده
توجهـے به حرفهای دکتر نمیکنم.اینکه تو…توروز خواستگاری بمن…نگفتی!! من … تنها یک چیز به ذهنم میرسد
_ الان چی میشه؟…
_ هیچی!…دوره درمانی داره!و…فقط باید براش دعا کرد!
چهره دکتر سهرابی هنوز پراز سوال و تعجب بود!شاید کارتو را هیچکس نتواند بپذیرد یاقبول کند…
بغض گلویم رافشارمیدهد.سعی میکنم نگاهم را بدزدم و هجوم اشک پراز دردم را کنترل کنم.لبهایم راروی هم فشارمیدهم
_ یعنی…هیچ..هیچکاری…نمیشه?..
_ چرا..گفتم که خانوم.ادامه درمان و دعا.باید تحت مراقبت هم باشه…
_ چقد وقت داره؟
سوال خودم…قلبم را خرد میکند
دکتر بازبان لبهایش را تر میکند و جواب میدهد
_ باتوجه به دوره درمانی و …برگه و…روند عکسها!وسرعت پیشروی بیماری…تقریبا تا چندماه…البته مرگ و زندگی فقط دست خداست!..
نفسهایم به شماره می افتد.دستم راروی میزمیگذارم و بسختی روی پاهایم می ایستم.
_ کی میتونم ببینمش؟..
سرم گیج میرود و روی صندلی میفتم.دکتر سهرابی از جا بلند میشود و دریک لیوان شیشه ای بزرگ برایم اب میریزد..
_ برام عجیبه!..درک میکنم سخته! ولی شمایی که از حجاب خودتون و پوشش همسرتون مشخصه خیلی بقول ماها سیمتون وصله…امیدوار باشید..ناامیدی کار کساییه که خداندارن!…
جمله اخرش مثل یک سطل اب سرد روی سرم خالی میشود..روی تب ترس و نگرانی ام..
#منکه_خدادارم_چرانگرانی؟..
چندتقه به در میزنم و وارد اتاق میشوم.روی تخت دراز کشیده ای و سرم دستت را نگاه میکنی.
باقدم های اهسته سمت تخت مےآیم و کنارت می ایستم.از گوشه ی چشمت یک قطره اشک روی بالشت آبےرنگ بیمارستان مےافتد.
باسر انگشتم زیرپلکت را پاک میکنم.نفس عمیق میکشی و همانطور که نگاهت رااز من میدزدی زیر لب آهسته میگویی
_ همه چیزو گفت؟…
_ کی؟…
_ دکتر!.
✅ ادامــــــہ دارد...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
🏝 دلم تنگ است...هلاک یک دیدار ...
عطشناک یک لبخند...
بیقرار یک صوت دل انگیز ...
❓نمیشود این جان خسته را با پایان
این انتظارِ طولانی، آرام کنی؟...
❓نمیشود این چشمان به راه مانده را
به جمال زهرایی ات روشن کنی؟ ...
✨شما آن عزیزترین عزیز مصر وجودی
و من آن فقیرترین و بینواترین
مشتاقِ منتظر...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir