eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.9هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.6هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
 #مدافع_عشق      قسمت 4⃣3⃣ به سختی لبخند می‌زنم و روی ملافه‌ی بدرنگی که تاروی سینه‌ات بالا آمده
     قسمت 5⃣3⃣ پدرم اول بشدت مخالفت کرد ولی مادرم براحتی نظرش رابرگرداند.خانواده هردویمان شب با قطار ساعت هشت و نیم به تهران برگشتند.پدرت دریک هتل جدا و مجلل برایمان اتاق گرفت…میگفت هدیه برای عروس گلم!هیچ کس نمیدانست بهترین اتاقها هم دیگربرای ما دلخوشی نمیشوند.حالت اصلن خوب نبود و هرچندساعت بخشی ازخاطران مربوط به اخیررا میگفتی… اینکه شیمی درمانی نکردی بخاطر ریزش موهایت…چون پزشکها میگفتند به درمان کمکی نمیکند فقط کمی پیشروی راعقب میندازد.اینکه اگر از اول همراه ما به مشهد نیامدی چون دنبال کارهای آخرپزشکی ات بودی…اما هیچ گواهی وجود نداشت برای رفتنت! همه میگفتند انقدر وضعیتت خراب است که نرسیده به مرز برای جنگ حالت بد میشود و نه تنها کمکی نمیتوانی کنی بلکه فقط سربار میشوی…واین تورامیترساند. ازحمام بیرون می آیـے ومن درحالیڪه جانمازکوچکم رادرکیفم میگذارم زیرلب میگویم _ عافیت باشه آقا!غسل زیارت کردی؟ سرت را تکان میدهی و سمتم می آیـے.. _ شماچی؟ غسل کردی؟ _ اره..داشتم! دستم رادراز میکنم ،حوله کوچکی که روی شانه ات انداخته ای برمیدارم و به صندلی چوبی استوانه ای مقابل دراور سوئیت اشاره میکنم _ بشین.. مبهم نگاهم میکنی _ چیکار میخوای کنی؟ _ شما بشین عزیز مینشینی، پشت سرت می ایستم ،حوله راروی سرت میگذارم و آرام ماساژ میدهم تاموهایت خشک شود. دستهایت را بالا می اوری و روی دستهای من میگذاری _ زحمت نکش خانوم _ نه زحمتی نیست اقا!…زود خشک شه بریم حرم.. سرت راپائین میندازی و درفکر فرو میروی.درآینه به چهره ات نگاه میکنم _ به چی فکر میکنی؟… _ به اینکه اینبار برم حرم…یا مرگمو میخوام یا حاجتم…. وسرت را بالا میگیری و به تصویرچشمانم خیره میشوی. این چه خواسته ای است… ازتوبعید است!! کارموهایت که تمام میشود عطرت را از جیب کوچک ساکت بیرون می آورم و به گردنت میزنم….چقدر شیرین است که خودم برای زیارت اماده ات کنم چند دقیقه ای راه بیشتر به حرم نمانده که یک لحظه لبت راگاز میگیری و می ایستی.مضطرب نگاهت میکنم… _ چی شد؟؟؟ _ هیچی خوبم. یکم بدنم دردگرفت… _ مطمئنی خوبی؟…میخوای برگردیم هتل؟ _ نه خانوم! امروز قراره حاجت بگیریما! لبخند میزنم اماته دلم هنوز میلرزد… نرسیده به حرم از یک مغازه ابمیوه فروشی یک لیوان بزرگ آب پرتغال طبیعی میگیری بادونی وباخوشحالی کنارم می آیـے _ بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یکی دیگه بخرم.اخه بعضی اب میوه ها تلخ میشه… به دو نی اشاره میکنم _ ولی فکر کنم کلن هدفت این بوده که تو یه لیوان بخوریما… میخندی و ارخجالت نگاهت راازمن میدزدی.تاحرم دست دردستت و درآرامش مطلق بودم.زیارت تنها باتو حال و هوایی دیگرداشت.تانزدیک اذان مغرب درحیاط نشسته ایم و فقط به گنبد نگاه میکنیم.ازوقتی که رسیدیم مدام نفس میزنی و درد میکشی.امامن تمام تلاشم را میکنم تاحواست را پی چیز دیگر جمع کنم. ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام‌الله علیها زينب است و عفاف و حيا. زينب است و يك وسعت تاريخ حرّيت و شجاعت. حديث وفا را از روزی بايد آموخت كه زينب پروانه وار گِرد شمع حسينش میچرخيد و خود را به آتش اين عشق میزد. ⬅️ صبر را از او بايد آموخت كه از دريای خون گذشت و شهادت هفتاد و دو ستاره را با چشمان خود ديد و بر پيكر خورشيد و حنجر خونين بوسه زد. 🌹ای خدای صبرهای زينب! به ما لياقت خدمتگزاری، ياری و دعا برای ظهور مولای غريب و مظلوممان، حضرت وليعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را عنايت كن و ما را در مسير محنتهای عصر غيبت، دل و جانی زينب وار عطا كن. آری؛ سرچشمه وفا، قهرمان فصاحت و بلاغت، الگوی تمام عيار ايثار و وقار، عالمه غير معلمه، پرچمدار عاشورائيان او كه صبر در كلاسش شاگردی میكند و در مقابلش به زانو درمیآيد، يار واقعی امام زمانش، عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها میلاد با سعادت و منور عقیله بنی هاشم خانم حضرت زینب سلام الله علیها  را به پیشگاه مقدس آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شما دوستداران اهل بیت تبریک عرض می کنیم ⬅️ بیاییم زینب وار از امام زمانمان دفاع کنیم، برایش تبلیغ کنیم، برای آمدنش دست به دعا برداریم و با معرفی حضرت به همگان، زمینه ساز ظهورش باشیم 🌹عیدی جهانیان؛ ظهور حضرت مهدی ان شاءالله ↙️↙️↙️ @atr_ir
🏝 امام زمانم! با شما عهد می‌بندم همچو زینب سلام الله علیها تا  آخرین لحظه ... با شما خواهم ماند و مبلّغ شما خواهم بود ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.061-62.mp3
3.43M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیات ۶۲_۶۱ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
بیـاڪہ‌لعـل‌وگُهـردرنثـارِمَقـدَمِ‌تـو.. زِگَنجِ‌خانهءدل‌میکِشم‌به‌روزنِ‌چشم "حافظ‌شیرازے" 🏝جستجو کردم تمام واژه‌های مترادف دوری از شما را، چیزی جز درد نیافتم ... دعا لازم است دعایی با نفس‌های گرم شما مولای مهربانم!  اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذى ضَمِنَهُ ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 به وعده الهی یقین داریم ✏️ رهبر انقلاب، روز گذشته: ما به آینده کاملاً امیدواریم، به وعده‌ی الهی یقین داریم که وعده‌ی الهی ان‌شاءالله تحقّق پیدا خواهد کرد، و به آنچه وظیفه‌ی خودمان بدانیم ان‌شاءالله عمل خواهیم کرد. 📱محصول مرتبط: به آینده کاملا امیدواریم 📥 نسخه با کیفیت
امام خمینی(ره) :من دست یکایک شما بسیجیان را میبوسم و میدانم اگر مسئولین نظام اسلامی از شما غافل شوند به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت‼️ ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بسیج امید ملت ایران 🔻مقام معظم رهبری: ▫️این کارِ اردوهای هجرت و حرکت عظیم سازندگی یکی از برکاتش خدمت‌رسانی است که میلیونها نفر از این خدمت شما به صورت مستقیم بهره‌مند میشوند. 📌شعار روز اول هفته بسیج، ۲۹ آبان ۱۴۰۲: ▫️بسیج، جهاد، خدمت، سازندگی 🌺 هفته بسیج گرامی باد. | ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.063-65.mp3
3.92M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیات ۶۵_۶۳ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🏝آقاجان...! می‌دانم که دیر کردیم... می‌دانم که هنوزم که هنوز است، در انتظار آمدن‌مان صبر می‌کنی...! می‌دانم که با این همه انتظار و انتظار کردن‌مان، هنوز هم الفبای انتظار را نیاموخته‌ایم...! امّا شما... امّا شما هنوز هم چشم امیدتان به ما مردم زمانه است...! مولا جان؛ بارها آمدی و نبودم در تقلای این زندگی نیازمند تو و بی تو بودم بارها آمدی و نیامدم بر دلم بارها نشستی و بی تو بودن را گریستم می‌دانم آمده‌ای .... بسیار نزدیک .... پشت پلک‌هایی که توان باز شدن به روی زیبایت را ندارد..... پشت درِ دلی که هنوز برای میزبای تو پاک نشده ... می‌دانم آمـده‌ای ... دعا کن من هم بیایم ... به پیــــشواز تـــــو🏝 کانال‌عطرظهورمولا ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
 #مدافع_عشق    قسمت 5⃣3⃣ پدرم اول بشدت مخالفت کرد ولی مادرم براحتی نظرش رابرگرداند.خانواده هردوی
    قسمت 6⃣3⃣ نگاهت می‌کنم و سرم راروی شانه‌ات می‌گذارم این اولین باراست که این حرکت را می‌کنم.صدای نفس نفس را حالا به وضوح می‌شنوم. دیگر تاب ندارم ،دستت را می‌گیرم _ می‌خوای برگردیم؟ _ نه من حاجتمو می‌خوام _ خب به خدا اقا میده ….توالان باید بیشتر استراحت کنی.. مثل بچه‌ها بغض و سرت را کج می‌کنی _ نه یا حاجت یاهیچی… خدایا چقدر! ازوقتی هم من فهمیده‌ام شکننده‌تر شده…  و تسبیح تربتت را بیرون می‌آوری.سرت را چندباری به چپ و راست تکان می‌دهی و زمزمه می‌کنی: _ هوای این روزای من هوای سنگره… یه حسی روحمو تا زینبیه می‌بره تاکی باید بشینمو خدا خدا کنم…. به عکس صورت شهیدامون نگا کنم.. .باز لرزش شانه‌هایت و صدای بلند هق هقت…انقدر که نفسهایت به شماره می‌افتد و من نگران دستت رافشار می‌دهم.. مرد سجده آخرش را که می‌رود.تو دیوانه‌وار بلند می‌شوی و سمتش می‌روی.من هم به دنبالت بلند می‌شوم. دستت را دراز می‌کنی و روی شانه‌اش می‌زنی.. _ ببخشید!… برمی‌گردد و بانگاهش می‌پرسد بله؟ همانطور که کودک وار اشک می‌ریزی می‌گویی _ فقط خواستم بگم دعاکنید مام لیاقت پیدا کنیم…بشیم همرزم شما! لبخند شیرینی روی لبهای مرد مینشیند _ اولن سلام…دوم پس شمام اره؟ سرت را پایین میندازی _ شرمنده!سلام علیکم…ماخیلی وقته اره..خیلی وقته… _ ان شاءالله خود اقا حاجتت رو بده پسر… _ ممنون!..شرمنده یهو زدم رو شونتون…فقط… دلِ دیگه… یاعلی پشتت را میکنی که او میپرسد _ خب چرا نمیری؟…اینقد بیتابی و هنوز اینجایی؟…کاراتو کردی؟ باهرجمله ی مرد بیشتر میلرزی و دلت اتش میگیرد .نگاهت فرش را رصد میکند _ نه حاجی!دستمو بستن!…میترسم برم!… اوبی اطلاع جواب میدهد _ دستتو که فعلا خودت بستی جوون!…استخاره کن ببین خدا چی میگه! بعد هم پوتین هایش را برمیدارد و ازما فاصله میگیرد نگاهت خشک میشود به زمین… درفکر فرو میروی.. _ استخاره کنم!؟… شانه بالا میندازم _ اره! چراتاحالا نکردی!؟شاید خوب دراومد! _ اخه…اخه همیشه وقتی استخاره میکنم که دودلم…وقتی مطمعنم استخاره نمیگیرم خانوم! _ مطمئن؟…ازچی میطمئنی؟ صدایت میلرزد _ ازینکه اگرم برم..فقط سربارم.همین! بودنم بدبختی میاره برا بقیه! _ مطمئنی؟.. نگاهت را میچرخانی به اطراف.دنبال همان مرد میگردی…اما اثری ازاو نیست.انگار ازاول هم نبوده! ولوله به جانت میفتد _ ریحانه! بدو کفشتو بپوش..بدو… همانطور که بسرعت کفشم را پا میکنم میپرسم _ چی شده چی شده؟ _ از دفتر همین‌جا استخاره می‌گیریم…فوقش حالم بد میشه اونجا! شاید حکمتیه…اصن شایدم نشه…دیگه حرف دکترم برام مهم نیست….باید برم… _ چراخودت استخاره نمی‌کنی!؟؟ _ می‌خوام کس دیگه بگیره… مچ دستم را میگیری و دنبال خودت می‌کشی.نمی‌دانیم باید کجا برویم حدود یک ربع می‌چرخیم.انقدر هول کرده‌ایم که حواسمان نیست که می‌توانیم از خادم‌ها بپرسیم… ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا