eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.9هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.6هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
18-Ghalbe Alam.mp3
10.34M
موضوع ⬅️ فضایل و مصائب حضرت زهرا سلام‌الله علیها و پیوند با امام عصر علیه السلام( ۱۸ و ۱۷) 🔘ویژه ایام ↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.087-88.mp3
2.77M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیات ۸۸_۸۷ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
سرزِمستےبرنگیردتابصبحِ‌روزِحَشر هرڪہ‌چون‌من‌درازل‌یک‌جرعہ‌خورد‌ ازجامِ‌دوست "حافظ شیرازے" 🏝سلام حضرت منجی، مهدی جان دستمان از چاره کوتاه شده در محاصره‌ی اندوهیم در تلاطم سنگینِ احساس بی‌کسی در هجوم دردها و اضطراب‌ها ما در تاریک‌سرای آخرالزمان گرفتار شده‌ایم ... بیایید و نجاتمان بخشید ای دست خدا🏝 ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق        قسمت 6⃣4⃣ پدرم بین حرفت می‌پرید _ چیکار کنه؟ _ عقد دائم…. این‌بار مادرم می‌پر
           قسمت 7⃣4⃣ فاطمه و زینب دست مرا می‌گیرند و به اشپزخانه می‌برند.روسری وچادر را سرم می‌کنند.و هردو باهم صورتم رل می‌بوسند.از شوق گریه‌ام می‌گیرد.هرسه باهم به هال می‌رویم.روی مبل نشسته ا ی باکت و شلوار نظامی! خنده ام میگیرد. عجب_دامادی! سربه زیر کنار مینشینم.اینبار با دفعه قبل فرق دارد. تو میخندی و نزدیکم نشسته ای…ومن میدانم که دوستم داری! نه نه…بگذار بهتر بگویم تو ازاول دوستم داشتی! خم میشوی و درگوشم زمزمه میکنی _ چه ماه شدی ریحانم باخجالت ریز میخندم _ ممنون اقا شمام خیلی… خنده ات میگیرد _ مسخره شدم! نری برا دوستات تعریف کنیا هردو میخندیم حاج اقا مینشیند.دفترش را باز میکند + بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا ازتو ممنونم! من برای داشتن حلالم جنگیدم.. و الان …. با کنار چادرم اشکم راپاک میکنم. هرچه به اخر خطبه میرسیم.نزدیک شدن صدای نفسهایمان بهم را بیشتر احساس میکنم. مگر میشد جشن ازین ساده تر! حقا که توهم طلبه ای و هم رزمنده! ازهمان ابتدا سادگی ات رادوست داشتم. به خودم می آیم که _ ایاوکیلم؟… به چهره پدر و مادرم نگاه میکنم وبا اشاره لب میگویم _ مرسی بابا…مرسی ماما و بعد بلند جواب میدهم _ بااجازه پدر م مادرم ،بزرگترای مجلس و…و اقا امام زمان عج بله! دستم رادردستت فشار میدهی. فاطمه تندتند شروع میکند به دست زدن که حاج اقا صلوات میفرستد و همه میخندیم. شیرینی عقدمانم میشود شکلات نباتی روی عسلی تان… نگاهم میکنی _ حالا شدی ریحانه ی علی! گوشه ای ازچادر روی صورتم را کنار میزنم و نگاهت میکنم.لبخندت عمیق است.به عمق عشقمان! بی اراده بغض میکنم.دوست دارم جلوتربیایم وروی ریش بلندت را ببوسم. متوجه نگاهم میشوی زیرچشمی به دستم نگاه میکنی. _ ببینم خانومی حلقت کجاست؟ لبم را کج میکنم و جواب میدهم _ حلقه چه اهمیتی داره وقتی اصل چیز دیگس… دستت را مشت میکنی و میاوری جلوی دهانت _ اِ اِ اِ…چه اهمیتی؟…پس وقتی نبودم چطوری یادم بیفتی؟ انگشتر نشونم رانشانت میدهم _ بااین..بعدشم مگه قراره اصن یادم بری که چیزیم یادآور باشه! ذوق میکنی _ همممم…قربون خانوم ! خجالت زده سرم را پایین میندازم. خم میشوی و ازروی عسلی یک شکلات نباتی ازهمان بدمزه ها که من بدم می آید برمیداری و در جیب پیرهنت میگذاری.اهمیتی نمیدهم و ذهنم رادرگیر خودت میکنم. حاج اقا بلند میشود و میگوید _ خب ان شاءالله که خوشبخت شن و این اتفاق بشه نوید یه خبر خوب دیگه! بالحن معنی داری زیر لب میگویی _ ان شاءالله! ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨اميرالمؤمنين علی علیه‌السلام : آفرین بر حسادت! چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را می‌کُشد. 📗شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۱۶ ↙️↙️↙️ @atr_ir
🏝آنچه از بدی به تو می‌رسد، از سوی خود توست امروز که حضرت بقيه اللّه  كه در غيبت به سر مى‏بردند و ما از نعمت وجودشان به صورت ظاهر محروميم به خاطر گناهان ماست، بخاطر بدى ماست. «ماأَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»  ⬅️ هر چه بدى مى‏رسد، حال مى‏خواهد يك ميخى به پايت فرو رفته باشد يا دستت به چوبى خورده باشد و خون آمده باشد يا مى‏خواهد بدبختى دائمى داشته باشى، هر چه مى‏رسد از جانب خودت است. خدا براى تو جزخوبى و پاكى و به اصطلاح زندگى طيب و طاهر زندگى پاك و پاكيزه زير سايه امام ورهبرى چون حجة ابن الحسن ارواحنافداه نخواسته!!! ⬅️ نخواسته دنياى تو يك دنياى پر رنج و پر زحمتى باشد، دنياى تو را خواسته دنيايى باشد شبيه به بهشت. بعد از ظهور همين طور خواهد شد، دنيا بهشت مى‏شود. تمام چيزهاى پر قيمت زمين بيرون ريخته مى‏شود. اثقال يعنى چيزهاى گران قيمت سنگين اينها بيرون ريخته مى‏شود، همه معادن ظاهر مى‏شوند، يك نفر فقير در سراسر عالم وجود ندارد. خدا اين طور خواسته «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُها»  چرا بايد اين همه در دنيا گرسنه و بيكار و فلك زده و افراد بدبخت وجود داشته باشد؟ چرا بايد دنيا اين همه افراد جاهل داشته باشد؟ ⬅️ اين به خاطر اين است كه گناهانی داریم!!! یک گناهان دسته جمعى داريم، يك گناهان فردى. گناهان فردى، فرد را بدبخت مى‏كند. گناهان دسته جمعى، جمع را بدبخت مى‏كند. «ماأَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»  «آنچه از بدی به تو می‌رسد، از سوی خود توست» 📚 پاسخ به سوالات پیرامون امامت ↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑تلنگر.... می‌خواهی پاهایت          بر پل صراط نلغزد: ⬅️ باپاهایت در راه امام زمانت قدم بردار ⬅️ باپاهایت به مجالس گناه قدم مگذار.. ⬅️ با پاهایت برای رفع گرفتاری مردم و باز کردن گره از کار مردم قدم بردار... ⬅️ با پاهایت دنبال لقمه حلال باش.. ⬅️ با پاهایت برای صله رحم قدم بردار ⬅️ با پاهایت برای عیادت مریض قدم بردار... ⬅️ با پاهایت برای زیارت اهل بیت علیهم السلام خصوصا اباعبدالله الحسین علیه السلام قدم بردار... ✔️خلاصه اینکه ببین امام زمانت دوست داره کجاها بری ، برو و کجاها نباید بری ،نرو!        ↙️↙️↙️ @atr_ir
20-Namayesh.mp3
12.79M
موضوع ⬅️ فضایل و مصائب حضرت زهرا سلام‌الله علیها و پیوند با امام عصر علیه السلام( ۲۰و۱۹) 🔘ویژه ایام ↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.089-91.mp3
3.31M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیات ۹۱_۸۹ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
بردارحجـاب‌تاجمـالش‌بینے تاطلـعتِ‌ذاتِ‌بےمثالش‌بینے خفاش!زجلدِخویشتن‌بیرون‌آے تاجلوهءخورشیـدِجـلالش‌بینے امام‌خمینےره 🏝سلام ای آفتاب صبح امید، مهدی جان هر سپیده‌دم با یاد اهورایی‌تان چشم می‌گشایم و در آستان پر مهرتان دم می‌زنم و با تشعشع دلنواز نامتان زندگی را آغاز می‌کنم من با شما زنده‌ام با شما نفس می‌کشم با شما لبخند می‌زنم و با شما صبح روشن ظهور را انتظار می‌کشم🏝 ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
    #مدافع_عشق        قسمت 7⃣4⃣ فاطمه و زینب دست مرا می‌گیرند و به اشپزخانه می‌برند.روسری وچادر
       قسمت 8⃣4⃣ همه ازحاج اقا تشکر و تا راهرو بدرقه اش میکنیم.فقط تو تادم درهمراهش میروی.وقتی برمیگردی دیگرداخل نمی آیـے و ازهمان وسط حیاط اعلام میکنی که دیر شده و باید بروی.ماهم همگی به تکاپو می افتیم که حاضر شویم تابه فرودگاه بیاییم.یکدفعه میخندی و میگویی _ اووو چه خبرشد یهو !؟میدویید اینور اونور ! نیازی نیست که بیاید.نمیخوام لبخند شیرین این اتفاق به اشک خداحافظی تبدیل شه اونجا….. مادرم میگوید _ این چه حرفیه ماوظیفمونه تو تبسم متینی میکنی _ مادرجون گفتم که نیازی نیست. فاطمه اصرار میکند _ یعنی نیایم؟….مگه میشه؟ _ نه دیگه شمابمونید کنار عروس ما! باز خجالت میکشم و سرم را پایین میندازم. باهر بدبختی که بود دیگران را راضی میکنی و اخرسر حرف ،حرف خودت میشود.درهمان حیاط مادرت و فاطمه را سخت دراغوش میگیری زهرا خانوم سعی میکند جلوی اشکهایش را بگیرد اما مگر میشد درچنین لحظه ای اشک نریخت.فاطمه حاضرنمیشودسرش را ازروی سینه ات بردارد.سجاد ازتو جدایش میکند.بعد خودش مقابلت می ایستد و به سرتا پایت برادرانه نگاه میکند،دست مردانه میدهد و چندتا به کتفت میزند. _ داداش خودمونیما! چه خوشگل شدی! میترسم زودی انتخاب شی! قلبم میلرزد! “خدایا این چه حرفیه که سجاد میزنه!” پدرم و پدرت هم خداحافظی میکنند.لحظه ی تلخی است… خودت سعی داری خیلی وداع راطولانی نکنی. برای همین هرکس که به اغوشت می آید سریع خودت رابعداز چندلحظه کنار میکشی. زینب بخاطر نامحرم ها خجالت میکشید نزدیکت بیاید برای همین دردوقدمی ایستاد و خداحافظی کرد.اما من لرزش چانه ی ظریفش را بین دو لبه چادر میدیدم…میترسیم هم خودش و هم بچه درون وجودش دق کنند! حالا میماند یک من…باتو! جلو می آیم.به سرتاپایم نگاه میکنی.لبخندت ازهزاربار تمجید و تعریف برایم ارزشمند تراست.پدرت بهمه اشاره میکند که داخل خانه برگردند تاما خداحافظی کنیم.زهراخانوم درحالیکه با گوشه روسری اش اشکش راپاک میکند میگوید _ خب این چه خداحافظی بود؟ تاجلو در مگه نباید ببریمش!؟ تازه آب میخوام بریزم پشتش بچم به سلامت بره … حس میکنم خیلی دقیق شده ام چون یکلحظه با تمام شدن حرف مادرت در دلم میگذرد ” چرا نگفت به سلامت بره و برگرده؟…خدایا چرا همه حرفها بوی رفتن میده….بوی خداحافظی برای همیشه” حسین اقا باارامش خاصی چشمهایش را میبندد و باز میکند _ چرا خانوم…کاسه ابو بده عروست بریزه پشت علی…اینجوری بهترم هست! بعدم خودت که میبینی پسرت ازون مدل خداحافظی خوشش نمیاد. زهراخانوم کاسه را لب حوض میگذارد تااخرسر برش دارم. اقاحسین همه را سمت خانه هدایت کرد.لحظه اخر وقتی که جلوی در ایستاده بودن تا داخل بروندصدایشان زدی _ حلال کنید…. یک دفعه مادرت داغ دلش تازه میشود و باهق هق داخل میرود. چنددقیقه بعد فقط من بودم و تو.دستم رامیگیری و باخودت میکشی درراهروی اجری کوتاه که انتهایش میخورد به در ورودی.دست درجیبت میکنی و شکلات نباتی رادرمی آوری و سمت دهانم می گیری. .پس برای این لحظه نگهش داشتی!میخندم و دهانم را باز میکنم.شکلات را روی زبانم میگذاری و با حالتی بانمک میگویی _ حالا بگو آممم… و دهانش را میبندد! میگویم آممم و دهانم را میبندم …میخندی و لپم راارام میکشی. _ خب حالا وقتشه… دستهایت را سمت گردنت بالا می آوری ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا