eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق       قسمت 9⃣4⃣ انگشت اشاره,‌ات را زیر یقه‌ات می‌بری و زنجیری که دور گردنت بسته‌ای بیر
     قسمت 0⃣5⃣ پوتین و لباس رزم و میدان نبرد…. خدایا همسرم را به قتلگاه می‌فرستم! خبر…فقط می‌تواند خبرِ… می‌خواهم تااخرین لحظه تورا ببینم.به خانه می‌دوم بدون انکه در‌را‌ببندم .می‌خواهم به پشت بام بروم تا تورا ببینم…هرلحظه که دور می‌شوی…نفس نفس زنان خودم را به پشت بام می‌رسانم و می‌دوم سمت لبه ای که رو یه خیابان اصلی است. بادمی وزد و چادر سفیدم را به بازی میگیرد. یک تاکسی زردرنگ مقابلت می ایستد.قبل از سوار شدن به پشت سرت نگاه میکنی..به داخل کوچه…” اون هنوز فکر میکنه جلوی درم….” وقتی میبینی نیستم سوار میشوی و ماشین حرکت میکند…کاش این بالا نمی آمدم…یک دفعه یک چیز یادم می افتد زانوهایم سست میشود و روی زمین مینشینم… ” نکنه اتفاقی برات بیفته…” من ” پشت سرت اب نریختم!! کف دستهایم را اطراف فنجان چای میگذارم ،به سمت جلو خم میشوم و بغضم را فرو میبرم. لبهایم راروی هم فشار میدهم و نفسم را حبس میکنم… نیا! چقدر مقاومت برای نیامدن اشکهای دلتنگی!… فنجان را بالا می آورم و لبه ی نازک سرامیکی اش را روی لبهایم میگذارم. یکدفعه مقابل چشمانم میخندی… تصویر لبخند مردانه ات تمام تلاشم را از بین میبرد وقطرات اشک روی گونه های سرمیخورند.یک جرعه از چای مینوشم …دهانم سوخت!..وبعد گلویم! فنجان را روی میز کنار تختم میگذارم و با سوزش سینه ام از دلتنگی سر روی بالشت میگذارم… دلم برایت تنگ شده! نه روز است که بی خبر ام…ازتو…از لحن ارام صدایت…از شیرینی نگاهت… زیر لب زمزمه میکنم ” دیگه نمیتونم علی!” غلت میزنم ،صورتم را دربالشت فرو میبرم و بغضم را رها میکنم… هق هق میزنم… ” نکنه…نکنه چیزیت شده!..چرا زنگ نزدی…چرا؟!…نه روز برای کسی که همه ی وجودش ازش جدا میشه کم نیست! ” به بالشت چنگ میزنم و کودکانه بهانه ات را میگیرم… نمیدانم چقدر… اما اشک دعوت خواب بود به چشمانم… حرکت انگشتان لطیف و ظریف درلابه لای موهایم باعث میشود تا چشمهایم را باز کنم. غلت میزنم و به دنبال صاحب دست چندباری پلک میزنم..تصویر تار مقابلم واضح میشود.مادرم لبخند تلخی میزند _ عزیزدلم! پاشو برات غذا اوردم… غلت میزنم ، روی تخت میشینم و درحالیکه چشمهام رو میمالم ،میپرسم _ ساعت چنده مامان؟ _ نزدیک دوازده… _ چقدر خوابیدم؟ _ نمیدونم عزیزم! وبا پشت دست صورتم رانوازش میکند. _ برای شام اومدم تو اتاقت دیدم خوابی.دلم نیومد بیدارت کنم،چون دیشب تاصبح بیدار بودی.. _ تواز کجا فهمیدی؟؟ _ بلاخره مادرم! با سرانگشتانش روی پلکم را لمس میکند _ صدای گریه ات میومد! سرم را پایین میندازم و سکوت میکنم _ غذا زرشک پلوعه…میدونم دوس داری! برای همین درست کردم به سختی لبخند میزنم _ ممنون مامان… دستم را میگیرد و فشار میدهد _ نبینم غصه بخوری! علی هم خدایی داره… هرچی صلاحه مادرجون باور نمیکنم که مادرم اینقدر راحت راجب صلاح و تقدیر صحبت کند.بلاخره اگر قرارباشد اتفاقی برای دامادش بیفتد… دخترش بیچاره می‌شود. ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 متن وصیت‌نامه‌ی بانوی دوعالم حضرت فاطمه شهیده علیها السلام به نام خداوند بخشنده و مهربان 🏴این وصیّت‌نامه‌ی فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله است و در حالی وصیّت می ‌كند كه شهادت می‌دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد صلّی الله علیه و آله بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنّم حقّ است و همانا روز قیامت فرا خواهد رسید و شكّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده كرده وارد محشر می‌فرماید؛ 🏴ای علی ! من فاطمه دختر محمّد هستم خدا مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم؛ تو از دیگران بر من سزاوارتری 🏴حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن كن و به هیچ كس اطّلاع نده !!! 🌺تو را به خدا می سپارم و سلام مرا به فرزندانم تا روز قیامت برسان. 📒كتاب عوالم : ج 11، ص 514 📒 بحار الأنوار : ج 43، ص 214؛ ج 100، ص 185 و ج 78، ص 390 💔فدای مظلومیت و مهربانی‌ات ...ای بانوی آسمانی 💔با شما تعهد می‌کنیم که با الگو پذیری از شما، امام زمانمان را یاری کنیم. ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پیامی از خطابه‌ی فاطمی به ما منتظران مهدی... ⬅️ و اکنون از زبان فرزند مظلومش... 💥ای منتظران ❗️ من پسر همان فاطمه‌ام... یاری‌ام نمی‌کنید؟ ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی‌کفایتی ربع صدای اپوزیسیون خارج‌نشین را هم درآورده و اینچنین به جان هم افتاده‌اند! ❌ شهرام همایون: اگر او خودکشی کند شما رضایت می‌دهید.
⁉️اگر توی ذهنتان این سوال است که پس چرا در دولت رییسی پول نفت را نمی بینیم؟؟!! پاسخش اینجاست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.098.mp3
2.22M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیه ۹۸ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
🏝دوباره صبح شد و صحن سجاده‌ام از عطر "سلام بابا"ی من لبريز گشت... دوباره دردل‌های بی‌تکلف و ساده... دوباره رازگفتن و آرام شدن... شکر خدا که دارمتان....🏝 ⚘وَ اجْعَلْنَا يَا رَبِّ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ مُقَوِّيَةِ سُلْطَانِهِ وَ الْمُؤْتَمِرِينَ لِأَمْرِهِ وَ الرَّاضِينَ بِفِعْلِهِ وَ الْمُسَلِّمِينَ لِأَحْكَامِهِ وَ مِمَّنْ لا حَاجَةَ بِهِ إِلَى التَّقِيَّةِ مِنْ خَلْقِكَ و پروردگارا ما را قرار ده از یاران او، تقویت کنندگان سلطنتش، فرمان برداران فرمانش، خشنودان به رفتارش و تسلیم شوندگان به احکامش، و از کسانی که نیاز به تقیه از مردم نداشته باشند.⚘ 📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت کانال‌عطرظهورمولا ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق      قسمت 0⃣5⃣ پوتین و لباس رزم و میدان نبرد…. خدایا همسرم را به قتلگاه می‌فرستم! خبر
    قسمت ⬅️ ۵۱ از لبه‌ی تخت بلند می‌شود و باقدم‌هایی اهسته سمت پنجره می‌رود.پرده راکنار می‌زند و پنجره راباز می‌کند _ یکم هوا بیاد تو اتاقت…شاید حالت بهتر شه! وقتی می‌چرخد تا سمت در برود می‌گوید _ راستی مادر شوهرت زنگ زد! گلایه کرد که ازوقتی علی رفته ریحانه یه سر بما نمیزنه!…راست میگه مادر جون یه سر برو خونشون!فکر نکنن فقط بخاطر علی اونجا میرفتی… دردلم میگویم ” خب بیشتربخاطر اون بود” مامان باتاکید میگوید _ باشه مامان،؟ بروفردا یسر. کلافه چشمی میگم و ازپنجره بیرون رو نگاه میکنم. مامان یه سفارش کوچیک برای غذا میکند و ازاتاق بیرون میرود با بی میلی نگاهی به سینی غذا و ظرف ماست و سبزی کنارش میکنم. باید چند قاشق بخورم تا مامان ناراحت نشه… چقدر سخت است فروبردن چیزی وقتی بغض گلویت را گرفته! دستی به شال سرخابی ام میکشم و یکبار دیگر زنگ در رافشار میدهم. صدای علی اصغر درحیاط میپیچد _ کیه!.. چقدر دلم برای لحن کودکانه اش تنگ شده بود! تقریبا بلند جواب میدهم _ منم قربونت برم! صدایش جیغش و بعد قدمهای تندش که تبدیل به دویدن میشود را ازپشت در میشنوم _ آخ جووون خاله لیحانههههه… بمن خاله میگوید!…کوچولوی دوست داشتنی.درراکه باز میکند سریع میچسبد بمن! چقدر بامحبت!…حتمن اوهم دلش برای علی تنگ شده و میخواد هرطور شده خودش راخالی کند. فشارش میدهم و دستش را میگیرم تاباهم وارد خانه شویم _ خوبی؟…چیکار میکردی؟مامان هست؟… سرش را چند باری تکان میدهد _ اوهوم اوهوم….داشتم باموتور داداش علی بازی میکردم… و اشاره میکند به گوشه حیاط.. نگاهم میچرخد و روی موتورت که با اب بازی علی خیس شده قفل میشود. هرچیزی که بوی تورا بدهد نفسم را میگیرد. علی دستم را رها میکند و سمت در ساختمان میدود _ مامان مامان…بیا خاله اومده… پشت سرش قدم برمیدارم درحالیکه هنوز نگاهم سمت موتورات بااشک میلرزد.خم میشوم و کفشم را درمی اورم که زهرا خانوم درراباز میکند و بادیدنم لبخندی عمیق و ازته دل میزند _ ریحانه!!!…ازین ورا دختر! سرم را باشرمندگی پایین میندازم _ ببخش مامان..بی معرفتی عروستو! دستهایش را باز میکند و مرا دراغوش میکشد _ این چه حرفیه!تو امانت علی منی… این را میگوید و فشارم میدهد…گرم …ودلتنگ!  جمله اش دلم رالرزاند…امانت_علی.. مرا چنان دراغوش گرفته که کامل میتوان حس کرد میخواهد علی را درمن جست و جو کند..دلم میسوزد و سرم را روی شانه اش میگذارم… میدانم اگر چنددقیقه دیگر ادامه پیدا کند هردو گریه مان میگیرد.برای همین خودم را کمی عقب میکشم واوخودش میفهمد وادامه نمیدهد. به راهرو میرود _ بیا عزیزم تو!…حتمن تشنته…میرم یه لیوان شربت بیارم مادرجون زحمت میشه! همانطور که به اشپزخانه میرودجواب میدهد _ زحمت چیه!…میخوای میتونی بری بالا! فاطمه کلاس نداره امروز… چادرم را در می آورم و سمت راه پله میروم.بلند صدا میزنم _ فاطمههههه….فاطمههه… صدای باز شدن در و اینبار جیغ بنفش یه خرس گنده! یک دفعه بالای پله ها ظاهر میشود _ واااای ریحاااانههههه…..ناااامرد.. پله هارا دوتا یکی میکند و پایین می آید و یکدفعه به اغوشم میپرد دل همه مان برای هم تنگ شده بود…چون تقریبا تا قبل از رفتن علی هرروز همدیگرو میدیدیم.. ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝حق و باطل! ✨حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف می‌فرمایند: همانا حق با ما و در بین ما اهل بیت است. هرکس به جز ما چنین سخنی را بگوید، دروغگوی افترازننده است و هیچ کس غیر ما آن را ادعا نمی‌کند، مگر این که فرد گمراه و منحرفی باشد. 📚 کمال الدین ج2، ص511 آقا ببخشید! نفهمیدیم فرج ما در ظهور شماست، سال‌ها طی شد، بهارهای عمرمان یکی پس از دیگری رفت ... و  زمستانش رسید ... امّا یک بار از سر معرفت نخواندیم اللّهم عجل لولیک الفرج!! آقا! نادانی ما را به بزرگی‌تان ببخشید! ↙️↙️↙️ @atr_ir
❓سوال❓ ⬅️ آیا در زندگی شما چیزی هست که در حکم مبارزه با امام زمان ارواحنافداه باشد؟؟ اگر به صورت جدی دنبال پاکی نباشیم، اگر خودمان را نسازیم، اگر دنبال رضایت امام زمانمان نباشیم ⬅️ شک نکنید که با این اعمال و کردار ناصحیح،      ظهور را عقب انداخته ایم و با امام زمانمان مبارزه  کرده ایم. شیعیان همه مان در قبال این طولانی شدن دوران غیبت مسئولیم ⬅️تا دیر نشده تصمیم بگیریم➡️ ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا زَمین خُورد،صِدا زَد -؏لی،چیزے نیست... . ▫️دَعوا شُد ▫️زَدَن ▫️دَر وا شُد ▫️تا اُفتاد زَمین ▫️داد زَدَند ▪️حالا شُد!!! ↙️↙️↙️ @atr_ir