هدایت شده از عطرِظهورِمولا
✨ #ماجرا | از چیزی نمیترسیدم
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی
7️⃣ مرد مبارز
کمکم تظاهراتها در شهر شکل گرفت. دیگر نام امام و شناخت او منحصر به چند نفر نبود. یک عالمه انسان او را میشناختند و خواهان او بودند. حجم انقلابیهای کرمان آنقدر بود که میتوان گفت کرمان محوریت اساسی در انقلاب داشت. هاشمی رفسنجانی که البته آنوقت شناختی از او نداشتم، باهنر، حجتی، فهیم کرمانی، مشارزادهها، موحدیها، ساوه، جعفری، عمده علمای کرمان، به جز چند نفر، یکپارچه ضدشاه بودند.
🕌 حالا مسجدجامع و مسجد مَلِک محل اصلی تجمع انقلابیها بود. قبل از آن، مسجد قائم به دلیل وجود آیتالله حقیقی چنین بود؛ اما اکنون مسجدجامع به دلیل پیشنمازی و محوریت آیتالله صالحی، محور عمده تحرکات بود؛ پیرمرد نورانی کوتاه قدی که در حال کهولت سن بود، اما بهشدت مورد احترام و توجه عمده مردم کرمان. بعدازظهرها همه جمع میشدند. اخبار بهطور غیرسازمانی ردوبدل میشد. از تهران تا قم و شیراز، همه، از اطراف خبر داشتند و اخبار را به هم منتقل میکردند.....
❤️ #رفیق_خوشبخت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
✨ #ماجرا | از چیزی نمیترسیدم
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی
7⃣ مرد مبارز
✊ اولین تظاهرات کرمان که روحانیت در صف اولش قرار داشت، شروع شد. آیتالله نجفی که در مسجد امام زمان عجلاللهفرجه پیشنماز بود، جلودار بود؛ مابقی روحانیت همراه او، و مردم پشت سر روحانیت. شعارها ابتدائاً حول زندانیان سیاسی و آزادی آنان بود. کمکم رنگوبوی ضدشاه گرفت. اما همانند یک شعله کوچک آتش که تبدیل به زبانههای سنگین میشود، فریاد «مرگ بر شاه» در سطح شهر پیچاند.
ارتش که آن وقت مرکز آموزش ۰۵ را داشت و در زمان سربازي برادرم چندبار به آنجا رفته بودم، دژبان، شهربانی، آگاهی، ساواک همگی فعال بودند؛ اما موج، بسیار بزرگتر از توان آنها بود. گرفتن یکی دو نفر و چند و حتی هزارنفر، اثری بر این موج نمیگذارد اصلا این اعداد چیزی نبود که بخواهد بر این موج سهمگین و عمیق توفنده اثر بگذارد.
🚩 من و دوستانم که حالا علیجان و عبدالله هم به آن اضافه شده بودند، بیمحابا حرف میزدیم. صبح، اعلام تجمع در مسجد جامع شهر شد. این اعلام دهان به دهان، بیشتر از فضای مجازی امروز، تمام شهر را پر کرد! جوانهای انقلابی و تعدادی از علما، از جمله آیتالله صالحی، در شبستان جمع بودند. شهربانی، با جمع کردن کولی* که در همان حوالی شهر سُکنی داشتند، از دو طرف به مسجد حمله کرد. مسجدجامع دارای سه در ورودی بسیار بزرگ و مشابه هم بود.
🏍️ تازه موتورسیکلت زردرنگ سوزوکی ۱۲۵ خریداری کرده بودم. من از در قدمگاه که بازار کرمان بود، وارد شدم و موتورم را داخل یکی از کوچههای فرعی که از بازار منشعب میشد، پارک کردم. داخل مسجد جنبوجوش بود. پس از ساعاتی کُولیها از دو در شمالی و غربی مسجد، با حمایت نیروهای شهربانی و پاسبانها، حمله خود را شروع کردند. اول تمام موتور و چرخهای پارکشده جلوی در مسجد را آتش زدند. فریاد جوانها بلند شد که: «درها رو ببندید!»
🔺 به اتفاق واعظی و احمد به پشت بام شبستان مسجد رفتم. کولیها و پاسبانها با وحشیگری مشغول سوزاندن وسایل مردم
بودند. بعد هم چند موتور را آوردند پشت در مسجد و در را آتش زدند. از دو طرف، شلیک گاز اشکآور به داخل مسجد شروع شد. حالا در باز شده بود و حمله به داخل شبستان آغاز شد.
آیتالله صالحی را از پنجره شبستان به بیرون منتقل کردیم. به دلیل استنشاق گاز و کهولت سن، از حال رفته بود. روحانی سرخودی که بعداً با او رفيق شدم، به نام اسدی، با حرارت جوانها را تشویق به مقابله میکرد. مردم هم از در غربی مسجد در حال فرار بودند و هرکسی از در میخواست خارج شود، زیر چوبوچماق کُولیها سرودستش میشکست.
🔥 در وسط معرکه، کودکی را دیدم که وحشت زده گریه میکرد. ناخودآگاه داد زدم و رو کردم به پلیسی که به او حملهور شده بود. گفتم: «ولش کن!» آن قدر که با تندی و شدت این کلام را ادا کردم، احساس کردم لحظهای مردّد شد و ترسید.
🍃 بچه را بغل کردم و از در غربی خارج شدم. به سمت قدمگاه پیچیدم. موتور سالم بود. با احمد سوار موتور شدیم. یک گله پاسبان از جلوی ما درآمدند. تا خواستیم از کنار آنها بگذریم، ده تا پانزده باطوم به سروصورتمان خورد.
* کُولیها (Roma، شربتی، گورونی) نژادی اسرارآمیزند که قرنها پیش از هند به ایران و سرزمین های دیگر کوچ کردند. عجیب و بیخانمان و منزوی زندگی میکنند و به گدایی و فالگیری و رقاصی و سیاه بازی و... مشغولاند.
❤️ #رفیق_خوشبخت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir