⭕️اهمیت فوقالعادۀ عصر جمعه
حضرت فاطمۀ زهراء سلام الله علیها نقل میکردند:
«از پیامبر شنیدم که فرمود: "در روز #جمعه ساعتی هست که هرکس در آن از خدا خیری بخواهد، خداوند به او عنایت میکند: هنگامی که نیمی از قرص خورشید در افق فرو رفته و در حال غروب کردن است."»
از آن به بعد، اطرافیانِ مادرِ سادات شاهد بودند که او همیشه مراقب بود دعا کردن در آن ساعت از #عصر_جمعه را از دست ندهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 معانیالأخبار،ص400
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@atre1o1 🇮🇷
#استادعالی
💠 #امام_صادق علیه السلام #فرمودند که حرم همه اهل بیت قم است، امام صادق پس از اعلام این نکته میفرماید که #شیعیان به #شفاعت حضرت معصومه به بهشت میروند، نتیجه میگیریم که وجود حرم اهل بیت در قم به دلیل وجود حضرت معصومه در این مکان است.
💠 خداوند و اولیای #خدا به اذن او بر همه امور #اشراف دارند، در عین حال که به همه مسائل اشراف دارند اما در برخی از مواقع به یک مکان یک #عنایت خاص وجود دارد؛ عنایت ویژه خدا در مکه است و به همین دلیل به حرم خدا بدل شده است.
💠 هرجا که #جسم #مطهر معصوم وجود دارد، این مناطق عنایت #خاص دارند، بنابراین به شیعیان توصیه میشود به حرم معصومین بروند زیرا در این مناطق #عنایت خاص وجود دارد.
💠 در شبهای #جمعه همه انبیاء و اولیا به #کربلا میروند، همه اولیا خدا شب جمعه در کربلا #حاضر میشوند تا از #باب الحسین به زیارت خداوند بروند.
💠 خداوند در هر شب #جمعه #امام_حسین❤️ را زیارت میکند، بنابراین #همه انبیای الهی به #زمین میآیند تا جلوه خداوند که به واسطه اباعبدالله❤️ به #پایین آمده را زیارت کنند.
💠 #معصومین به برخی از مناطق عنایت خاص و #نظر ویژه دارند، در بین امامزاده ها تنها حضرت معصومه است که زیارت نامه ایشان را #معصوم فرموده و توسط #امام_رضا علیه السلام نوشته است.
💠نور #حضرت زهرا مستقیماً از خداوند گرفته شده است،
نور اهل بیت از #حضرت فاطمه گرفته شده است؛ او محور ائمه است و هرجا باشند همه ائمه #خاضع هستند.
💠 حرم حضرت معصومه جایگزین حرم حضرت فاطمه است، از قبور #ائمه عنایات ویژه #متصاعد میشود. آنچه باعث شده حرم حضرت معصومه به حرم اهل بیت علیه السلام #تبدیل شود به دلیل واسطه نوری بودن حضرت زهرا سلام الله است.
💠شفاعت شیعیان به دست #حضرت_زهرا سلام الله است که به #واسطه نور او به #حضرت_معصومه سلام الله نیز #اعطاء شد
📡 @atre1o1 🇮🇷
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت چهاردهم🌸
***
🌸آزار مؤمن
در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیم. شبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن، فعالیت نظامی و گشت و بازرسی و ... داشتیم. در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان شهرستان ما قرار داشت. ما هم بعضی وقتها، دوستان خودمان را اذیت می کردیم! البته تاوان تمام این اذیتها را در آنجا دادم. برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم. یک شب زمستانی، برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی جرأت داره الان بره تا ته قبرستون و بر گرده؟! گفتم: این که کاری نداره. من الان میرم. او هم به من گفت: باید یک لباس سفید بپوشی! من سرتا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. خس خس صدای پای من بر روی برف، از دور هم شنیده می شد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم اواخر قبرستان که رسیدم، صوت قرآن شخصی را از دور شنیدم یک پیر مرد روحانی که از سادات بود، شبهای #جمعه تا سحر، در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن میشد. فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار، با سید شوخی کنند.خواستم برگردم اما با خودم گفتم: اگه الان برگردم، رفقا من رو متهم به ترسیدن می کنند. برای همین تا انتهای قبرستان رفتم.هر چه صدای پای من نزدیکتر میشد، صدای قرائت قرآن سید بلند تر میشد از لحن او فهمیدم که ترسیده ولی به مسير ادامه دادم
تا اینکه به بالای قبری رسیدم که او در داخل آن مشغول #عبادت بود. یکباره تا مرا دید فریادی زد و حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم. پیر مرد سید، رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد، حسابی عصبانی بود. من هم ابتدا کتمان کردم، اما بعد، از او معذرت خواهی کردم. او هم با ناراحتی بیرون رفت. حالا چندین سال بعد از این ماجرا، در نامه عملم حکایت آن شب را دیدم. نمیدانید چه حالی بود، وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم میدیدم، خصوصا وقتی کسی را اذیت کرده بودم، از درون عذاب می کشیدم. از طرفی در این مواقع، باد سوزان از سمت چپ وزیدن می گرفت، طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد! وقتی چنین اعمالی را مشاهده می کردم، به گونه ای آتش را در نزدیکی خودم میدیدم که چشمانم دیگر تحمل نداشت. همان موقع دیدم که آن پیرمرد سید، که چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سید به آن جوان گفت: من از این مرد نمی گذرم. او مرا اذیت کرد. او مرا ترساند. من هم گفتم: به خدا من نمی دونستم که سید در داخل قبر داره عبادت می کنه. جوان رو به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که ایشون داره #قرآن می خونه. چرا همون موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای گفتن نداشتم. ...
***
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
#مولا_جانم💓
🌼بدون تو دَمے لبخند سختـــ استـــ
🍂به لبخند خودتـــ سوگند،سختـــ استـــ
🌼براے دیدنتـــ تا #جمعۀ بعد
🍂تحمل میڪنم...،هرچند سختـــ استـــ ...
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
...