𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
#صحنهیسوم خبر به دربار یزید لعنتالله رسید یزید گفت: بروید به همسرم بگویید #کارواناسرا دارند می
#صحنهیآخر (لحظهیوصال)
عبدالله میفرماد: لحظههای آخر
بیبی فرمودند: عبدالله بسترم رو جلوی #آفتاب بذار
دیدم چیزی رو در آغوش دارد میبوسد گریه میکند...
#یکسالونیمپیرهنتاشکمنگرفت💔
-لحظهیوصال
چشمانش را گشود و برای آخرین بار به دورترین نقطه خیره شد. در این مدت حتی یک لحظه چهره #برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعله کشید و یاد برادر تمام وجودش را پُرکرده بود.
#لحظهیوصال نزدیک بود. دوباره #خیمههایآتش زده و #سرهایبرنیزه ،چشمانش را به دریایی از غم مبدل ساخت.
عمهجانزینب-سلاماللهعلیها پلکها را روی هم گذاشت و زیر لب گفت:
#السلامعلیکیااباعبدالله و به #برادر پیوست.
درسينهامجزمِهرِ زينب-سلاماللهعلیها جانخواهد شد
بختش بلند هرکه گرفتارِ زینب-سلاماللهعلیها است
↳| @atre_narges_313 |↲