فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
اگرمهدی علیهالسلام رادرک میکردم تمام ثانیه های عمرم همه ی روزهای زندگیم رابه ایشان خدمت می نمودم.
#امام_زمان
#امام_صادق
【 @atre_shohada】
هممون به یه رفیق آسمونی نیاز داریم که وقتای خستگی و درد و بُهت بیاد پیشمونو اَزمون بپرسه: "هوس سفر نداری، زِ غبار این بیابان⁉️
#شهدا🦋🕊
【 @atre_shohada】
🔖معرفی شهید مدافع حرم...
نام:سعید
نام خانوادگی:قارلقی
تاریخ تولد:۱۳۴۵/۱۱/۱۲
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۳/۶
محل شهادت:سامرا،عراق
شهید سعید قارلقی، بازنشسته نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که برادرش حمید، در جنگ تحمیلی به شهادت رسیده بود، پس از ناامنشدن حریم عتبات عالیات در عراق تصمیم به مبارزه با تکفیریها گرفت. سعید قارلقی پس از بازنشستگی از نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند سالی از طریق رانندگی به امرار معاش می پرداخته است. وی پس از ناامن شدن حریم عتبات عالیات در عراق تصمیم به مبارزه با تکفیری ها گرفت.
سراسر زندگی حاج سعید به جهاد و مبارزه گذشت...
حدود یک ماه در سوریه بود. هر روز یک بار یا دو بار تلفنی با همه اعضای خانواده صحبت میکرد. همیشه طوری سخن میگفت که انگار جنگی نیست و همه چی آرام است. اصلاً نمیگفت: جایی که هستیم خطرناک است یا الان عملیات داریم، اما عکسهایی که میفرستاد بیشتر کنار تانک، نفربر و مهمات جنگی بود. میگفتیم این عکسها چیه میفرستی، میگفت: یک روزی شاید لازم بشه...
✍وصیت نامه شهید...
از شهید سعید قارلقی یک پسر به نام مجتبی و دو دختر به یادگار مانده است. شهید قارلقی به پسرش وصیت کرده بود که قبل از خاکسپاری اش، زیارت عاشورا را در مزار او قرائت کنند. شهید سعید قارلقی در حوالی شهر سامراء و بر اثر اصابت خودرو وی با تله انفجاری به شهادت رسید.
#شهیدمدافعحرم
#شهیدسعیدقارلقی♥
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌امامزمانروبراۍخودشمیخواۍ؟!
یابراۍنیازهاۍخودتصداشمیزنے؟!
-دلبستہآقـٰاهستے..؟!
#استادرائفیپور
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】
شماهم بعضی وقتا انقدر دلتون میگیره و سردرگم میشید که جز خدا هیشکی نمیتونه حلّش کنه؟!...
خیلی برای هم دعا کنیم
صدای دعاهامون برای هم به خدا میرسه اخه:)
دلتون ڪھ گرفت . .
برید سراغِ رفقاۍ آسمونیتون :))💔
آخھ این زمینیا تو کار خودشونم موندن!🙂
#تلنگر💥
#شهیدانہ🌱
【 @atre_shohada】
✅🧡 مقام معظم رهبری:
حجاب وقار است متانت است
ارزشگذارۍزن است
سنگين شدن كفه آبرو واحترام اوست
اين را بايدخيلي قدر دانست
و از اسلام بايد به خاطر مسئله ۍحجاب تشكر كرد
اين جزو نعمتهاي الهي است🌸🌱🌸🌱
چادر(حجاب برتر)سفارش موکد شهدا!
#چادرانه 🌱
#رهبرانه 💚
【 @atre_shohada】
فاصله بیــن....
مشکـــل و حــل آن
یــک زانـو
زدن اســـت،،،،
امـــا نه در بــرابـر
مشــکـل!!!
بلکــه در برابــرخـــدا....⭐️
#خداےجان♥
【 @atre_shohada】
chera-migan-jomeha-delgire.mp3
2.03M
🍃بہ وقت مداحی...
•چرا میگن جمعهها دلگیره...
•غروبش یه حس مبهمی داره...
•موقع غروب ادم فکر میکنه...
•دنیا انگاری روی تکراره
#محسنعراقی
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】
عطــــرشهــــدا 🌹
#او_را #رمان📚 #پارت_هفدهم چند ثانیه با تعجب فقط نگاه میکردم که کم کم دورش شلوغ شد...😳 بعد چنددقیقه
#او_را
#رمان📚
#پارت_هجدهم
دم ظهر بود که با صدای زنگ گوشی چشامو باز کردم.
یه شماره غریبه بود
باصدای خش دار و خواب آلود جواب دادم
-الو؟
یه پسر بود!صداش ناآشنا بود
-سلام ترنم خانوم
-سلام.بفرمایید؟
-ببخشید انگار از خواب بیدارتون کردم☺️
علیرضا هستم،دوست عرشیا
-اهان...
نه خواهش میکنم...
بفرمایید؟
-عذرمیخوام من شمارتونو از گوشی عرشیا برداشتم!
باید باهاتون صحبت کنم
-بی اجازه؟؟
-بله؟؟
-بی اجازه شمارمو برداشتید؟😒
-بله خب....باید باهاتون حرف میزدم...
-اوکی
بفرمایید😏
-ببینید...
عرشیا خیلی شمارو دوست داره...
-خب؟😏
-چیزی راجع به زندگیش بهتون گفته؟
-نه،چیز خاصی نمیدونم ازش.
-عرشیا واقعا تو زندگیش سختی کشیده.
مادرشو تو بچگی از دست داده،
پدرشم یه زن دیگه گرفته که خیلی اذیتش میکرده،
اونم از بچگی در کنار درس کار میکرده و خونه گرفته و چندساله از پدرش جدا زندگی میکنه...
و شما اولین شخصی هستید که بهش دلبسته شده....💕
-پس عرشیا میخواد من کمبوداشو براش جبران کنم؟😏
چرا؟!حتما شبیه مادرشم
-اینطور نیست خانوم....
عرشیا واقعا شما رو میخواد
-ولی دستای زخم و زیلیش و رد تیغ اسمایی که رو بازوش هست،چیز دیگه ای میگه😏
-امممم...نه...خب...چیزه...
بالاخره برای هرکسی پیش میاد...
-برای اونا هم خودکشی میکرده؟؟
-ترنم خانوم...
گذشته ها گذشته...
مهم الانه که عرشیاست
-عرشیا ذاتا دیوونست آقا😠
چیزی نمونده بود دیروز بلا سرم بیاره😡
-نه...باورکنید پشیمونه...
بهش یه فرصت دیگه بدید...
ازتون خواهش میکنم....
لطفا...
-باشه،به خودشم گفتم،فعلا هستم تا ببینم چی میشه...
-ممنونم😊
لطف کردید😉
کلافه گوشی رو پرت کردم و چشمامو بستم.
خوابم پریده بود و اعصابم خورد بود.
خودمو فحش میدادم که چرا اون روز شماره عرشیا رو گرفتم😏
دستمو گذاشتم رو شونه ی مرجان و صداش کردم...
-مرجان؟
مری؟
-هوم😴
-مرجان بلند شو،گشنمه،بریم صبحونه بخوریم...
-ترنم جون اون عرشیا ولم کن،خوابم میاد
-اوه اوه جون چه کسی روهم قسم دادی😒
بلندشو لوس نشو...
-وای ترنم...بیخیال،بذار بخوابم
-باشه،خودت خواستی....
لیوانو برداشتم و رفتم از تو حموم پر از آب سردش کردم،
-مرجان؟
-هووووممممم؟😖
-هنوز میخوای بخوابی؟
-اوهوم😢
-باشه بخواب...
و آب لیوانو خالی کردم روش😂
مرجان مثل جن زده ها بلند شد نشست و با چشمای گشاد زل زد بهم😳
خفت میکنم.....😠
زدم زیر خنده و همینجور که سمت در اتاق میدویدم داد زدم
-تقصیر خودت بود😝😂
همونجور دویدم سمت حیاط و مرجانم به قصد کشت دنبالم میدوید
دم استخر رسید بهم و با یه حرکت هلم داد تو استخر😐
آب یخخخخخ بود،
نمیتونستم تکون بخورم،تمام عضلاتم قفل کرده بود😣
فقط جیغ میزدم و فحشش میدادم
اونم میخندید و میگفت
-تقصیر خودت بود😝😂
تا دو ساعت از کنار شومینه تکون نمیخوردم،بدنم سر شده بود از سرما
مرجان هم میخواست از دلم دربیاره،هم قیافمو که میدید خندش میگرفت😁
با اینکه از دستش حرصم گرفته بود،اما منم از خنده هاش خندم میگرفت...
چقدر دلم میخواست مرجان خواهرم بود و همیشه باهم بودیم...😢
به قلم:محدثه افشاری
#ادامهدارد...
【 @atre_shohada】
Moghadam-Shab21Ramazan1401[02].mp3
6.34M
🍃به وقت مداحی...
•بیـقرارم،بیقرار روزایی که نیستی کنارم
•بیـقرارم،مگه دلخوشیم به جز شما دارم
#جوادمقـدم
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
غم هست در زندگی🌱،
ولی دلمان خوش است
خدا با ماست🥺...!
+قشنگیخدا
#خداجونم♥
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃همسر شهید خدایی:
اسم حاج قاسم میومد اشک میریخت می گفت بعد حاج قاسم موندن برام خیلی سخت شده...
پدر همسر شهید خدایی:
یه خانمی در مصاحبه ای به من گفت شنیدم شهید 6 تا آپارتمان داره و یکی از ماشینهایش هم پورشه است...!
#شهید_صیاد_خدایی
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷سلام فرمانده رمز نزدیکی ظهور
تا الان فکر کردین چرا سلام فرمانده اینقدر محبوب شده⁉️
#سلام_فرمانده✋✨
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】
علت نامگذاری ایستــگاه جوانمـــرد قصاب...!🤔
متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب .
به جوانمرد می گفتند : عبدالحسین ، چه خبر از وضع کسب و کار؟
می گفت : الحمدلله ، ما از خدا راضی هستیم ، او از ما راضی باشه .
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود ، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست ، عبدالحسین دریغ نمی کرد.
می گفت : برای هر مقدار پول ، سنگ ترازو هست.
وقتی میشناخت که مشتری فقیر است ، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید . مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش . کسیکه وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابر پول مشتری گوشت می داد .
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند ، وانمود می کرد که پول گرفته است ، گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت ، توی روزنامه دوباره بر میگرداند به مشتری
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست .
این جوانمرد با مرام ، ۴۳ بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله پی در پی به شهادت رسید .
#شهیدانہ♥
#شهیدعبدالحسینکیـانی
【 @atre_shohada】
🔖معرفی شهید مدافع حرم...
نام:سید جاسم
نام خانوادگی: نوری
تاریخ ولادت:۱۳۴۶/۱۱/۱۵
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۳/۷
محل شهادت:سامرا
هنگام آغاز جنگ تحمیلی او ۱۳ سال بیشتر نداشت وی از همان روزهای نخست جنگ تحمیلی در دفاع مقدس حضور داشت هوش و ذکاوتش سبب شد فرمانده گردان امام علی(ع) شود در عراق با تجربه ای که در دوره دفاع مقدس در بسیج مردمی داشت مشغول به جمعآوری نیروهای مردمی عراق جهت سازماندهی در لشکر حضرت عباس (ع) وابسته به عتبات عالیات پرداخت و با آموزش و سازماندهی این نیروها رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.سرانجام در تاریخ ۷ خرداد ماه ۱۳۹۴ در جاده سید غریب محور الرمادی سامرا و در جبهههای مقاومت عراق و سوریه در درگیری با تکفیری و تروریست بر اثر ترکشی که به شاهرگ گردنش اصابت کرد، به شهادت رسید.
✍وصیت نامه ی شهید...
هیچ چیز گلوی تشنه مرا سیراب نمی سازد جز شهادت، شهادت...
خدایا تو را شکر و سپاس می گویم به خاطر فضل و محبتت که به من حقیر لطف نموده و مستعد شرکت در جنگ علیه کفار تکفیر قرار دادی و به من لیاقت دادی تا به کاروان شهیدان ملحق شوم و در اخرین روزهای حیاتم بi من فضل و ترحم کردی که سربازی در رکاب امام و مولایم حسین بن علی (ع) و برادر علمدارش ابوالفضل باشم.دوستان و خانواده محترم از همه شما التماس دعا دارم و از شما می خواهم برای ظهور امام عصر دعا کنید و امام خامنه ای که از جانم بیشتر ایشان رادوست دارم را تنهانگذارید و برای سلامتی ایشان دعا بفرمایید.ولایت فقیه ثمره خون شهدا است قدر آن را بدانید.
#شهیدمدافعحرم🥀
#سیدجاسمنوری🦋
【 @atre_shohada】
امروز زندہ
نگهداشتن یاد شہدا
ڪمتر از شہادٺ نیسٺ...👌♥️
#رهبرمعظمانقلاب
#سخن_بزرگان🌱
【 @atre_shohada】
📝خاڪریز خاطرات...
خیلی زیارت عاشورا می خواند،اعتقاد داشت اگه با معرفت زیارت عاشورا را بخونی،مثل امام حسین شهید میشی.هر روز صبح با زمزمه ی دلنشین زیارت عاشورا خواندن محمد از خواب بیدار می شدیم...
بالاخره زیارت عاشورا خواندنش ثمر داد.معلوم بود که همشون رو با معرفت خونده، چون وقتی شهید شد، مثل امام حسین سر در بدن نداشت...😭
#شهیدانہ♥
#شهیدمحمدمنوچهری
【 @atre_shohada】
عطــــرشهــــدا 🌹
#او_را #رمان📚 #پارت_هجدهم دم ظهر بود که با صدای زنگ گوشی چشامو باز کردم. یه شماره غریبه بود باصدای
#او_را
#رمان📚
#پارت_نوزدهم
دیگه دلم نمیخواست ریخت عرشیا رو ببینم،
از بعد ماجرای خودکشیش واقعا ازش بدم اومده بود،اخلاقاش خوب بود،دوستم داشت
ولی برای من،ضعف یک مرد غیر قابل تحمله😒
فعلا رابطمو باهاش قطع نکرده بودم چون از دیوونه بازیاش میترسیدم!
ولی اصلا دوست نداشتم باهاش صحبت کنم😣
خودشم اینو فهمیده بود!فردا پنجشنبه بود و به مرجان قول داده بودم باهاش برم مهمونی،
رفتم تو فکر...
برم؟
نرم؟
چی بپوشم؟اصلا به مامانینا چی بگم؟
تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد...
عرشیا بود😒فقط خدا رو شکر کردم که به این مثل سعید ،رو نداده بودم،وگرنه الان باید یه بهونه هم برای پیچوندن این پیدا میکردم😒
-الو...؟ الو ترنم ....خوبی؟
-سلام.ممنون،تو چطوری؟بهتری؟
-تا وقتی ترنم کنارم باشه خوبم...💕
میای با هم بریم بیرون... همون کافی شابی که اون بار رفتیم؟؟
-عرشیا،ببخشید...
خیلی سرم شلوغه،
کلی درس دارم
-ترنم...
جون من!
پاشو بیا
نزن تو ذوقم...
بیا دیگه ...لطفا😢
از دست تو ...پس بیامم زود باید برگردما!
تو فقط بیا...
خودم اصلا میام دنبالت و برت میگردونم
-نه نه،نمیخواد...
خودم میام
-باشه،نیم ساعت دیگه راه میفتم
فعلا
گوشی رو قطع کردم و پرتش کردم رو تخت...
گاهی وقتا دلم میخواست عرشیا رو خفش کنم😑
یه دوش گرفتم و حاضر شدم رفتم آشپزخونه و چندتا بیسکوئیت برداشتم و راه افتادم.
رسیدم کافی شاب ... اونم اونجا بود
شروع کرد بازم اظهار علاقه کردن ...
ولی اصلا تو دلم نمیرفت
بعد مدتی که پیش هم بودیم خداحافظی کردمو رفتم ،رسیدم به چهارراه و طبق معمول چراغ قرمز...🚦
همینجور که داشتم اطرافو نگاه میکردم،چشمم افتاد به همون دختر گل فروش!
سریع شیشه رو دادم پایین!
- دختر!
دختر خانوم!
بیا اینجا!
بدون معطلی دوید سمت ماشین و گفت
-عه سلام!شمایید!😅
باز میخواید گل بخرید؟؟
-آره میخرم اما یه شرط داره!
-چه شرطی؟؟
-بیا سوار ماشین شو باهم یه دور بزنیم.
-چی ؟سوار ماشین شما؟😳
نه من نمیتونم!
-چرا؟؟مگه میخوام بخورمت؟؟
فقط میخوام یکم باهم صحبت کنیم!
-نه خانوم نمیشه...
من که شمارو نمیشناسم...
-خیلی خب ،بریم پارک همین خیابون بغلی؟
فقط میخوام چنددقیقه باهم صحبت کنیم.
-اممممم...
چی بگم...
باشه من میرم،شما هم خودت بیا!
-خب بیا سوار ماشین شو دیگه😕
-نه ممنون،من میرم شما خودتون بیاید!
راه افتاد و منم بعد سبز شدن چراغ پیچیدم تو خیابون و رفتم سمت پارک.
تا برسه ماشینو پارک کردم و صبرکردم تا باهم بریم یه جا بشینیم.
از دور که داشت میومد خوب نگاهش کردم.
یه مانتو شلوار گشاد و چروک کرمی رنگ و یه کاپشن مشکی خیلی زشت و بدقواره تنش،
و یه روسری نخودی رنگ سرش بود.
چهره ی بانمکی داشت،☺️
معلوم بود از بس زیر آفتاب بوده اینجوری سیاه شده🙍
لبخند شیرینی رو لباش بود.
باهم رفتیم تو یکی از آلاچیقا نشستیم،
هنوز هوا سرد بود
-ببخشید من باید زود برم،هنوز هیچی نفروختم!
چیکارم داشتید؟
-اسمت چیه؟؟
-نگار😊اسم شما چیه؟
-من ترنمم عزیزم
-چه اسم قشنگی😍
خیلی اسمتون نازه ترنم خانوم☺️
-ممنون،اسم تو هم قشنگه!
-ممنون،میشه زودتر بگید چیکارم دارید؟
-خونتون کجاست؟چندتا خواهر برادر داری؟کلا میخوام راجع به زندگیت برام بگی!
-برای چی اخه؟
-میخوام بدونم،لطفا بگو...خونمون این طرفا نیست،فقط برای کار میایم اینجا!پنج تا بچه ایم،منم دختر دومم،داداش بزرگمم بیست سالشه و....تو زندانه😞
اون سه تای دیگه هم از من کوچیکترن.
مادرم مرده،بابامم معتاده و الان من نون آور خونه ام...دیگه چی میخوای بدونی؟؟
با دهن باز داشتم نگاش میکردم...
-تو؟؟درسم میخونی؟؟
-تا سوم ابتدایی خوندم،بعدش بابام نذاشت برم و گفت باید کار کنی.داداشمم فرستاد سرکار،که مامورا گرفتنش😢
با تعجب داشتم نگاهش میکردم که گفت
-چیه؟😠
چیشد؟از بدبختیم تعجب کردی؟؟
فکر نمیکردی کسی تو دنیا باشه که مثل تو بی غم و غصه نباشه؟؟منو آوردی اینجا که بیشتر بدبختیام بیاد جلو چشام؟؟😡
من باید برم!من مثل تو بیکار نیستم که بشینم فضولی یکی دیگه رو بکنم و به بدبختیاش بخندم...
-ناراحت نشو!باور کن اینطور نیست!
فقط خواستم چندتا سوال ازت بپرسم!
-بفرما!فقط زود!باید برم!
-تو چی تو زندگیت کم داری؟
فکر میکنی چی خوشبختت میکنه؟
-همون که تو زیاد داری😏
پول!ولی من خوشبخت نیستم...😢
باور کن...باشه باور کردم😡
تو چه میفهمی بدبختی یعنی چی...
دیگه سراغ من نیا خانوم😡
تو همون برو به ماشین بازیت برس!
قبل اینکه بخوام حرفی بزنم،اشکاش مثل سیل رو صورتش جاری شد و بدو بدو رفت....
وقتی به خودم اومدم صورت منم از گریه خیس شده بود...
نگامو به آسمون دوختم و دنبال خدا میگشتم...
میخواستم داد بزنم...
بگم این چه دنیاییه...
این چیه که آفریدی😭😭
تن سنگینمو از آلاچیق بیرون کشیدم و راه افتادم سمت ماشین.هوا تاریک شده بود
میدونستم الان تو کله ی نگار چی میگذره...
حتما با خودش میگه منو مسخره کرده!
به قلم:محدثه افشاری
#ادامهدارد...
【 @atre_shohada】
Akbari-Shab22Ramazan1401[07].mp3
3.12M
🍃به وقت مداحی...
او مهربانتـــر از تمام دنیاست
منم که ناسپاسـم و آلـوده😭
#حاجمهدیاکـبری
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
گاهـےخداونددرهاراقفلمیڪندوپنجرھها
رامیبندد..
چہزیباستفڪرڪنیمطوفانـےدرراھاست
وخداوندنمیخواهدآسیبـےبہمابرسد!🙂✨
#خداجونم♥
💞معرفی شهید💞
شهید اصغرپاشاپور ازیاران نزدیک حاج قاسم بودکه بعد از شهادت او به روایت همرزمانش بسیار بیتاب و بیقرار وصل حاج قاسم بود و نهایتا این فراق چندان طول نکشید...
شهیداصغرپاشاپورمستشارنظامی رزمندگان دفاع وطنی سوریه وفرمانده قرارگاه عملیاتی شمال سوریه بودکه حدود۸سال برای مقابله باتروریستهای تکفیری واحرارالشام دراین جبهه حضورفعال داشت وعمده آموزش رزمندگان سوری برعهده اوبود.
🕊نحوه شهادت:
اصغر توسط ترکش خمپاره به شهادت رسید و همرزمان او سعی داشتند که او را به عقب برگردانند، اما چون درگیری و آتش زیاد میشود، پیکر را در ماشین رها میکنند. پیکر به دست نیروهای تکفیری میافتد و پس از تقریبا سه هفته، پیکر بدون دست و سر اصغر با دو اسیر تکفیری تبادل شد.
🌻مشکلات همسران شهدااززبان همسرشهید پاشاپور 🌱🦋💚
طبیعتا پس از شهادت همسر همه وظیفه یک مرد چه در منزل و چه در خارج از منزل، بر دوش زن خانه است. زنی که قبل از شهادت همسرش، تمام دغدغهاش تربیت فرزندان بود پس از شهادت باید وظیفه یک مرد را نیز متحمل شود؛ از حضانت بچهها، خوراک و پوشاک گرفته تا اجارهخانه و تمامی مسئولیتهایی که یک مرد برای رفاه اعضای خانواده انجام میدهد. ما همسران شهدایی داریم که اول هر ماه تمام استرس و دغدغهشان این است که حقوق همسر شهیدشان به دستشان میرسد یا خیر. از برخی مسئولین که برای همسر و فرزندان شهدا ارزشی قائل نیستند، بسیار گلهمندم.
🌺یادشهداباصلوات 🌺
#شهیدمدافعحرماصغرپاشاپور 🕊🌷🍃
متولد:۱۳۵۸/۶/۳۱
شهادت:۱۳۹۸/۱۱/۱۳
محل شهادت:حلب
مزار:بهشت زهرا سلام الله
【 @atre_shohada】