زندگينامه وخاطرات طلبهي جانباز
شهيدمدافع حرم محمدهادي ذوالفقاري🦋
مرد میدان نبرد...💚
#پسرک_فلافل_فروش
#رمان📚
#پارت_شصت_و_دوم
یکی از دوستان عراقی شهید
اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو به سمت نجف برمی گشتيم.
موقع اذان صبح بود که به ورودي نجف و کنار وادی السلام رسيديم. هادي به راننده گفت: نگه دار.
تعجب کرديم. گفتم: شيخ هادي اينجا چه کار داري؟
گفت: ميخواهم بروم وادی السلام.
گفتم: نميترسي؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز برو توي قبرستان.
هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم پياده شد و رفت.
بعدها فهميدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام ميرفته و بر سر مزاري که براي خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت ميشده.
هادي مرد مبارزه بود. او در ميدان رزم و در مقابل دشمن هم دست از اعتقاداتش بر نميداشت. هميشه تصوير مقام عظماي ولايت را بر روي سينه داشت. براي رزمندگان عراقي صحبت ميکرد و آنها را از لحاظ اعتقادي آماده ميکرد.يادم هست خيلي با اعتقاد به جمعي از رزمندگان عراقي ميگفت: لحظه ي شهادت نام مقدس يا حسين را به زبان داشته باشيد تا خود آقا اباعبدالله سرتان بيايد.
کل وسايل همراه هادي، در همه ي مدت حضور در ميادين نبرد، فقط يک ساک دستي کوچک بود. تعلقات او از همه ي دنياي مادي بريده شده بود. در دوران نبرد خيلي کم غذا ميخورد، ميگفت: شايد بقيه ي رزمندگان همين را هم نداشته باشند. کم ميخوابيد و به واقع خودش را براي وصال آماده کرده بود.
هادي در خط نبرد هم وظيفه ي روحاني بودن و مبلّغ بودن خود را رها نميکرد. در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها متذکر ميشد.
زماني هم كه احتياج بود در كار تداركات و رساندن آب و آذوقه كمك ميكرد.
گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي...🌿
#ادامهدارد...
【 @atre_shohada】