#داستان
#فقط_جلب_رضای_خدا
شاگردی از استادش درباره ی
جلب رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید
استاد گفت:
به گورستان برو و به مرده ها توهین کن
شاگرد دستور استاد را اجرا کرد
و نزد او برگشت.
استاد گفت: جواب دادند؟
شاگرد گفت : نه
استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا برو
و آن ها را ستایش کن
شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر
نزد استاد برگشت.
استاد بار دیگر از او پرسید که
آیا مرده ها جواب دادند؟
و شاگرد گفت : نه
استاد گفت: برای جلب رضایت خدا
همین طور رفتار کن
✔️نه به ستایش های مردم توجه کن
و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان
✔️بدین صورت است که می توانی
راه خودت را در پیش گیری
http://eitaa.com/ravabetomomisanat
https://eitaa.com/joinchat/1914372373C2e04c24354
💫🌟🌙#داستــــــــــان🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.
زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:
شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.
در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود.
🇮🇷🇮🇷 @atredosti_11
💠#داستان
👈زود قضاوت کردن
🔸پسرکی دو سیب در دست داشت
مادرش گفت : یکی از سیبهاتو به من میدی ؟
پسرک یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب !
لبخند روی لبان مادر خشکید ! سیمایش داد میزد که چقدر از پسرکش ناامید شده
اما پسرک یکی از سیبهای گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت :
بیا مامان ! این یکی، شیرین تره !
مادر، خشکش زد چه اندیشهای با ذهن خود کرده بود ..!
****
هر قدر هم که با تجربه باشید، بهتر است قضاوت خود را کمی به تأخیر بیاندازید و اجازه دهید طرف مقابل فرصتی برای توضیح داشته باشد.
در قرآن نیز قضاوت زودهنگام و قضاوت بر اساس حدس و گمان در مورد دیگران نکوهش شده است.
🌸در آیهی ۱۲ سوره حجرات آمده است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ . . .
#خواندنی
🇮🇷🇮🇷 @atredosti_11