داستان
🌺🌺🌺
مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند .
وقتی می خواست وارد شود، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضمون: از این درب عروس و داماد وارد می شوند و ازدرب دیگر دعوت شدگان.
ملا از درب دعوت شدگان وارد شد.
در انجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر : از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند.
ملا طبعا از درب دومی وارد شد.
ناگهان خود را در کوچه دید،همان جایی که وارد شده بود. !!!
💑💑💑💑
این داستان حکایت زندگی ماست.
دست خالی ما را به هیچ جشنی راه نخواهند داد.
پنیر مفت فقط در تله موش است. اگر احترام و شادی می خواهیم باید بهای آن را بپردازیم.
#حکایت_آموزنده
🆔 @mohammadi6330
┈••✾•🍃🌸🍃🌸•✾••┈