eitaa logo
عطر یاس و نشر خوبی ها
137 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
6 فایل
این کانال به یاری خدا برای کودکان و نوجوانان باهدف آشنایی با احکام ،حکایت ،نکات تربیتی و خلاقیت ذکرهای گره گشا احادیث درباره گناهان کبیره ومطالب ناب می باشد https://eitaa.com/joinchat/2968584254Ccdbacac35a
مشاهده در ایتا
دانلود
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست، کره می‌گرفت؛ او کره‌ها را به یکى از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید. روزى مرد بقال به اندازه‌ی کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آن‌ها را وزن کند. هنگامى که آن‌ها را وزن کرد، اندازه‌ی هر توپ کره 900 گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى‌خرم! تو کره را به‌عنوان توپ‌های یک کیلویی به من مى‌فروختى، در حالى که وزن هر کدام از آن 900 گرم است! مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی در خانه نداریم؛ بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به‌عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمی‌دانست چه بگوید. یقین داشته باش که: به اندازه‌ی خودت برای تو اندازه گرفته می‌شود.🌸🌸 @mohammadi6330🌸🌸🌸
✅💠 غیرت! -:«پیامبر به مرد گفت، جبرئیل برام خبر آورد که تو پنج خصلت داری که خدا و من اونا رو دوست داریم.» -:«چه خصلتی داشت مگه بابا؟» -:«یکیش غیرت داشتن روی زن و بچه هاش بود.» -:« توی شعرای کتاب فارسی امسالم هست. غیرت چی هست اصلاً؟» -:«غیرت...» موها را از روی پیشانی اش کنار زدم. برای سفید شدن موهای کنار شقیقه اش زود بود. -:«حق الزحمه ی وکالتتون رو هم بفرمایید!» پرونده اش را توی کشو گذاشتم:«هفته ی پیش برادرِ خانومت حساب کرد.» -:«هِه...برادر!» سر تکان دادم. -:« مثلاً دوستم بود. همون که نشست زیر پاشو حالا من اینجام.» انگشت به دهان نشست روی صندلی. از پشت میز بلند شدم و روبرویش نشستم. -:«دوست؟» -:«آره! دوست دوران دانشجویی. میومد خونمون. رفت و آمد داشتیم.» حلقه را با شصت توی انگشت چرخاند: «می گفت من که برادر ندارم، اینم مثل برادرمه.» -:«بچه داری؟» -:«دوتا!» -:«خانومت از بچه چیزی نگفت!» -:«براش مهم نیست. می خواد هر طور شده...هِه... به عشقش برسه.» رگ متورم شده، خط انداخت روی گردنش. دستم را گرفت:« جواب ندادی بابا! چرا یهو رفتی تو فکر؟» ✍ به قلم : عصمت مصطفوی
✅💠 مادرش مسافر بهشت بود 🍀قریش و خاصه، بنی هاشم، مدتها بود که در انتظار آمدن مولودی مبارک بودند.‌ آمنه برای عبد المطلب عزیزو گرامی بود. تا آن زمان، رعنایی و زیبایی عبدالله، خاطره یوسف پیامبر را در اذهان تداعی می کرد. قسمت عبدالله نبود تا دردانه هستی را ببیند و او را درآغوش مهربانش بگیرد.پس، به خواست خالق، به او پیوست. کودک، یتیم بود که پا به این خاکدان نهاد.‌ مادر اما، بی شیر بود و گرسنگی این مولود مبارک، آشفته اش کرده بود. پس کودک را به ثوبیه، دایه اول کودک سپرد ، ولی کودک مشکل پسند، اورا نپذیرفت .پس به ناچار، حلیمه را یافتند. زنی پاکدامن و صحرا نشین و محمد کوچک، حلیمه را باور کرد و چند سالی تحت تربیت و تغذیه حلیمه بود. مسافر عاشق، بیش از این دوری شوهرش را تاب نیاورد و محمد یتیم را ، یتیم تر کرد.‌ خداوند اما برای این یتیم برگزیده، برنامه ها داشت. سال ها گذشت و محمد به خانه عموی بزرگوارش ابوطالب راه یافت، به جهت فقر و تنهایی. و ابوطالب هم در رشد و شخصیت او همت تمام گمارد. این در حالی بود که فقر ، بر خانه آن بزرگوار هم سایه سنگینی گسترده بود. بعدها ، محمد ، پسر عمویش، علی را به خانه خود خواند و این دو جواهر گیتی، قراری ناگسستنی مابین خود، برقرار کردند.‌جزیره العرب، آبستن حوادثی بود که می بایست سال ها بخاطرش صبر پیشه می کرد. ☀️ بزرگترین حادثه ای که چشم جهانیان را روشن کرد، بعثت باشکوه آن یگانه عالم بود. یتیم مکه، آخرین رسول توحیدی آسمانی شد. ✨ برخالقش و بر وجود پاک و نازنینش صلوات.🌺 ✍ به قلم :محمد رحیمی @mohammadi6330
🔘 داستان کوتاه رﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ و ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﺮﭘﯿﭻ ﻭ ﺧﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺳﺨﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺳﻘﻮﻁ می‌کند. ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺟﺎ ﻓﻮﺕ می‌کند ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺪﺍﺩﯼ ﻧﺠﺎﺕ می‌یابد ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ منتقل می‌شود. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻭ می‌رود ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ‌می‌شود ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ! ﺳﻮﺍﻝ: «ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ!؟» چند ثانیه فکر کنید سپس بخوانید. ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﭼﻨﮓ می‌زند ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭد. ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﺪ!؟ ﺍﮔﺮ ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻭﺟﻮﺩ نمی‌داشت ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ جواب ﺩﺭﺳﺖ می‌دادیم. ﺑﻠﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ. ﻣﮕﺮ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺩ می‌تواند ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﺷﺪ!؟ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ، در ‌هر زمينه‌اى می‌تواند باشد. مراقبت تفکر قالبی خود باشيم... 🌺☘🌺☘🌺☘ @mohammadi6330
🌻🍃داستانک🍃🌻 محدث عظیم و سالک وارسته، مرحوم مجلسی(پدر علامه مجلسی) می فرماید: «در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم، اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم. خدمت شیخ بهائی عرض نمودم که فرمود: نماز قضا بخوان. اما من با خودم می گفتم نماز شب، خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان را در بازار خربزه فروش های اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف، نزد او رفتم و سئوالاتی کردم که از جمله آن، خواندن نماز شب بود. فرمود: بخوان! عرض کردم: یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد. کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج، کتاب بگیر. گویا در خواب، او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم. مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید «محمد تاج» همان شیخ بهایی است و منظور امام از «تاج» این است که شیخ بهایی، ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است. ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: ان شاءالله به چیزی که می خواهی می رسی. بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم ما بود. مرا که دید، گفت: ملا محمد تقی! بیا برویم خانه، یک سری کتاب به تو بدهم. مرا به خانه اش برد. در اتاقی را باز کرد و گفت: هر کتابی را که می خواهی بردار. کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که در خواب دیده بودم؛ صحیفه سجادیه. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. گفت: باز هم بردار. گفتم: همین بس است. پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموزش صحیفه سجادیه به مردم؛ و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.» مرحوم علامه مجلسی (نویسنده کتاب بحارالانوار) می فرماید: «پدرم چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب، توسط او باعث شد که اکنون هیچ خانه ای بدون صحیفه نباشد. این حکایت بزرگ مرا بر آن داشت که بر صحیفه شرح فارسی بنویسم تا عوام و خواص از آن بهره مند شوند.» 📚 امام شناسی، ج ۱۵، ص ۴۹ 🌴✨🌴✨🌴✨ @mohammadi6330