#سلوک #دنیا
🔻يكى از آفتهاي راه انسانيّت، اين است كه انسان، حركت تخيّلى بكند. این مسئله (برداشت تخيّلى و اعتقاد تخيّلى) كمر همه را مىشكند؛ سير، سير انبيا است؛ شفاف و روشن است.
🔸مسير، مسير دشمنى و عناد با دنياست. اگر كسى در اين راه قرار بگيرد و در عین حال بخواهد دنيايش را آباد كند، لطمه مىخورد؛ البته يك وقت يك نفر طالب رزق حلال است و كارهای معنویش را هم دارد مىكند [این مورد در حد ضرورت اشکال ندارد] ولى اين راه هميشه گذشت از دنیا و ايثار مىخواسته است؛ مانند آن پيرزنِ شصت ساله که نخ ريسى میكرد و مال خالصش را جمع میكرد و به بغداد خدمت حسين بن روح كه نايب امام بود، مىفرستاد.
🔹همه كارها قاعده دارد. اين راه هم همين طور است و الّا انسان پیوسته تارهاى عنكبوتى را دور خودش مىپيچاند، بعد هم مىبيند فايده ندارد و يك فرد مأيوسِ دل زده میشود و مصداق «چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند» میگردد.
(رک: كمال الدين و تمام النعمة ترجمه پهلوان، ج2، ص300).
#ایمان
🔻يك نكته قابل توجّه اين است كه ايمان مراتب دارد. ایمان مثل نردبان، پلهپله است و مراتب دارد. هر كسى در يك پله و محدوده و يك مرحلهای است.
🔸روايات این بحث هم مفصّل است. از جمله امام صادق عليه السلام به شخصى به نام عبدالعزيز فرمودند:
يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ الْإِيمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ لَهُ عَشْرُ مَرَاقِيَ وَ تُرْتَقَى مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الْوَاحِدَةِ لِصَاحِبِ الثَّانِيَةِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ وَ لَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الثَّانِيَةِ لِصَاحِبِ الثَّالِثَةِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْعَاشِرَةِ قَالَ وَ كَانَ سَلْمَانُ فِي الْعَاشِرَةِ وَ أَبُو ذَرٍّ فِي التَّاسِعَةِ وَ الْمِقْدَادُ فِي الثَّامِنَةِ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ لَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِي هُوَ دُونَكَ فَقَدَرْتَ أَنْ تَرْفَعَهُ إِلَى دَرَجَتِكَ رَفْعاً رَفِيقاً فَافْعَلْ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَيْهِ مَا لَا يُطِيقُهُ فَتَكْسِرَهُ فَإِنَّهُ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ لِأَنَّكَ إِذَا ذَهَبْتَ تَحْمِلُ الْفَصِيلَ حَمْلَ الْبَازِلِ فَسَخْتَهُ.
(الخصال، ج2، ص448)
🔹ترجمه: «عبدالعزيز قراطيسى گفت: نزد امام صادق علیه السلام رفتم و برخى از كارها و سخنان شيعيان را به او عرض كردم، فرمود: اى عبد العزيز! ايمان ده درجه دارد، مانند نردبانى كه ده پله دارد و پلهپله از آن بالا مىروند، كسى كه در درجه اول است به كسى كه در درجه دوم است نگويد كه تو چيزى نيستى و كسى كه در درجه دوم است به كسى كه در درجه سوم است چنين نگويد، تا رسيد به درجه دهم، فرمود: سلمان در درجه دهم و ابوذر در درجه نهم و مقداد در درجه هشتم بودند، اى عبد العزيز، كسى را كه پايينتر از توست، ساقط مكن كه بالاتر از تو، تو را ساقط مىكند، هر گاه كسى را ديدى كه پايينتر از توست و توانستى او را تا درجه خودت بالا برى، اين كار را بكن و چيزى را كه طاقت آن را ندارد بر او تحميل مكن كه او را مىشكنى و هر كس مؤمنى را بشكند بايد جبران كند؛ زيرا تو اگر به بچه شتر، بار شتر نه ساله را بزنى، او را از ميان بردهاى.»
🔸حضرت مثال زدند که مقداد در رتبه هشتم و ابوذر در مرحله نهم و سلمان در پله دهم است. اگر كسى روى پايه دوم هست به كسى كه روى پله اول است نگويد: تو هيچى نیستی و آنکه بالاتر است اقتضایش اين است كه فرد پایینتر را با رفق و مدارا به پلهی بالاتر بكشاند و بداند كه اگر كسى مؤمنى را شكست، بايد در دنيا و قيامت جبران كند.