فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قیافه اون دختر کم حجاب دانشجو، بعد از شنیدن این جواب، دیدنی بود😳👌
از طرف دانشگاه، یه همایشی برامون گذاشته بودن به نام «آزادی من»
وسط همایش یهو یکی از دخترا پاشد گفت: چرا به زورِ ونِ #گشت_ارشاد میخواید روسری سر مردم کنید؟!
همه خشکمون زده بود❗️
استاد جلسه با خونسردی لبخند زد و گفت: فقط یه سوال میپرسم! بعدش هرچی تو گفتی...
🎬جواب رو توی این ویدئو ببینید☝🏻
کانال #عطرخاص
📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از عطرخاص
تبلیغ غدیر این زمان دانی چیست؟
امروز دفاع کامل از خامنه ایست
جز خامنه ای نایب معصومی نیست
امروز به حق نمره او باشد بیست
ایران اگر امروز سرافراز و قویست
مرهون درایت همین سید علیست
جز رهبر ما دشمن آمریکا کیست؟
این کشور ما هست که عین الاسدیست
این کشور ما شیعه اثنی عشریست
هم اهل تسنن اش به واقع علویست
تبلیغ غدیر حمایت از خامنه ایست
او رهبر و نایب امام (ع) است و ولیست
📝علی شیرازی
📡 @atrekhas 🇮🇷
May 11
هدایت شده از صاحب نفس
ارزش انسان به چیست؟
علامه محمد تقی جعفری می گفتند:
برخی از جامعه شناسان برتر دنيا در دانمارک جمع شده بودند تا پيرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع اين بود: «ارزش واقعی انسان به چيست؟».
برای سنجش ارزش بسياری از موجودات، معيار خاصی داريم. مثلا معيار ارزش طلا به وزن و عيار آن است. معيار ارزش بنزين به مقدار و کيفيت آن است. معيار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معيار ارزش انسانها در چيست.
هر کدام از جامعهشناسان، سخنانی گفته و معيارهای خاصی ارايه دادند.
هنگامی که نوبت به بنده رسيد، گفتم: اگر می خواهيد بدانيد يک انسان چقدر ارزش دارد، ببينيد به چه چيزی علاقه دارد و به چه چيزی عشق میورزد.
کسی که عشقش يک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشينش است، ارزشش به همان ميزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست.
علامه فرمودند: من اين مطلب را گفتم و پايين آمدم. وقتی جامعه شناسان سخنان من را شنيدند، برای چند دقيقه روی پای خود ايستادند و کف زدند.
هنگامی که تشويق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزيزان، اين کلام از من نبود، بلکه از امام اول ما شیعیان به نام علی (عليهالسلام) است.
آن حضرت در نهجالبلاغه می فرمايند: «قِيمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ»؛ «ارزش هر انسانی به اندازه چيزی است که دوست میدارد (آن را خوب میداند)».
وقتی اين کلام را گفتم، دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس اميرالمؤمنين علی (عليهالسلام) از جا بلند شدند.
📡 @atrekhas 🇮🇷
🥰 #صاحب_نفس 😘
☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
💐💐💐
#هدیه_ولایت 👇 👇
مُسَلمانَم مُسَلمانِ غَدیرَم
اَمیرَالمُومِنین باشَد اَمیرَم
بُوَد خاکِ دَرِ او آبرویَم
غُلامِ یازدَه فَرزَندِ اویَم
دِلَم اَز خُرد سالی با عَلی بود
سُخَن ناگُفته ذِکرم یاعَلی بود
چو اَز اوَّل گِلَم را می سِرشتَند
بَر آن گِل نام مُولا را نِوِشتَند
وِلایِ مُرتَضی بود و گِلِ مَن
عَلی بود و عَلی بود و دِلِ مَن
سَرَم دَرهَرقَدَم خاکِ رَهَش باد
که مادَر یا عَلی گُفت و مَرا زاد
چو پا دَر عَالَمِ خاکی نَهادَم
بُرون آ مَد خُروشی اَز نَهادَم
سَرا پایِ وُجودَم با عَلی بود
خُروشَم بانگِ یا مُولاعَلی بود
لَبِ خاموشَم اَز مُولا عَلی گُفت
مُوذِّن هَم به گوشَم یاعَلی گُفت
به عِشقِ مادَر اَز آن رو اَسیرم
که با اَشکِ وِلایَت داد شیرَم
مَرا اَندَر غَدیرِ عِشق زادَند
سِرِشکِ شُوق و شیرِعشق دادَند
سِرِشک و شیر با خونَم عَجین شُد
تَوَلّایِ اَمیرَالمُومِنین شُد
مَرا شیرِ وِلایَت داد مادَر
مَرا با عِشقِ حِیدَر زاد مادر💐
وِلایَت روح را آبِ حَیات است
وِلایَت خَلق را فُلکِ نِجات است
وِلایَت گوهَرِ دَریایِ نور است
وِلایَت هَمدَمِ موسی به طور است
وِلایَت هدیه ربِّ جَلیل است
وِلایَت رَهنِمایِ جَبرئیل است
وِلایَت گُل بَرارَد اَز دِلِ خار
وِلایَت مِیثَم است و چوبه دار
وِلایَت یَعنی اَز حِیدَر حِمایَت
وِلایَت یَعنی اَز عِترَت رِوایت
وِلایَت یَعنی اَز جان دَست شُستَن
به موجِ خون رِضایِ دوست جُستَن
وِلایَت یَعنی اَز گَهوارَه تاگور
طَریقِ عِترَت اَز رویِ خَطِّ نور
وِلایَت بَستِگی دارَد به فِطرَت
وِلایَت خطِّ قُرآن اَست و عِترَت
به قُرآن،قُولِ پِیغَمبَر همین است
تَمامِ دین اَمیراَلمُومِنین است
به حَقِّ حَق همین اَست و جُز این
نیست
که هَرکَس را وِلایَت نیست دین
نیست؛
تورا گَر مِهرِ مُولا نیست دَر دِل
زِ طاعات و عِباداتَت چه حاصِل
اَگَر گیری وُضو با آب زَمزَم
اَگَر سَجّادِه گَردَد عَرشِ اَعظَم
اَگَر گویی اَذان اَزبام اَفلاک
گَر اَز تَکبیر گَردد سینه اَت چاک
اَگَر ضَربُ المَثَل گَردَد خضوعت
به حَمد و قُل هُوَاللهُ و رُکوعَت
اَگَر دَر سِجدَه صَدها سال مانی
خُدا را اَز درونِ خَستَه خوانی
اَگَر باشَد به توحیدت تَعَهُّد
اَگَر گَردی شَهید اَندَر تَشَهُّد
مَبادا بَر نَمازِ خود بِنازی
وِلایَت گَر نَداری بی نمازی؛
گِرِفتَم اینکه مانَندِ تَن و جان
وُجودَت شُد یِکی باکُلِّ قُرآن
هَمه آیاتِ آن را خواندی اَز بَر
زِ باءِ اَوَّلین تاسینِ آخَر
اَگَر مِهرِ شَهِ مَردان نَداری
به قُرآن بَهرَه از قُرآن نداری
مُحَمَّد شَهرِ عِلم اَست و عَلی دَر
زِ دَر، دَر، شَهر وارِد شو بَرادَر
هَر آنکو نایَد اَز دَر دُزد باشد
که دَر مَحشَر جَحیمَش مُزد باشَد
مَرا غَرقِ تَجَلّا کُن عَلی جان
مَرا مَستِ تَوَلّا کُن عَلی جان
زِجامِ مَعرِفَت سیراب گَردان
چو شَمعِ مَحفِل خود آب گَردان
اَگَر آلوده اَم دِل بَر تو بَستَم
وَگَر خارَم کِنارِ گُل نِشَستَم
نَمَک پَروَردَه یِ نام تو هَستم
نَمَک خوردَم نمَکدان را شِکَستَم
اَگَرمَن خارو پَستَم تو عَزیزی
مَبادا آبِرویَم را بِریزی
اِرادَتمَندِ زَهرایِ بَتولَم
قَبولَم کُن قَبولَم کُن قَبولَم
کیَم مَن (مِیثمِ) بی دَست وپایی
گُنه کاری تُهی دَستی گَدایی
بِگو دُشمَن کَشد بَراوج دارَم
اَمیراَلمُومِنین را دوست دارَم
💐💐💐
📡 @atrekhas 🇮🇷
فقط به عشق آقا سرور مولا امیرالمومنین علی علیه اسلام
التماس 🤲دعای🤲 فرج صاحب الزمان حجه بن الحسن العسکری
📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یه آقایی بود دستی در علوم غریبه داشت ...
باطل شدن بدترین طلسم و جادوها⁉️
#استاد_مومنی
کانال #عطرخاص
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
داستان ائمه
#قسمت_ششم 6
آشکار شدن قبر مخفی علی (ع) بعد از 130 سال
هنگامی که حضرت علی (ع) به شهادت رسید، فرزندانش شبانه جنازه آن بزرگوار را به طور مخفی دفن کردند، و محل قبرش مخفی بود، زیرا آن حضرت دشمنان کینه توز بسیار داشت، بخصوص خوارج و بنی امیه، آن قدر با او دشمن بودند که احتمال نبش قبر آن حضرت در میان بود.
دههاسال گذشت، همچنان قبر آن حضرت مخفی بود، تا اینکه در زمان خلافت هارون الرشید حادثه ای موجب پیدا شدن قبر آن حضرت گردید(36) آن حادثه این بود:
عبدالله بن حازم می گوید: روزی برای شکار همراه هارون از کوفه بیرون رفتیم، در بیابان به ناحیه غریین، رسیدیم، در آنجا آهوانی را دیدیم، بازها و سگهای شکاری را به سوی آنها فرستادیم، آن آهوان به تپه ای که در آنجا بود پناه بردند، و بالای همان تپه ایستادند، ناگهان بازها در کنار آن تپه فرود آمدند، و سگهای شکاری بازگشتند.
هارون از این جریان در شگفت شد که این چه رازی (سرّی) است که آهوان به آن تپه می روند، و بازها و سگها جرئت رفتن به آنجا را ندارند؟!
بار دیگر دیدیم؛ آهوان از آن تپه فرود آمدند، و سگها به سوی آنها رفتند، آهوان به سوی آن تپه رفتند، و بازها و سگها از رفتن به سوی تپه باز ایستادند، و این حادثه سه بار تکرار شد.
هارون به من گفت: بشتاب به جستجو پرداز، احتمالا این تپه مکان مقدسی است و اسراری در آن نهفته است
ما به جستجو پرداختیم تا پیرمردی از طائفه بنی اسد را یافتیم، او را نزد هارون آوردیم.
هارون از او سؤالاتی کرد.
پیرمرد گفت: آیا در امان هستم؟ هارون به او امان داد.
پیرمرد گفت: پدرم از پدرش حدیث کرد که آنها گفتند: قبر شریف حضرت علی (ع) در این تپه است، و خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است، و هر کس به آنجا پناه نمی برد مگر اینکه ایمن گردد؟
هارون از اسب پیاده شد و آبی طلبید و وضو گرفت و کنار آن تپه رفت و در آن جا نماز خواند و خود را به خاک آن مالید و گریه کرد سپس از آن جا به سوی کوفه بازگشتیم(37).به این ترتیب قبر مقدس امام علی (ع) پس از حدود 130 سال مخفی بودن، آشکار گردید
🌸🌸🌸🌸🌸
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
🏴پیدایش ماهی ها در قبر :
همچنین مرحوم شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی حکایت نموده است:
روزی حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام به من فرمود:
ای اباصلت! داخل مقبره هارون الرّشید برو و قدری خاک از چهارگوشه آن بیاور.
اباصلت گوید: طبق دستور حضرت رفتم و مقداری خاک از چهار گوشه مقبره هارون برداشتم و آوردم، فرمود: آن خاکی را که از جلوی درب ورودی آوردی، بده.
هنگامی که آن خاک را گرفت، بوئید و فرمود: قبر مرا در این مکان حفر خواهند کرد؛ و آن گاه به سنگ بزرگی برمی خورند، که اگر تمام اهل خراسان جمع شوند نمی توانند آن را بشکنند؛ و به هدف خود نمی رسند.
سپس امام علیه السلام فرمود: اکنون قدری از خاک های بالین سر هارون الرّشید را بیاور.
وقتی آن خاک را گرفت و بوئید، اظهار داشت: ای اباصلت! همانا قبر من در این جا خواهد بود و این تربت قبر من می باشد، که باید تو دستور بدهی تا همین مکان بالین سر هارون را حفر کنند.
و باید لحدی به طول دو ذراع یک متر و عرض یک وجب تهیّه نمایند؛ البتّه خداوند متعال هر قدر که بخواهد، آن را برای من توسعه خواهد داد.
و چون کار لحد تمام گردد، از سمت بالای سر رطوبتی نمایان می شود، که من دعائی را تعلیم تو می دهم، وقتی آن را خواندی، چشمه ای ظاهر و قبر پر از آب شود.
پس از آن، تعدادی ماهی کوچک نمایان خواهد شد و لقمه نانی را به تو می دهم، آن را ریز کن و داخل آب بینداز تا بخورند؛ و چون نان تمام شود، ماهی بزرگی آشکار گردد و تمام آن ماهی ها را خواهد خورد و سپس ناپدید می شود.
بعد از آن دست خود را داخل آب بگذار و آن دعائی را که به تو تعلیم نموده ام بخوان تا آن که آب فروکش کند و دیگر اثری از آن بر جای نماند.
ضمناً تمام آنچه را که به تو دستور دادم و برایت گفتم، باید در حضور مأمون انجام گیرد.
آن گاه امام رضا علیه السلام فرمود: ای اباصلت! این فاجر مأمون عبّاسی فردا مرا به دربار خویش احضار می کند، پس هنگام بازگشت اگر سرم پوشانیده نباشد، حالم خوب است و آنچه خواستی از من سؤال کن، لیکن اگر سرم را پوشانیده باشم با من سخن مگو که توان سخن گفتن ندارم.
اباصلت گوید: چون فردای آن روز شد، امام علیه السلام در محراب عبادت مشغول دعا و مناجات بود، که ناگهان مأموری از طرف مأمون وارد شد و گفت: یابن رسول الله ! خلیفه شما را به دربار خویش احضار کرده است.
به ناچار امام رضا علیه السلام از جای خویش برخاست، کفش های خود را پوشید و عبا بر دوش انداخت و به سوی دربار مأمون حرکت نمود و من نیز همراه حضرت روانه شدم.
هنگامی که وارد شدیم، دیدم که از انواع میوه ها طَبَقی چیده اند و نیز طبقی هم از انگور جلوی مأمون نهاده بود؛ و خوشه ای دست گرفته و می خورد.
چون مأمون چشمش به حضرت رضا علیه السلام افتاد، از جا بلند شد و تعظیم کرد.
و ضمن معانقه، پیشانی حضرت را بوسید؛ و سپس آن بزرگوار را کنار خود نشانید و خوشه ای از انگور برداشت و اظهار داشت:
یاابن رسول الله ! آیا تاکنون انگوری به این زیبائی و خوبی دیده ای؟
حضرت سلام الله علیه فرمود: انگور بهشت بهترین انگور است.
مأمون گفت: از این انگور تناول فرما، امام علیه السلام اظهار داشت: مرا از خوردن آن معاف بدار.
مأمون گفت: چاره ای نیست و حتماً باید از آن تناول نمائی؛ و سپس خوشه ای را برداشت و از یک طرف آن چند دانه از آن را خورد و مابقی آن را تحویل حضرت داد.
امام رضا علیه السلام سه دانه از آن انگور را میل نمود و مابقی را بر زمین انداخت و از جای خود برخاست.
مأمون پرسید: کجا می روی؟
حضرت فرمود: به همان جائی می روم، که مرا فرستادی.
و چون حضرت از مجلس مأمون خارج گردید، دیدم که سر مقدّس خود را پوشاند.
و آن گاه داخل منزل خود شد و به من فرمود: ای اباصلت! درب خانه را ببند و قفل کن؛ و سپس خود داخل اتاق رفت و از غریبی و جای ظالمان؛ و نیز از شدّت ناراحتی ناله می کرد.
📚أمالی شیخ صدوق: ص 526، ح 17،
📚 عیون أخبارالرّضا علیه السلام : ج 2، ص 241، ح 1،
📡 @atrekhas 🇮🇷