حال که ای همسفر با تو سفر می کنم
زادره خویش را خون جگر می کنم
من که ز آغاز عمر بی تو نکردم سفر
خیزو نگه کن ببین با که سفر می کنم
هر قدمم می زنند نام تورا می برم
هر طرفم می کشند برتو نظر می کنم
هرخطرآید به پیش بر دل و جان می خرم
در عوض از دخترت رفع خطر می کنم
گر بگذارد عدو لحظه ای آسوده ام
زخم تو را شست و شو زاشک بصر می کنم
ای پسر مادرم من نه تو را خواهرم؟
مثل تو پیش بلا سینه سپر می کنم
گفته (میثم) به خلق سوز دگر می دهد
روز جزا من به او لطف دگر می کنم
📡 @atrekhas 🇮🇷
پس از دو روز و دو شب
به نیزه دیدم سرت
دوباره جان یافتم
ز صوت جان پرورت
بیا ز بالای نی
به دامنم جای گیر
تا که بشویم به اشک
ز چهره خاکسترت
ز گوشه محملم
پریده مرغ دلم
گهی به سوی تنت
گهی به گرد سرت
نمی زد این قدر کف
نقاره و چنگ و دف
دشمن اگر می شنید
زمزمه مادرت
اجر رسالت ببین
وفای امت ببین
خنده قاتل شده
تسلیت خواهرت
تا دم مردن به دوش
بار بلا می کشم
بلکه به شام بلا
زنده رسد دخترت
بر تن خونین تو
اشک فشان فاطمه (س)
با سر تو همسفر
سر علی اکبرت
بعد شهادت کنی
با سر بی تن جهاد
کوفه شده جبهه ات
نیزه شده سنگرت
دوش ز زینب نهان
کجا شدی میهمان؟
که کنج مطبخ سرا
گشوده شد بسترت
📡 @atrekhas 🇮🇷