🍃دو نفر با هم سر ملکی دعوا می کردند و اختلاف داشتند. نبی مکرم اسلام را برای حل مناقشه و قضاوت، به ملک خود دعوت فرمودند. جبرییل نازل شده و فرمودند: ای رسول خدا به این دو نفر بگو، از حق هم به هم ببخشند و مصالحه کنند که صلح فقط با بخشش ممکن می شود. و بگو که شما چهل هزارمین مالک این زمین از ابتدای خلقت آن هستید!!!!!
🍃در داستان دیگری روزی، حضرت موسی دو نفر را دید که سر ملکی دعوا کرده و هر یک می گفتند این زمین متعلق به اوست. موسی در وسط دعوای آن دو وارد شد و خندید. پرسیدند چرا خندیدی؟ گفت: زمانی که شما با هم سر این زمین جنگ می کردید و هر یک می گفتید مال من است، من زمین را دیدم که دهان باز کرده بود و می گفت: این ها را ببین که سر من دعوا می کنند اما غافل اند هر دو مال من هستند.
🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸
#عطر1و1
📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آیا حسن #روحانی قصد دارد خسارات #برجام را به گردن حضرت محمد (ص) بیاندازد؟
🔹 رییسجمهور: پیامبر با کافران پیمان میبست و وقتی آنها پیمان اول را زیر پا میگذاشتند، پیمان دوم را میبست.
📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استاداحمدی_اصفهانی
امامان معصوم علیهم السلام تا کجا
وظیفه خود می دانستند گناه کار را
نجات دهند
📡 @atrekhas 🇮🇷
دلت که تنگ بشود اختیار چشمانت هم از کف می دهی...
فارغ از هر زمان و مکانی...
فقط یک تلنگر کوچک کافیست که آسمان چشمانت بی وقفه ببارد...
این کلمات بهانه است برای وصف حال دل خسته ...
چندیست دل تنگم و بی قرار...و در پی کمی قرار...
گشته ام گشته ام و یافتم ؛
امام زمان قرار بی قراری های من است...
توان ناتوانی های من است...
امید دل خسته ی من است...
و آن شما بودی مولا...همانی که مدتی از بودنتان غافل شده بودم...
اما باز با دار و ندارم آمده ام سوی شما..و محتاجم،محتاج نیم نگاهی از شما..
خواهی ردم کنی خواهی بپذیرم...
اما من محال است که دیگر فراموشتان کنم...
حالا زیر باران چشمانم دست به دعا برداشته ام و برای آمدنت این چنین دعا می کنم:
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر وجعلنا من خیراعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه...
شنیده ام زیر باران دعا مستجاب می شود...
و دعای من هم مستجاب می شود ان شاءالله...
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((01)).mp3
3.37M
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((02)).mp3
3.32M
🎤 🔊 #استادامینی_خواه
شرح و بررسی کتاب
🍃 #آن_سوی_مرگ
جلسه دوم
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((03)).mp3
3.11M
🎤 🔊 #استادامینی_خواه
شرح و بررسی کتاب
🍃 #آن_سوی_مرگ
جلسه سوم
📡 @atrekhas 🇮🇷
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((04)).mp3
2.95M
🎤 🔊 #استادامینی_خواه
شرح و بررسی کتاب
🍃 #آن_سوی_مرگ
جلسه چهارم
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((05)).mp3
3.57M
سخنران از حاضرین که ۵۰ نفر بودند
خواست که با ماژیک
اسم خود را روی بادکنکی که هنگام ورود به آنها داده شده بود بنویسند
و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند
سپس از آنها خواست
در ۵ دقیقه به اتاق بادکنک ها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند
شرکت کنندگان دیوانه وار به جستجو بادکنک خود پرداختند
همدیگر را هل میدادند
زمین می خوردند
هرج و مرجی به راه افتاده بود
مهلت ۵ دقیقه ای به پایان رسید
اما هیچ کس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.
سخنران
همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد
هرکس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد.
کمتر از ۵ دقیقه
همه به بادکنک خود رسیدند
این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما می افتد
دیوانه وار
در جستجوی سعادت و خوشبختی خویش به این سو و آن سو چنگ می زنیم و نمی دانیم که
#سعادت ما در گرو سعادت و #خوشبختی دیگران است*
با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید.
امروز سعی کنید سه نفر را خوشحال کنید.
کار سختی نیست اگر بخواهیم
📡 @atrekhas 🇮🇷
🍃💚﷽💚🍃
✅اثر رضایت پدر در قبر!
✍آیتالله آقا سیّد جمالالدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان میفرمودند: در تخت فولاد اصفهان - که معروف به وادیالسّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم الشّأنی در آنجا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش میکنیم شما تلقین بخوانید.
ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده بودند. وقتی تلقین میخواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر میچرخند و میرقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را میزد و پدرش هم گریه میکرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است.
گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر میرفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی میگفتم، به من میگفت: تو که بیسواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان ميفرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادرها هم توجّه کنند، به بچّههایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا اینگونه میخواهد
وقتي میخواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان ميفرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لبهایش به خنده باز شد و دیگر از آن بچّه شيطانها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را میدیدم، دیدم وجود مقدّس اسداللهالغالب، علیبنابیطالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از اینجا به بعد با من است ...
💢لذا او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود (تو كه بیسواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اينقدر حسّاس، ظریف و مهم است.
📚گزیدهای از کتاب دو گوهر بهشت
آیت الله قرهی
📡 @atrekhas 🇮🇷